آيه سوم
در اين آيه شريفه، سخن از گفتگويي است که ميان موسي عليه السلام با سامري، آن گوساله ساز منحرف، جريان يافته است که قرآن اينگونه از آن گزارش مي دهد:
[ صفحه 213]
«فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار.» [1] .
يعني: و سامري براي بني اسرائيل تنديس گوساله اي را ساخت که نعره گاوان را داشت....
موسي عليه السلام از او پرسيد که:
«... فما خطبک يا سامري؟، قال بصرت بما لم يبصروا به، فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها....» [2] .
يعني: «و تو اي سامري! اين چه کاري بود که کردي؟»
او پاسخ مي دهد که: «من چيزي ديدم که آنها نمي ديدند، من مشتي از خاکي که نقش پاي آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم و در آن پيکر بي روح افکندم....
مفسرين در اين مورد آورده اند که:«سامري، جبرئيل را در شکل انساني ديد که پياده يا بر مرکبي از مرکبهاي بهشتي سوار است و پيام خدا را و وحي او را بر موسي عليه السلام آورده است، در اين هنگام، کفي از خاک اثر و نقش پاي او را برداشت و آن را بر آن پيکر بي روح افکند که بر اثر آن، حيات در آن اسکلت بي جان، پديد آمد.»
بعبارت ديگر: منظور مفسرين اين است که «سامري» فرشته وحي را در حالي ديد که هيچ کس از بني اسرائيل که حاضر بودند، نديدند و هدف ما از ترسيم اين آيه مبارکه اين است که در نگرش قرآني ممکن است پديده و موجودي چون، فرشته وحي، براي انبوه ديدگان، مخفي و ناپيدا باشد و براي برخي در همان حال و هوا، آشکار و ديدني.
[ صفحه 214]
پاورقي
[1] سوره طه، آيه 88.
[2] سوره طه، آيه 95 و 96.