چگونگي انحراف او
در اينکه جعفر بر اثر دوستي و همنشيني با گمراهان از راه و رسم افتخارآفرين پدران گرانقدرش انحراف جست، ترديدي نيست اما چگونگي ارتباط او با دستگاه ستم، دوستان و همنشينان آلوده و منحرف که به او اين مارک ننگ و عار را زدند و به اين فاجعه تأسف بارش کشيدند و از خط اهل بيت عليهم السلام منحرفش ساختند، اينها به خوبي براي نگارنده روشن نيست.
از شگفتيهاي روزگار اين است که کارش به جايي رسيد که حضرت عسکري عليه السلام او را برادر، يار، ياور و محرم اسرار خويش نمي انگاشت و با اينکه فرزند گرانمايه اش
[ صفحه 239]
حضرت مهدي عليه السلام را به شيعيان مورد اعتماد، نشان مي داد و خبر ولادت او را به دوستداران خاص گزارش مي نمود، جعفر را از اين امر خطير و رخداد پرشکوه آگاه نساخت و گويي او هرگز نمي دانست که برادرش حضرت عسکري عليه السلام داراي فرزند گرانمايه اي بنام مهدي عليه السلام است.
نمي دانم! شايد هم باخبر بود اما به دليل آرزوها، اهداف و نقشه هاي جاه طلبانه اي که در سر مي پروراند، خود را به ناداني مي زد و چنين وانمود مي کرد که حضرت عسکري عليه السلام فرزندي ندارد و اين «جعفر» است که هم وارث اوست و هم جانشين معنوي و امام پس از آن حضرت.
يازدهمين امام نور، 15 روز پيش از شهادت جانسوزش، نامه هاي متعددي براي دوستداران و شيعيان خويش در مدائن نوشت و به کارگزار بيت خويش، «ابوالاديان» داد و به او فرمود:
«امض بها الي المدائن، فانک ستغيب خمسة عشر يوما و تدخل الي «سر من رأي» يوم الخامس عشر و تسمع الواعية في داري و تجدني علي المغتسل.»
فقلت: «يا سيدي! فاذا ذلک فمن؟»
قال: «من طالبک بجوابات کتبي فهو القائم بعدي.»
فقلت: «زدني؟»
قال «من يصلي علي فهو القائم بعدي.»
فقلت: «زدني.»
قال: «من أخبر بما في الهميان فهو القائم بعدي.»
يعني: اين نامه را بردار و بسوي مدائن حرکت کن! بدان سفرت 15 روز به طول مي انجامد و پانزدهمين روز که وارد سامرا مي گردي، صداي شيون از خانه ام طنين افکن خواهد بود و پيکرم را در مغسل براي غسل دادن خواهي ديد.
ابوالاديان با اندوهي عميق گفت: «سالار من! اگر چنين رخداد غمباري در پيش است پس امام راستين پس از شما کيست؟ بار ديگر آن را معرفي کنيد.»
[ صفحه 240]
فرمود: «تو کار خود را انجام بده! هر کس پاسخ نامه ها را از تو خواست او جانشين واقعي من است.»
گفتم: «سرورم! نشانه هاي بيشتري از دوازدهمين امام نور بيان کنيد.»
فرمود: «نشانه ديگر اين است که هر کس بر پيکر من نماز خواند، او امام بر حق است.»
باز هم نشانه بيشتري خواستم که فرمود: «هر کس «هميان» يا بسته خاصي را که از جايي خواهي رسيد، طلبيد، و جانشين من است.» و ديگر شکوه و هيبت آن گرامي چنان مرا گرفت که نتوانستم از جريان «هميان» پرس و جو کنم.
من نامه هاي آن حضرت را برداشتم و بسوي مدائن حرکت کردم. پس از ورود، نامه ها را به شخصيتهاي مورد نظر رساندم و جواب گرفتم و به سرعت به سوي سامرا بازگشتم و درست همان روزي که حضرت عسکري عليه السلام پيش بيني کرده بود وارد شهر تاريخي سامرا شدم و ديدم دريغا که صداي شيون از بيت رفيع امامت طنين انداز است و پيکر پاک و ملکوتي حضرت عسکري عليه السلام براي غسل آماده است.
جمعيت موج مي زند و جعفر درب خانه ايستاده و گروهي، از جمله دوستداران خاندان وحي و رسالت بهت زده، بر گرد او حلقه زده اند، برخي شهادت يازدهمين امام نور را، به جعفر تسليت مي گويند و برخي خلافت و امامت او را تبريک و تهينت.