نويدهاي پيامبر از حضرت مهدي
رواياتي که از پيامبر گرامي در مورد امام مهدي عليه السلام وارد شده است، بدون ترديد بيشترين و بزرگترين دسته از روايات در اين موضوع را تشکيل مي دهد که برخي از آنها در بخشهاي گذشته ترسيم و برخي ديگر در بخشهاي آينده ترسيم خواهد شد.
از شگفتيها در اين مورد، اين است که بيشترين روايات موجود در کتابهاي اهل سنت پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام، از خود پيامبر گرامي است واين روايا ت نيز با سندهاي متعدد و مضامين و معاني و محتواي متنوعي وارد شده است.
اين روايات گاهي ضمن گفتاري از امامان دوازده گانه، نويد حضرت مهدي عليه السلام و ظهور عدالت جهاني او را به مسلمانان مي دهد و به صراحت خاطرنشان مي سازد که او دوازدهمين آنان است.
و گاه از اين حقيقت سخن دارد که او از فرزندان فاطمه عليه السلام است.
گاه بيانگر اين واقعيت مي باشد که او از نسل سرفراز حسين عليه السلام است.
وگاه ترسيم گر اين پيام است که آن وجود گرانمايه نهمين امام از نسل حسين مي باشد
در اين بخش و بخشهاي آينده، شما خواننده ي عزيز، آگاه خواهيد شد که پيامبر گرامي همواره در مناسبتهاي مختلف و موقعيتهاي بسيار وشرايط و مکانهاي حساس از وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام خبر مي داد.
[ صفحه 100]
و خود اين مطلب نشانگر اين واقعيت است که آن حضرت به اين موضوع حساس بالاترين اهميت را مي داد و گرنه اين اهتمام و عنايت به موضوع و تکرار و اصرار و پافشاري در آن چرا؟
به هر حال روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم پيرامون دوازدهمين امام نور عليه السلام براستي بسيار است که ما با رعايت اسلوب کتاب، برخي از آنها را برگزيده و ترسيم خواهيم کرد.
براي نمونه:
1- «سعيد بن جبير» از «ابن عباس» و او نيز از پيامبر آورده است که فرمود: «ان خلفائي واوصيائي وحجج الله علي الخلق بعدي لأثنا عشر، أولهم أخي و آخرهم ولدي.»
قيل:«يارسول الله! و من أخوک؟»
قال عليه السلام: «علي بن أبي طالب».»
قيل: «ومن ولدک؟»
قال صلي الله عليه و اله و سلم: «المهدي الذي يملأها -أي يملأ الارض - قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما. و الذي بعثني بالحق بشيرا لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيه ولدي المهدي، فينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلفه و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق والمغرب.» [1] .
يعني: حضرت فرمودند: «جانشينان من وحجت هاي خدا بر مردم پس از من، دوازده نفرند، نخستين آنان برادر من و آخرين شان فرزندم مي باشد.»
پرسيدند: «برادر شما کيست اي پيامبر خدا؟»
فرمود: «علي ابن ابي طالب.»
پرسيدند «فرزندتان کيست؟»
[ صفحه 101]
فرمود: «فرزندم، مهدي است وهمو که زمين را لبريز از عدل و داد مي کند،همانگونه که از ظلم و بيداد در آستانه ظهور او لبريز شده است.
بخدايي که مرا بحق و بشارت دهنده برانگيخت، اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولاني خواهد ساخت تا فرزندم مهدي عليه السلام در آن روز ظهور کند، آنگاه عيسي بن مريم از آسمان فرود مي آيد و به امامت او، نماز مي گذارد و زمين به نور پروردگارش نورباران مي گردد وحکومت او، به شرق و غرب گيتي گسترش مي يابد و زمين وزمان در قلمرو عدالت و قدرت او قرارمي گيرد.
2- و نيز «حذيقه» از پيامبر آورده است که فرمود:
«المهدي رجل من ولدي، وجهه کالکواکب الدري.» [2] .
يعني: مهدي عليه السلام مردي از فرزندان من است و چهره اش بسان ستاره درخشان مي درخشد.
