نويد چهارمين امام نور از حضرت مهدي
از نويد دهندگان به وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام چهارمين امام نور، حضرت سيد الساجدين عليه السلام است.
بسيار و شايسته ي تعمق و آگاهي است که آن حضرت، در شرايط و روزگار مرگبار و ظالمانه، به اين اصل عقيدتي اشاره فرموده که قلم از بيان آن ناتوان است.
آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار کربلا مي زيست و روز عاشورا پدر گرانمايه، بستگان و شاخ و برگها و ميوه هاي آن درخت پاک و تناور را در يک روز در راه خدا و اهداف بلند الهي، از دست داد و امواج غمها و مصائب بزرگ و فاجعه بار، يکي پس از ديگري -در ظرف چند ساعت - بر او باريدن کرد و سه بار حکم اعدام آن پيشواي فرزانه از سوي استبداد و ارتجاع اموي صادر شد:
بار اول: در کربلا، پس از شهادت پدرش حسين عليه السلام [1] .
بار دوم: در کوفه، در مجلس شوم «عبيدالله» [2] .
بار سوم: در کاخ بيداد دمشق [3] به دستور سردمدار خون آشام اموي، «يزيد».
و آنجا کار شقاوت به جايي رسيد که به دستور يزيد، قبري در محوطه بزرگ کاخ حفر کردند تا پس از اجراي حکم ظالمانه اعدام، پيکر مطهرش را در آنجا، بخاک سپارند... اما خداي بزرگ، آن وجود گرانمايه را از شرارت آن پليدان حفظ کرد و نقشه هاي تبهکارانه آنان را نقش بر آب نمود و او را از مرگ نجات داد.
[ صفحه 131]
روز جمعه اي از آن روزهاي دردآور حضرت سجاد عليه السلام در شام بود، سردمدار پليد اموي، يزيد، بعنوان امام جمعه به مسجد جامع دمشق آمد و چون خود فاقد دين و فرهنگ و ناتوان از اندرز و ارشاد امتش بود به سخنوري مزدور، دستور داد تا خطبه هاي نماز جمعه را بجاي او ايراد کند، اما محور بحث و چهار چوب خطبه ها را براي او مقرر کرد.
به او دستور داد به عنوان خطبه هاي نماز جمعه، اموي زادگان پليد و در صدر آنان معاويه و يزيد را مورد ستايش قرار دهد وبرايشان باراني از فضيلتهاي دروغين و ساختگي بباراند و متقابلا خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را با انواع دروغ سازيها و تهمتها با بيشرمانه ترين شيوه، به بدي ياد کند. و دريغ و درد که آن سخنور فرومايه و مزدور خواسته و نقشه يزيد را به اجرا درآورد و حضرت سجاد عليه السلام نيز به اجبار در مسجد حاضر بود و آن ياوه ها و دروغها را مي شنيد.
درست در اين شرايط دردناک بود که آن حضرت شجاعانه بپا خاست و جو سکوت و اختناق يزيد را درهم شکست و به گونه اي که طنين نداي تکان دهنده و جو شهامتمندانه اش گوشها را پر و انبوه نمازگزاران مسجد اموي را بسوي خود متوجه سازد، چون شيري خشمگين بر سر آن سخنور مزدور خروشيد که:
«ويلک أيها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق؟...»
يعني: هان اي خطيب! واي بر تو... واي....
خشنودي و رضايت خاطر مخلوقي حقير و ناچيز را به خشم و ناخشنودي آفريدگار بزرگ هستي خريدي؟...! شعله هاي سوزان آتش پرشراره ي دوزخ، جايگاه توست. و آنگاه که همه ي چشمها به او دوخته شد و نفسها براي شنيدن سخنان او درگلوها بند آمد از يزيد اجازه خواست تا بر فراز منبر رود و آن مردک پليد و فرومايه، پس از بهانه تراشيهاي بسيار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.
حضرت زين العابدين عليه السلام بر فراز منبر رفت و پس از مقدمه اي فشرده در اندرز
[ صفحه 132]
و ارشاد مردم، همه را به خود متوجه ساخت و دلها، قلبها، افکار و عواطف مجلس را تسخير کرد وآنگاه با فرزانگي و شهامت بسيار فرمود:
«أيها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين و فضلنا بأن منا النبي المختار و منا الصديق و منا الطيار و منا أسد الله و أسد رسوله و منا سبطي هذه الامة و منا مهدي هذه الامة...» [4] .
يعني: هان اي مردم! خدا به ما شش ويژگي ارزاني داشته و با شش امتياز ما را بر همگان فضيلت و برتري بخشيده است:
خدا، به ما نعمت گرانبهاي دانش، بردباري، سخاوت، فصاحت و شجاعت عنايت فرمود و بذر مهر و محبت ما را بر دلها و قلبهاي باايمان افشانده است.
و نيز ما را با شش ويژگي به ديگر انسانها برتري و فضيلت بخشيده است، آن شش امتياز اين است که:
پيامبر برگزيده خدا از ماست و صديق امت امير مؤمنان، جعفر طيار، حمزه شير خدا و پيامبر، دو نواده ي گرانمايه پيامبر حسن و حسين عليه السلام و ديگري «مهدي» آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم از ما خاندان وحي و رسالت است.
