بازگشت

کي مي کني ظهور؟!






يک شب، ميان هاله اي از عطر و عشق و نور

مي آيي از غريب ترين جاده هاي دور





[ صفحه 389]





پا مي نهي به کوچه ي متروک عشق من

آهسته راه مي روي، اما چه با غرور!



احساس مي کنم که تنم سبز مي شود

وقتي از کنار دلم مي کني عبور



اينجا، تمام پنجره ها رو به غربتند

اي آشناي عاطفه! کي مي کني ظهور؟!



بي تو، نگاه ها همه پژمرد و خشک شد

بي تو، ز لوح خاطره ها پاک شد سرور



مي آيي از طليعه ي خورشيد بي گمان

يک شب ميان هاله اي از عطر و عشق و نور [1] .




پاورقي

[1] نسيم زنگويي.