بازگشت

چشم هاي جاده






کور کرد انتظار، چشم هاي جاده را

کشته است مردم انتظارزده را



آتش به نام عشق، باز طعنه کرده است

مثل روزهاي پيش جنگل اراده را



اي که با صدايتان آبديده مي کنيد

دشنه هاي سيصد و سيزده پياده را



سبزتر کنيد همان! روي شانه هايتان

نخل هاي چوبي خواب هاي ساده را



مي رسد کسي که باز روح تازه مي دهد

مردهاي جنگي از نفس فتاده را



او همان کسي است که سمت عشق مي کشد

مثل حالت قنوت، دست هاي ساده را



با نگاهش عاقبت، سبز مي کند کسي

قلب سرد جنگل و چشم کور جاده را [1] .





[ صفحه 407]




پاورقي

[1] محسن وطني.