3- و نيز آورده است که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:
«المهدي رجل من ولدي، وجهه الکوکب الدري، اللون لون عربي و الجسم جسم اسرائيلي، يملأ الارض عدلا کما ملئت جورا، يرضي في خلافته اهل السماء و الطير في الجو يملک عشرين سنة.» [3] .
يعني: مهدي عليه السلام مردي از فرزندان من است. چهره اش بسان ستاره نورافشان است و سيما و رنگ چهره او عربي و قامت دل آرايش برافراشته است، او جهان را لبريز از عدل و داد مي کند همانگونه که پيش از آمدن او پر از بيداد مي گردد. در حکومت او آسمانيان و پرندگان در فضا خشنود مي گردند و 20 سال حکومت مي کند.
[ صفحه 102]
4- و نيز آورده اند که فرمود:
«المهدي من ولدي، يکون له غيبة و حيرة تضل فيها الامم، يأتي بذخيرة الأنيباء فيملأها عدلاو قسطا کما ملئت جورا و ظلما.» [4] .
يعني: مهدي عليه السلام از فرزندان من است. او غيبت طولاني خواهد داشت و در آن شرايط، حيرتي سايه خواهد افکند که امتها، در آن حيرت و سرگرداني گمراه مي شوند. او با ذخاير پيامبران خواهد آمد و جهان را همانگونه که پيش از ظهورش مملو از ظلم وبيداد است، لبريز از عدالت و دادگري خواهد ساخت.
5- «قندوزي حنفي» از ابوبصير و او نيز از امام صادق عليه السلام و از پدرانش، تا از پيامبر آورده اند که فرمود:
«المهدي من ولدي، اسمه اسمي و کنيته کنيتي وهو أشبه الناس بي خلقا و خلقا، تکون له غيبة و حيرة في الامم حتي تضل الخلق عن أديانهم، فعند ذلک يقبل کالشهاب الثاقب، فيملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.» [5] .
يعني: مهدي از فرزندان من است. نام او نام من و کنيه او کنيه من مي باشد. و او شبيه ترين انسانها از نظر صورت و سيرت و چهره و اخلاق به من است. او غيبتي طولاني خواهد داشت و امتها در مورد او سرگردان خواهند شد تا آنجايي که از دين خويش برمي گردند و گمراه مي شوند آنگاه در آن شرايط است که آن حضرت بسان ستاره نورافشان به مردم روي مي آرود و زمين را از عدالت و قسط لبريز مي سازد همانگونه که از ظلم و بيداد لبريز شده است.
6- مرحوم مجلسي از ابوايوب انصاري آورده است که پيامبر گرامي در بستر بيماري به دخت گرانمايه اش فاطمه عليه السلام فرمود:
[ صفحه 103]
«و الذي نفسي بيده لابد لهذه الامة من مهدي و هو و الله من ولدک.» [6] .
يعني: فاطمه جان! بخدايي که جانم در کف قدرت اوست سوگند که بي هيچ ترديدي اين امت «مهدي» دارد و او از فرزندان توست.
7- از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده است که به پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم گفتم:
«يا رسول الله! أمنا - آل محمد - المهدي أم من غيرنا؟
فقال رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: «لا! بل منا بنا يختم الله الدين کما فتح الله بنا و بنا ينقذون عن الفنتة کما انقذوا من الشرک و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة اخوانا کما الف بين قلوبهم بعد عداوة الشرک وبنا يصبحون بعد عداوة الفتنة اخوانا کما أصبحوا بعد عداوة الشرک اخوانا.» [7] .
يعني: حضرت علي عليه السلام پرسيدند: «مهدي اين امت، از خاندان محمد صلي الله عليه و اله و سلم است يا از ديگران؟»
فرمود: «از خاندان ماست. خدواند همانگونه که دين خود را به وسيله ما آغاز کرد، بوسيله ما نيز به آخرين مرحله، اوج مي بخشد و ختم مي کند و همانگونه که بوسيله ما از شرک نجاتشان بخشيد، از فتنه ها و رهايي شان مي دهد و همانگونه که ميان دلهاي مسلمانان پس از عداوت و دشمني، شرک و کفر، الفت و محبت ايجاد کرد، باز هم بوسيله ما الفت و مهر و محبت ايجاد مي کند و همانگونه که پس از عداوت و شرک و جاهليت اصل برادري و اخوت را برقرار ساخت، باز هم بوسيله ما همه با هم پر مهر و برادر مي گردند.»
