امام حسن عسکري و نويد از حضرت مهدي
يازدهمين امام معصوم، حضرت عسکري عليه السلام پدر گرانقدر امام عصر عليه السلام است و طبيعي است که بيشتر نويدها در مورد طلوع آن خورشيد جهان افروز،: بايد از آن حضرت و به دست و زبان او به مردم داده شود، چرا که آن گرامي از همه امامان، به ولادت فرزندش نزديکتر بوده و زيبنده مي نمود که مژده به طلوع خورشيد جمال دل آراي او را در گسترده ترين شکل ممکن به همگان بدهد، اما آيا اين کار با آن همه موانع، مشکلات، سختگيريها و فشارهايي که بر جامعه و بويژه پيروان خاندان وحي و رسالت وارد مي شد، ممکن بود؟
مي دانيم که اعتقاد به اصل ظهور مهدي نجات بخش و اصلاحگر عصرها و نسلها که پيامبر گرامي و امامان معصوم عليه السلام همگي بشارت آمدن او را داده بودند در ميان همه قشرهاي مسلمانان از همان روزگاران، يک اصل قطعي و معروف بود و باور عمومي و همين اصل اعتماد و انتظار برخاسته از نويدها در مورد مهدي اهل بيت، سوء استفاده کرده و به دروغ و فريب، روايات و بشارتها را به خود تطبيق
[ صفحه 155]
و تفسير مي کردند.
با اين بيان، اعتقاد به ظهور مهدي عليه السلام از امور ترديد ناپذير در آن روزگاران بود بويژه که روايات هم بر اين نکته حساس پافشاري مي کنند که آن گرامي با ظهور خويش ستمکاران و خودکامگان را از ميان برداشته و جهان را از عدالت و دادگري لبريز خواهد نمود.
و نيز اين نکته هم روشن است که رژيم سياهکار و حق ستيز بني عباس در صدر دشمنان اين اصلاحگر بزرگي باشد که روايات، بشارت آمدن او را مي داد، جرا که عباسيان خوب مي دانستند که حکومت ظالمانه آنان در صورت ظهور مهدي نجات بخش بدست او نابود گشته و خون پليدشان نيز به کيفر آن همه جنايت و استبدادگري، طعمه شمشير عدالت او خواهد شد.
با توجه به اين دو نکته آيا حضرت عسکري عليه السلام باز هم مي توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاريخ را بطور گسترده اعلان کند و نويد طلوع خورشيد جمال او را به شيفتگان و دوستداران بدهد؟
آيا چنين کاري از نظر عادي به خطر افکندن جان گرامي حضرت مهدي عليه السلام نبود؟ و در صورت اعلان ولادت، آيا دشمن پليد به خانه او يورش نمي برد و همه خاندانش را از دم شمشير نمي گذراند و قتل عام نمي کرد؟
از نظر عادي چه چيزي مي توانست مانع اين شقاوت و جنايت رژيم حاکم گردد؟
با اين شرايط مرگبار،بايد ديد که حضرت عسکري عليه السلام چه تدبيري انديشيد؟
آيا در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام بطور کلي سياست سکوت در پيش گرفت و ميلاد نور را از همگان حتي از دوستان و مؤمنان به امامت او، مخفي داشت؟
اگر چنين بود شيعيان چگونه از ولادت نور آگاه شدند؟ بويژه که حضرت عسکري عليه السلام زندگي خويش را نيز در خطر جدي مي ديد و با علم امامت
[ صفحه 156]
مي دانست که بزودي با سم خيانت در سن 28 سالگي به شهادت مي رسد و فرمان خدا، او را متعهد ساخته است که امام راستين پس از خويش را بخاطر نجات امت از تباهي و گمراهي معرفي نمايد، چرا که تمامي مسلمانان بر اين اصل پايبند هستند که پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند:
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.» [1] .
يعني: هر کس از دنيا برود و امام راستين زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.
راستي شرايط بسيار پيچيده و مشکل، سخت غير قابل حل مي نمود، جز انديشه والا و درايت امام، انديشه اي توان حل آن را نداشت.
تنها انديشه ي بلندي مي توانست آن معماي پيچيده سياسي و اجتماعي و عقيدتي را، حل کند که بينش و حکمت به زيباترين چهره در آن تجلي داشته و آگاهي و تجربه به بهترين شکل در آن آشکار گشته و واقعيت علم امام و تدبير شگفت انگيز آن حضرت جلوه گر شد، تحقق هدفهاي بلند با رعايت همه جوانب و ابعاد را تضمين نمايد.
