بازگشت

مسمطات مهدوي


مسمط، اسم مفعول از مصدر تسميط و به معناي به رشته کشيدن مرواريد است. چون در اين قالب شعري، - به تفاوت مورد - سه، چهار تا نه مصارع هر بند از مسمط، هم قافيه اند و قافيه مصراع پاياني آن با قوافي مصاريع پاياني ساير بندها مشابه است، به آن مسمط گفته اند و کلمات قافيه را به مرواريد همانند کرده اند که با نظم خاصي به رشته ي سخن کشيده مي شوند.

چون مسمطات مهدوي، انواع بسياري دارد از قبيل: مسمط مخمس، مسدس، مسبع و...



[ صفحه 355]



به نقل نمونه اي از نوع مخمس آن بسنده مي کنيم:



مژده که روي خدا ز پرده برآمد

آيت داور به خلق، جلوه گر آمد



بي خبران را ز فيض کل خبر آمد

مظهر کل در لباس جزء درآمد



معني واجب گرفت صورت امکان

شعشه گسترد، جلوه ي صمداني



گشت عيان، سر صادرات نهاني



طاق طلب را قويم گشته مباني

شاهد غيبي رسيد و داد نشاني



از لمعات جمال قادر سبحان

از فلک کون تافت اختر تجريد



نفس احد سر زد از هيولي توحيد



«لم يلد» امروز يافت کسوت توليد

آن که بدو زنده گشت هر سه مواليد



و آن که بدو تازه گشت چار خشيجان [1] .

عقل نخسيتن، بزرگ صادر اول



کالبد مستنير و جان ممثل [2] .



راه هدي را يکي فروخته [3] مشعل

هادي و مهدي، سمي احمد مرسل



حجت غايب، ولي ايزد منان

قاعده پرداز کارگاه الهي



راز جهان را دلش خبير کماهي



جاهش برتر ز حد لايتناهي

فکر به کنه جلال و قدرش، واهي



عقل به قرب کمال و جاهش، حيران

پرده نشين حريم لم يزلي اوست



شاهد غيبي و دلبر ازلي اوست



مرشد و مولا و پيشوا و ولي اوست

باري، سر خفي و نور جلي اوست



خواهش پيدا شمار و خواهش پنهان

اي قمر تابناک برج امامت



وي گهر آبدار درج کرامت



اي به قد و قامت تو شور قيامت

خيز و برافراز يک ره، آن قد و قامت



خيز و برافروز يک ره، آن رخ رخشان

غير تو اي مخفي احديت



کيست که پيدا کند کنوز هويت



[ صفحه 356]





از تو عيان است جلوه ي صمديت

هيچ تو را با خداي نيست دوئيت



ذات تو با ذات هوست يکسر و يکسان

خيز و عيان کن به خلق، جلوه ي دادار



خيز که حق خفت و گشت باطل بيدار



گر نکني پاي در رکاب ظفر بار

منتظرانت زنند اي شه ابرار!



دست به دامان شهريار خراسان [4] .


پاورقي

[1] اخشيجان: ضد و مخالف و کنايه از چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش.

[2] مجسم شده.

[3] افروخته.

[4] ملک الشعراي (بهار) خراساني.