روشن است که پرسش امير مؤمنان عليه السلام پرسش فردي آگاه و دانا است که براي آگاهي و بيداري ديگران و براي ثبت در تاريخ يا به منظور ديگري سؤال مي کند و اينگونه پرس و جو در فرهنگ دين سابقه دارد.
براي نمونه به اين آيه شريفه توجه کنيد که مي فرمايد:
[ صفحه 104]
«ما تلک بيمينک يا موسي؟!» [8] .
و آن چيست که بدست راست تو است اي موسي؟
8- و نيز آورده اند که فرمود:
«القائم من ولدي، اسمه اسمي و کنيته کنيتي و شمائله شمائلي و سنته سنتي، يقيم الناس علي ملتي و شريعتي و يدعوهمم الي کتاب الله عز و جل من أطاعه أطاعني ومن عصاه عصاني و من انکره في غيبته فقد أنکرني و من کذبه فقد کذبني و من صدقه فقد صدقني الي الله أشکوا المکذبين لي في أمره والجاحدين لقولي في شأنه و المضلين لامتي عن طريقته... و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.» [9] [10] .
يعني:«قائم» از فرزندان من است. نام او نام من و کنيه او، کنيه من و اخلاق او اخلاق من، سيره و برنامه و روش او، سيره و سنت من است.
او مردم را به راه و رسم من بپا مي دارد و به کتاب خدا فرا مي خواند. هر کس او را فرمان برد مرا فرمان برده است و هر کس او را نافرماني کند مرا نافرماني نموده است و هر کس او را در دوران غيبتش انکار کند، مرا انکار کرده است و هر کس وجود گرانمايه و آمدن او را دروغ پندارد، بعثت مرا دروغ پنداشته است و هر کس او را گواهي و تصديق نمايد، مرا تصديق کرده است.
من از تکذيب کنندگان خويش در مورد مهدي عليه السلام،
و انکار کنندگان سخن خود درباره او و گمراهان،
وگمراه گران امتم از راه و رسم او، به بارگاه خدا شکايت مي برم.
و کساني که ستم مي کنند بزودي خواهند دانست که به چه جايگاه و مکاني باز مي گردند.
9- ونيز از «ابن عباس» آورده اند که پيامبر فرمود:
[ صفحه 105]
«علي بن ابيطالب امام امتي و خليفتي عليهم بعدي و من ولده القائم المنتظر الذي يملأ عزوجل به الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما. و الذي بعثني بالحق بشيرا ان الثابتين علي القول به - في زمان غيبته- -لأعز- -اي أقل و أندر- من الکبريت الأحمر.»
فقام اليه جابر بن عبدالله انصاري فقال: «يارسول الله! و للقائم من ولدک غيبة؟»
فقال: «اي و رب «و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الکافرين.» يا جابر! أن هذا الأمر من أمر الله و سر من سر الله، مطوي - أي مستور - عن عباده. فاياک و الشک في امر الله فهو کفر.» [11] .
يعني: حضرت فرمودند: «علي بن ابي طالب پيشواي بحق امت و جانشين من در ميان مردم است و «قائم» که زمين را لبريز از عدل و قسط مي سازد همانگونه که به هنگامه ظهورش لبريز از ظلم و جور است، از فرزندان او خواهد بود. سوگند بخدايي که مرا بحق و نويدرسان برانگيخت ثابت قدمان به امامت او در روزگار طولاني غيبتش بسيار اندک اند، از کبريت احمر ناياب تر.»
در اين ميان جابر بن عبدالله انصاري بپا خاست و پرسيد که، «اي پيامبر خدا! آيا «قائم» که از فرزندان شماست، غيبتي طولاني دارد؟»
پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «آري به پروردگارم سوگند، آري!» و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود که:
«و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الکافرين.» [12] .