راه حلي که امام عسکري عليه السلام براي آن معما برگزيد اين بود که با تدبير بسيار ظريف و دقيقي، نه ولادت آن خورشيد جهان افروز را آشکار ساخت تا خطرخيز باشد و نه آن گونه سياست پوشيده داشتن بکار گرفت که از دوستداران و شايستگان نيز نهان کند ودستاويزي براي بهانه جويي در آينده باشد.
اين تدبير ظريف و حکيمانه در بخش آينده کتاب خواهد آمد، دراينجا تنها به ترسيم دو روايت از آن گرامي بسنده مي کنيم:
1- از مرد درست انديشي بنام «عيسي بن صبيح» [2] آورده اند که: من در زندان
[ صفحه 157]
بودم که حضرت عسکري عليه السلام را به زندان آوردند و من او را بخوبي مي شناختم حضرت در اولين برخورد به من فرمود:
«عيسي! مي داني که اکنون چند سال از عمرت مي گذرد؟ درست 65 سال و دو روز.»
هنگامي که امام عليه السلام اين خبر را داد به کتاب دعايي که همراهم بود و تاريخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه کردم، ديدم شگفتا همان گونه است که حضرت عسکري عليه السلام فرموده، بدون يک روز کم و زياد.
آنگاه فرمود: «آيا پسر داري؟»
گفتم: «نه سرورم!»
فرمود «بار خدايا! به او فرزندي روزي سازي که پشتوانه و يار و ياور او باشد که فرزند خوب پشتيباني است.»
واين شعر را خواند که:
من کان ذا ولد يدرک طلامتة
ان الذليل الذي ليست له عضد
يعني: کسي که داراي فرزندي قهرمان و نسل و تباري شايسته کردار باشد، حقوق بغارت رفته خويش را باز خواهد يافت.
و ذلت زده آن کسي است که براي او بازوي توانمند و دادخواه و مدافع دليري نباشد.
به آن حضرت گفتم: «سرورم آيا شما پسر داريد؟»
حضرت فرمود: «اي والله! سيکون لي ولد يملأ الأرض قسطا، فأما الآن فلا.»
يعني: «آري! بخداي سوگند، بزودي صاحب پسري خواهم شد که زمين را از عدل و داد لبريز خواهد نمود، اما الآن که با تو سخن مي گويم، نه.
[ صفحه 158]
سپس اين شعر را زمزمه کرد:
لعلک يوما أن تراني کأنما
بني حوالي الأسود اللوابد
فان تميما قبل أن يلد الحصا
أقام زمانا و هو في الناس واحد [3] .
يعني: روزي را ببيني که پسران من همانند شير بچگان بر گرد من آماده انجام فرمان من باشند چرا که «تميم» پيش از آنکه فرزندش «حصا» ديده به جهان گشايد، روزگاري در ميان مردم تنها زيست.
2- و نيز «احمد بن اسحاق» که از شايستگان است آورده است که: خود شنيدم ک حضرت عسکري عليه السلام مي فرمود:
«الحمدالله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي أراني الخلف من بعدي، أشبه الناس برسول الله صلي الله عليه و اله و سلم خلقا و خلقا، يحفظه الله تبارک و تعالي في غيبته، ثم يظهره فيملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما.» [4] .
يعني: خداي را سپاس که مرا از اين جهان بيرون نبرد تا جانشين و امام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره، خلق و خوي شبيه ترين مردم به پيامبر خداست. خداوند او را در دوران غيبتش حفظ خواهد کرد و آنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد و آن گرانمايه، زمين را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت همانگونه که از ستم و بيداد لبريز است.
[ صفحه 159]
پاورقي
[1] کافي، ج 1، ص 377، بحارالانوار، ج 8، ص 362، شرح تفتازاني،ج 2 ص 275، صحيح مسلم ج 6، ص 22، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 446 و سنن بيهقي،ج 8، ص 156.
[2] عيسي بن صبيح عرزمي از اصحاب امام صادق عليه السلام است و نجاشي در رجال خود تصريح به وثاقت وي نموده است.رجال نجاشي، ص 296.
[3] بحارالانوار، ج 50، ص 275.
[4] اکمال الدين، ج 2، ص 408.