تحليل آيه اول
در مورد آيه ي نخست، مفسرين از «عبدالله بن مسعود» روايت کرده اند که: حق ستيزان قريش بر درب خانه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گرد آمدند تا با او درگير شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد و مشتي خاک بر سر و روي آنان پاشيد و آنان با اينکه حاضر بودند، آن حضرت را نديدند.
[ صفحه 211]
و نيز از «ابن عباس» آورده اند که: قريش درب خانه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم اجتماع نمودند و گفتند: «اگر محمد بخواهد داخل خانه شود، همگي بصورت يکپارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست.»
اما پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ديواري قرار داد که آنان پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را نديدند. پيامبر نماز خواند و به خانه بازگشت و مشتي خاک بر سر و روي آنان پاشيد و آنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامي که پيامبر از آنجا گذشت، قرش خاک و گرد و غبار را که در هوا پراکنده بود ديدند و گفتند «اين همان سحر و جادوي «ابن ابي کبشه» [1] يعني محمد صلي الله عليه و اله و سلم است.» [2] .
طبري، در تفسير آيه ي مبارکه روايتي آورده استکه: ابوجهل گفت: «اگر محمد را ببينم: چنين و چنان مي کنم.» که اين آيه شريفه نازل گرديد:
«انا جعلنا في اعناقهم اغلالا فهي الي الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا....» [3] .
يعني: ما در گردنهاي آنان غلهايي قرار داديم، از اين روي، سرهايشان بسوي بالاست و نمي توانند پايين بياورند.. وما در برابر آنان، ديواري کشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديواري و بر ديدگانشان نيز پرده اي افکنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.
عکرمه که اين روايت را آورده است مي گويد: پس از فرود آمدن اين آيه شريفه قريش به ابوجهل مي گفتند: «اين محمد است.» اما او، آن وجود گرانمايه را نمي ديد و مرتب مي گفت: «کو؟ کجا؟... محمد کجاست؟» [4] .
[ صفحه 212]
پاورقي
[1] «ابن ابي کبشه» مردي از «خزاعه» بود که در مورد بت پرستي با قريش مخالفت کرد و نپرستيد و به همين جهت هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم مردم را به توحيد فراخواند و بتها را مردود اعلان کرد، آن حضرت را به مرد ياد شده که از اجداد مادري پيامبر نيز بود تشبيه کردند.
[2] مجمع البيان، ج 8، ص 416: ذيل آيه.
[3] سوره يس، آيه 8 و 9. جامع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص 99.
[4] مجمع البيان، ج 6، ص 418.