يعني: و تا خداوند ايمان آورندگان را پاک و پاکيزه و کافران را نابود سازد. سپس افزودند: «هان اي جابر! اين کاري شگفت انگيز از کارهاي خدا و رازي از رازهاي اوست که از بندگانش پوشيده است، از اين رو، از ترديد در کار خدا بپرهيز که کفر است.
[ صفحه 106]
10- در روايتي طولاني از «ابوسعيد خدري» آورده اند که پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم به دخت گرانمايه اش فاطمه عليه السلام فرمود:
«يا بنية! انا أعطينا -أهل البيت- سبعا لم يعطها أحد قبلنا:
1- نبينا خير الأنبيا و هو أبوک
2- و وصينا خير الاوصيا و هو بعلک
3- و شهيدنا خير الشهداء و هو عم أبيک حمزة.
4- و منا من له جناحان خضيبان يطير بهما في الجنة و هو ابن عمک جعفر.
5 و 6- و منا سبطا هذه الامة و هما ابناک الحسن و الحسين.
7- و منا - والله الذي لا اله الا هو - مهدي هذه الامة، الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم - ثم ضرب بيده علي منک الحسين عليه السلام فقال-: من هذا ثلاثا - اي قال صلي الله عليه و اله و سلم «من هذا» ثلاث مرات -» [13] .
دخترم! به ما خانواده، هفت نعمت ارزاني گرديد که به هيچ کس ارزاني نگرديد اينها عبارتند از:
1- پيامبر اين امت، بهترين پيامبران است که پدر توست.
2- وصي او بهترين اوصياء است که همسر تو علي عليه السلام است.
3- شهيد ما بهترين شهيدان راه خداست که عموي پدرت «حمزه» است.
4- و آن کسي که به او دو بال خونرنگ داده شد تا بسوي بهشت پر کشد و نيز بوسيله او در بهشت پرواز مي کند از ماست واو پسر عمويت «جعفر طيار» است.
5 و 6- و دو نواده ي گرانقدرم حسن و حسين، از ما هستند.
7- و بخدايي که جز او خدايي نيست سوگند که مهدي اين امت از ماست. همو که عيسي بن مريم به امامت او نماز مي گذارد.
آنگاه پيامبر با دست مبارک بر شانه ي حسين عليه السلام زد و سه بار فرمود: «مهدي از نسل اين است، آري! اين.»
[ صفحه 107]
در کتاب يکي از علماي اهل سنت اين عبارت آمده است که: آن حضرت دست بر شانه حسين عليه السلام نهاد و فرمود:
«من هذا، مهدي هذه الامة.» [14] .
مهدي اين امت، از نسل اين است.
11- ونيز جابر بن عبدالله انصاري آورده است که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:
«ينزل عيسي بن مريم عليه السلام، فيقول أميرهم المهدي: تعال! صل بنا.»
فيقول: «ألا، ان بعضکم علي بعض امراء تکرمة من الله عزوجل لهذه الامة.» [15] .
يعني: به هنگامه ي ظهور حضرت مهدي، عيسي بن مريم از آسمانها فرود مي آيد.
فرزندم مهدي عليه السلام که سالار مردم است، به او مي گويد: «بيا و با ما نماز بگذار!»
آنگاه مي فرمايد: «آگاه باشيد! خداوند بخاطر احترام و گراميداشت اين امت، برخي را پيشواي برخي ديگر قرار داد.»
12- حضرت رضا عليه السلام از پدرانش آورده که پيامبر گرامي فرمود:
«من أحب أن يتمسک بديني و يرکب سفينة النجاة بعدي فليقتد بعلي بن أبي طالب و ليعاد عدوه وليوال وليه، فانه وصيي و خليفتي علي امتي، في حياتي و بعد وفاتي و هو امام کل مسلم و أمير کل مؤمن بعدي، قوله قولي و أمره أمري ونهيه نهيي و تابعه تابعي و ناصره ناصري و خاذله خاذلي.»