2- ونيز از آن حضرت است که فرمود:
«القائم منا تخفي ولادته علي الناس حتي يقولوا: لم يولد بعد، ليخرج حين يخرج و ليس لأحد في عنقه بيعة.» [5] .
يعني: «قائم» از ماست. ولادت او بر مردم مخفي مي ماند به گونه اي که مردم مي گويند: او هنوز بدنيا نيامده است تا بدينگونه ظهور کند و به هنگامه ظهور، بيعت هيچ کسي را برعهده نداشته باشد.
3- «ابوخالد کابلي» که از ياران امام سجاد عليه السلام است آورده است که در مورد وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام از آن جناب پرسيدم که:
[ صفحه 133]
فقلت: «يابن رسول الله ان ذلک لکائن؟»
فقال: «اي و ربي! ان ذلک لمکتوب عندنا في الصحيفة التي فيه ذکر المحن التي تجري علينا بعد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم.»
قال أبوخالد: فقلت: «يابن رسول الله ثم يکون ماذا؟»
قال عليه السلام: «ثم تمتد الغيبة بولي الله عزوجل الثاني عشر من أوصياء رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم و الأئمة بعده.
ياأباخالد! ان أهل زمان غيبته، القائلين بامامته و المنتظرين ظهوره أفضل من أهل کل زمان، لأن الله تبارک و تعالي أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم في ذلک الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم بالسيف، أولئک المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الي الله عزوجل سرا و جهرا.» [6] .
يعني: پرسيد: «آيا براستي چنين خواهد بود؟»
فرمود: «آري! به پروردگارم سوگند! اين مطلب در صحيفه اي که نزد ما خاندان پيامبر است و در آن همه رنجهايي که پس از پيامبر بر ما مي رود نوشته شده است، اين مطلب نيز به روشني آمده است.»
گفتم: «سرورم! پس از اينکه آن وجود گرانمايه به قدرت الهي ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟»
فرمود: «آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام، ادامه خواهد يافت.»
و افزود: «اباخالد! مردم عصر غيبت آن حضرت که به امامت او معتقد و ظهورش را انتظار مي کشند، از مردم همه ي قرون و اعصار بهترند چرا که خداوند به آنان خرد و شناخت و بينشي داده است که عصر غيبت براي آنان بسان ظهور است. خداوند به آنان پاداشت جهادگراني را مي دهد که پيشاروي پيامبر با شمشير جهاد
[ صفحه 134]
کردند، آنان براستي خالصند و شيعيان حقيقي و راستين ما و فراخوان بسوي خدا در آشکار و نهان.»
4- ونيز «سعيد بن جبير» از آن حضرت آورده است که مي فرمود:
«في القائم مناسنن من الأنبياء: سنة من أبينا آدم عليه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من موسي و سنة من عيسي و سنة من أيوب و سنة من محمد صلي الله عليه و اله و سلم.
فأما من آدم و نوح: فطول العمر.
و أما من أبراهيم: فخفاء الولادة و اعتزال الناس. [7] .
و أما من موسي: فالخوف و التقية. [8] .
و أما من عيسي: فاختلاف الناس فيه. [9] .
و أما من أيوب: فالفرج بعد البلوي.
و أما من محمد صلي الله عليه و اله و سلم: فالخروج بالسيف.
يعني: در «قائم» ما سنتهايي از پيامبران بزرگ الهي است. سنت و نشاني از پدرمان آدم، سنت و نشاني از نوح، سنت و نشاني از ابراهيم، سنت و نشاني از موسي، سنت و نشاني از عيسي، سنت و نشاني از ايوب و سنت و نشاني از محمد صلي الله عليه و اله و سلم است.
اما نشان او از آدم و نوح طول عمر اوست.
و نشان از ابراهيم، ولادت نهاني و دوري گزيدن از مردم است.
و نشان از موسي، خوف و تقيه از ستمکاران عنان گسيخته.
[ صفحه 135]
و نشان از عيسي، اختلاف مردم در مورد اوست.
و نشان از ايوب، گشايش و نجات پس از بلا و گرفتاري است.
و نشان از محمد صلي الله عليه و اله و سلم قيام با شمشير عدالت است.
در مورد حضرت مهدي عليه السلام از چهارمين امام نور به همين چند روايت، بسنده مي شود، بدان اميد که در آينده نيز از آن حضرت رواياتي در اين مورد بيابيم.
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 45، ص 61.
[2] بحارالانوار، ج 45، ص 117.
[3] بحارالانوار، ج 45، ص 168 و 200.
[4] بحارالانوار، ج 45، ص 138.
[5] اکمال الدين، ج 1، ص 323.
[6] بحارالانوار، ج 36، ص 387.
[7] سوره مريم، آيه 49 و 48. «و أعتزلکم وما تدعون من دون الله و أدعو ربي عسي ألا يکون بدعاء ربي شقيا، فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و يعقوب...».
[8] سوره قصص، آيه 21 و 18. «فأصبح في المدينة خائفا يترقب... فخرج منها خائفا يترقب.».
[9] سوره مائده، آيه 17. «لقد کفر الذين قالوا ان الله و هو المسيح ابن مريم.» سوره مائده، آيه 73، «لقد کفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة.» سوره توبه، آيه 30، «قالت النصاري: المسيح بن الله.».