بازگشت

سخن کوتاه در تأويل آيات


اينک که سخن به تأويل آيات رسيد، مناسب است جهت آگاهي بيشتر شما خواننده گرامي سخني کوتاه در اين مورد ترسيم گردد.

تأويل

واژه شناسان «تأويل» را برگردانيدن واژه و سخن از معناي ظاهري به معناي حقيققي و باطني آن، معنا کرده اند. [1] تأويل و تعبير خوابها نيز اينگونه است.

براي نمونه: حضرت يوسف عليه السلام در خواب يازده ستاره وخورشيد و ماه را مي بيند که در برابر او سجده مي کنند و آنگاه پس از سالهاي طولاني که حضرت يعقوب و فرزندانش به صمر مي روند، آن خواب و معناي حقيقي آن، روشن مي گردد که قرآن مي فرمايد:

«... هذا تأويل رؤياي من قبل...» [2] .

هنگامي که آنان بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را نزد خويشتن جاي داد و گفت: «اين است تعبير آن خواب من که اينک پروردگارم آن را تحقق بخشيده است.» و درست همين بيان در تأويل وتعبير خوابهايي است که يوسف در تأويل آنها



[ صفحه 79]



مي فرمايد: «غذاي روزانه شما را هنوز نياورده باشند که من پيش از آن، شما را از تعبير آن خوابها، چنانکه پروردگارم به من آموخته است، خبر دهم.... امير مؤمنان عليه السلام در روايت از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم در مورد آموزش و فراگيري دانشش از آن حضرت مي فرمايد: «هيچ آيه اي نيست جز اينکه آن گرامي، معناي نهان و تأويل آن را به من آموخت.» [3] .

بازگشت به بحث:

در آيه ي مورد بحث که ظاهر سخن از جنايات فرعون است قرآن به اين واقعيت تصريح مي کند که:

«... و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.»

يعني:... و ما بر آن هستيم که بر مستضعفان روي زمين، نعمتي گران ارزاني داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.

در اينجا، معناي ظاهري اين است که خداوند عزت و اقتدار بني اسرائيل را به آنان باز پس مي دهد و «فرعون» و «هامان» و سپاهيانشان را به بوته هلاکت مي سپارد.

اما معناي نهان آيه شريفه غير از معناي ظاهري و روشن آن است. آن معنا اين است که: مقصود از تضعيف شدگان در آيه شريفه، خاندان پيامبرند. مردم آنان را تضعيف نموده و بر آنان ستم کرده و آنان را به قتل رسانده و رانده و سخت ترين بيدادگري را در مورد آنان روا داشته اند.

پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم در تبيين اين مطلب فرمود:

«انتم المستضعفون بعدي.» [4] .



[ صفحه 80]



يعني: شما تضعيف شدگان پس از من هستيد.

و اين واقعيت تاريخي که پيامبر از آن خبر داد، هيچ نيازي به اثبات ندارد. تاريخ اسلامي و روند آن، به صراحت و با رساترين صداي خويش گواهي مي کند که مردم از همان روز رحلت پيامبر، خاندان او را با کمال تأسف مورد هجوم قرار دادند وآنان را بسختي تضعيف کردند.

اگر شما خواننده عزيز به کتابهايي نظير «مقاتل الطالبين» مراجعه کني، با انواع مصيبتها و رنجها وبيداگريهايي روبرو مي گردي که بر خاندان پيامبر باريده است، چرا که زورمندان وسلطه گران، اين نسل پاک و پاکيزه را بشدت تضعيف نمودند و آنچه دلهاي لبريز از کينه و جاه طلبي شان خواست، در دشمني با آنان انجام دادند و کار بجايي رسيد که مردم دنيا پرست در راه تقرب به فرمانروايان وبدست آوردن دل آنان، سرهاي مقدس فرزندان پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را به حاکمان هديه بردند، [5] همانگونه که «جعفر برمکي» و عناصري از اين قماش چنين کردند....

وراستي چه تضعيفي از اين بدتر و ظالمانه تر...؟!!!

اما اراده خدا بر آن قرار گرفت که بر اين نسل پاک ومظلوم تاريخ و بر رهروان راه و پيروان ستمديده آنان، که همواره زير فشار و سرکوب و تحقير و ذلت قرار داشته و از ساده ترين حقوق بشري نيز محروم هستند و زورمندان آزادي وکرامت آنان را پايمال ساخته اند، تفضل فرموده و حکومت و فرمانروايي زمين وزمان را برآنان ارزاني دارد. حکومت و اقتداري که مرزهاي آن، دو اقيانوس منجمد شمالي و جنوبي باشد، وهمه مناطق گوناگون و محيطهاي بهم پيوسته ميان اين دو را شامل



[ صفحه 81]



گردد. حکومت منحصر به فرد و بي نظيري که بدون هيچ مزاحم و رقيب و مخرب حکم راند و از اقتدار و نيروي کامل و کارآيي وخلاقيت بي نظيري براي اداره شايسته خانواده بزرگ بشري برخوردار باشد و زمين و زمان و دلها را آباد سازد.