ثم قال صلي الله عليه و اله و سلم: «من فارق عليا بعدي لم يرني و لم أره يوم القيامة و من خالف عليا حرم الله عليه الجنة و جعل مأواه النار و من خذل عليا خذله الله يوم يعرض عليه و من نصر عليا نصره الله يوم يلقاه و ولقنه حجته عند المسألة.»
ثم قال: «الحسن و الحسين اماما امتي بعد أبيهما و سيدا شباب أهل الجنة، امهما سيدة نساء العالمين و أبوهما سيد الوصيين و من ولد الحسين تسعة أئمة، تاسعهم القائم من ولدي، طاعتهم طاعتي و معصيتهم معصيتي. الي الله أشکوا المنکرين لفضلهم
[ صفحه 108]
و المضيعين لحرمتهم بعدي و کفي بالله وليا و ناصرا لعترتي و ائمة امتي و منتقما من الجاحدين حقهم و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.» [16] .
يعني: هر کس دوست دارد به دين من تمسک جويد و پس از من به کشتي نجات اين امت بنشيند بايد به علي بن ابي طالب اقتداء کند. با دشمنان او دشمني ورزد و با دوستانش طرح دوستي بريزد. چرا که در زندگي من و پس از سفر من به سراي آخرت، او جانشين من در ميان امت است. او پس از من پيشوا و امام هر مسلمان راستين و سالار و امير هر انسان باايمان است. سخن او سخن من و فرمان او فرمان من و هشدار او هشدار من و پيرو او پيرو من و ياور او ياور من است.
آنگاه فرمود: «هر کس پس از من از علي و راه و رسم او جدا گردد و از آن دوري گزيند، نه من او را روز رستاخيز خواهم ديد و نه او مرا و هر کس با علي مخالفت ورزد خدا بهشت را بر او حرام ساخته و آتش دوزخ را، جايگاه او مي سازد. و هر کس دست از ياري او بردارد، خدا در روز حساب او را ياري نخواهد کرد.
و هر کس علي عليه السلام را ياري رساند خداوند او را در روز قيامت ياري مي کند و به هنگام سؤال و جواب و محاسبه قيامت دليل و برهان خويش را بر دل و زبان او مي افکند و بدو تلقين مي کند.
سپس افزود: «حسن و حسين عليه السلام دو امام و پيشواي امت پس از پدرشان علي عليه السلام هستند و دو سالار جوانمردان اهل بهشت.
مادرشان بانوي بانوان جهان است و پدرشان سالار اوصياء.
و از فرزندان حسين امامان نه گانه اي خواهند آمد که نهمين آنان «قائم» از فرزندان من است. فرمانبرداري از آنان، فرمانبرداري من است و نافرمانيشان نافرماني من.
از انکارگران فضايل و برتري آنان و ضايع کنندگان حرمت و عظمت آنان پس از خود به بارگاه خدا شکايت مي برم. و خدا براي دوستي و ياري خاندانم و پيشوايان دوازده گانه و به منظور انتقام گرفتن از انکارگران حقوق آنان، بسنده است.
[ صفحه 109]
و ستمکاران بزودي خواهند دانست که به چه جايگاه و مکاني باز مي گردند.»
13- و نيز آن حضرت در روز غدير در خطبه اش با حضور 120 هزار نفر [17] مسلمان، فرمود:
«... معاشر الناس! النور من الله عزوجل، في مسلوک، ثم في علي، ثم في النسل منه الي القائم المهدي، الذي يأخذ بحق الله و بکل حق هو لنا...» [18] .
يعني: هان اي مردم! اين نور (رسالت و ولايت) ازجانب خدا در وجود من راه يافت، پس از من، در وجود «علي بن ابي طالب» ونسل سرفراز او تا «قائم»... همو که حق خدا و ما را از دشمنان حق و فضيلت مي ستاند....
نکته ها:
1- در روايات سيزده گانه اي که ترسيم شد، بخوبي روشن گرديد که پيامبر گرامي به منظور تأکيد بر اين واقعيت و بخاطر تثبيت اين حقيقت اساسي و عقيدتي، بخدا سوگند ياد مي کند و بارها مي فرمايد: «و الذي بعثني بالحق بشيرا...»
