بازگشت

چشم به راه






به تماشاي طلوع تو جهان چشم به راه

به اميد قدمت کون و مکان چشم به راه



به تماشاي تو اي نور دل هستي! هست

آسمان، کاهکشان کاهکشان چشم به راه





[ صفحه 386]





رخ زيباي تو را ياسمن آيينه به دست

قد رعناي تو را سرو جوان چشم به راست



در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند

همه شب تا به سحر، خلوتيان چشم به راه



ديدمش فرشي از ابريشم خون مي گسترد

در سراپرده ي چشمان خود آن چشم به راه



نازنينا! نفسي اسب تجلي زين کن

که زمين گوش به زنگ است و زمان چشم به راه



آفتابا! دمي از ابر برون آ که بود

بي تو منظومه ي امکان نگران، چشم به راه [1] .




پاورقي

[1] زکريا اخلاقي.