که اين سوگندها به منظور استوار ساختن اين واقعيت است.
2- و نيز آن پيامبر راستگو و امين، به اين هم بسنده نمي کند و مي فرمايد: «اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي باشد....» و بدينوسيله اين واقعيت را مورد تأکيد قرار مي دهد که اين وعده خدا قطعي و شدني است و هيچ ترديدي در آن روا نيست گرچه از عمر جهان يک روز بيشتر باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را طولاني مي سازد و بطور قطع امام مهدي عليه السلام ظهور مي کند.
اين تعبيرها و اين سوگندها بيانگر نهايت درجه تأکيد بر اين موضوع حساس
[ صفحه 110]
و حياتي است که در اين روايات آمده است.
3- و نيز در روايات، از نظرتان گذشت که پيامبر به هنگام سخن گفتن از امام مهدي عليه السلام همواره تأکيد مي کند که «او جهان را از عدالت و قسط لبريز مي سازد پس از آنکه از ستم و بيداد لبريز گردد.» اين نيز تأکيد بر همين واقعيت قطعي و ترديد ناپذير است که در آينده آن را توضيح خواهيم داد.
4- همراه آمدن دو واژه «ظلم و جور» در روايات که: «ملأت ظلما و جورا» آمده است ممکن است نشانگر اين نکته باشد که بسط و گسترش ستم از سوي توده هاي مردم است و رواج و گسترش «جور» از سوي سردمداران.
و همراه آمدن دو واژه «قسط» و «عدل» هم بيانگر اين مطلب، که:
تحقق آن شرايط مطلوب پس از ظهور اينگونه است که: «قسط» از کارگزاران، رواج و عالمگير مي گردد و«عدالت» و «قيام به دادگري» از سوي توده هاي مردم تشنه عدالت. که مي فرمايد: «يملأ الارض قسطا و عدلا.»
5- در روايت آمده است که «اللون لون عربي و الجسم جسم اسرائيلي.»
معناي اين جمله اين است که: قامت مبارک آن حضرت بسان مردم اردن ولبنان و فلسطين که از نسل يعقوب بودند، قامتي زيبا و متعادل و برافراشته است نه همانند قامت مردم «چين» و«ژاپن» وکشورهاي شرق آسيا، کوتاه قامت يا متوسط.
[ صفحه 113]
پاورقي
[1] بحارالانوار،ج 51، ص 71.
[2] کنز العمال، ج 14، ص 264، «الکواکب الدري» يعني: ستاره بسيار درخشان که در قرآن کريم نيز آمده است که: «... کأنها کوکب دري.» سوره نور، آيه 35.
[3] عقد الدرر، ص 13 و معجم احاديث المهدي عليه السلام، ج 1، ص 130، به نقل از ده ها مصدر خاصه و عامه.
[4] فرائد السمطين، ج 2، ص 335.
[5] اکمال الدين، ج 1، ص 286، و فرائد السمطين، ج 2، ص 334،،به معجم الاحاديث المهدي عليه السلام ج 1، ص 258 رجوع شود.
[6] بحارالانوار، ج 51، ص 67.
[7] بحارالانوار، ج، 51، ص 68.
[8] سوره طه، آيه 17.
[9] سوره شعراء، آيه 227.
[10] بحارالانوار، ج 51، ص 73، اکمال الدين، ج 2، ص 411 و اعلام الوري، ص 399.
[11] بحار الانوار، ج 51، ينابيع المودة ص 494، و فرائد السمطين، ص 448.
[12] سوره ي آل عمران، آيه 141.
[13] بحارالانوار، ج 51، ينابيع المودة، ص 494 وفرائد السمطين، ص 448.
[14] البيان، کنجي شافعي، ص 501. به معجم احاديث المهدي عليه السلام، ج 1، ص 147 مراجعه شود.
[15] منتخب الاثر، ص 479 و صحيح مسلم، ج 1، ص 63، چاپ مصر.
[16] اکمال الدين، ص 260.
[17] تذکره ابن جوزي، ص 30 و سيره حلبي، ج 3، ص 257.
[18] احتجاج طبرسي، ج 1، ص 77.