که در اين مورد بزودي بحث خواهيم کرد....

نکته ديگر:

در پايان بحث، در مورد آيه 4 و 5 از سوره مبارکه قصص، نکته ديگري نيز شايسته طرح است و آن اينکه:

ممکن است اين تأويل و معناي نهان از آيه شريفه که امامان نور عليه السلام آن را آشکار ساخته اند از ظاهر آيه نيز دريافت گردد، چرا که در صدر آيه 5، دو واژه «نريد» و «نمن» بصورت مضارع که از آينده خبر مي دهد، بکار رفته است. از آنجايي که اين آيات پس از گذشت هزار سال از عصر «موسي» بر قلب مصفاي پيامبر اسلام عليه السلام فرود آمده است مي توان گفت که: اگر در مورد بني اسرائيل بود مي توانست بصورت ماضي که از گذشته پيام دارد، نازل گردد، اينگونه: «واردنا ان نمن.» و يا اينگونه: «مننا علي الذين استضعفوا» همانگونه که در ديگر آيات قرآن، بصورت ماضي بکار رفته است.

براي نمونه:

1- «لقد من الله علي المؤمنين...». [6] .

2- «... فمن الله عليکم....» [7] .

3- «و لقد مننا عليک مرة اخري.» [8] .



[ صفحه 82]



4- «و لقد مننا علي موسي و هارون.» [9] .

خداوند در همه ي اين آيات، واژه موردنظر را بصورت ماضي بکار برده است، اما در آيه مورد بحث بصورت مستقبل «و نريد ان نمن.»

آيا خود اين نکته، نشانگر اين واقعيت نمي تواند باشد که معناي نهان و تأويل آيه شريفه را از ظاهر و تفسير آن نيز مي توان دريافت؟

در آيه بعد نيز همين گونه است: «و نري فرعون و هامان....»

و جاي اين سؤال که چرا نفرمود: «و أرينا فرعون وهامان؟»

و نيز در واژه هاي: «نريد» و «نجعلهم» وباز «نجعلهم» و «نمکن» و «نري» [10] همه اين واژه هاي ششگانه بصورت مستقبل آمده اند و نه ماضي، در صورتي که مي توانست ماضي باشند.

يک سؤال:

ممکن است اين سؤال طرح گردد که: «فرعون» و «هامان» و سپاهيانشان، هزار سال پيش از نزول قرآن نابود شده اند با اين وصف، چگونه مي توان آيه مورد بحث را به واپسين حرکت تاريخ و آينده جهان تأويل نمود؟

پاسخ:

پاسخ اين است که واژه «فرعون» در فرهنگ دين و دين شناسان، به مفهوم خودکامگي و بيدادگري و تجاوز و خود برتربيني است و نام همه زمامداران خودکامه و خودپرست و تجاوزکار، «فرعون» مي باشد، چرا که هر عصر و زماني را «فرعوني» خواهد بود و هر جامعه و امتي را فرعونها.

از دو امام گرانقدر حضرت باقر و صادق عليه السلام در تأويل آيه مورد بحث روايت



[ صفحه 83]



کرده اند که: «در اين آيه ي شريفه، منظور از «فرعون» و «هامان» دو عنصر خودکامه از قريش اند. خداوند آن دو را به هنگام ظهور مهدي عليه السلام زنده مي کند و از آنان بخاطر آنچه مرتکب شده اند بازخواست مي نمايد و آنان را به کيفر جنايتشان مي رساند و منظور از سپاهيان آن دو نيز، پيروان اين دو عنصر خودکامه اند، هماناني که با آن دو همکاري کردند و بر خط آنان گام سپردند و نام آنان را بر سر زبانها انداختند.» [11] .


پاورقي

[1] مجمع البحرين، ماده «اول».

[2] سوره يوسف، آيه 100.

[3] بحارالانوار، ج 2، ص 230.

[4] واژه «مستضعف» در مفهوم قرآني: کسي است که نيروهاي بالقوه و بالفعل را بر برازندگي، تکامل و اقتدار و شکوه داراست اما از سوي استبداد، ارتجاع و استعمار حاکم، سخت زير فشار است و در همان حال در انديشه گسستن بندهاي اسارت و در انديشه عدالت وآزادي و تقواپيشگي نه اينکه به معناي عنصر فاقد قدرت و توان و تحرک و برنامه و هدف باشد.

[5] عن الحسين عليه السلام: «ومن هوان الدنيا علي الله عزوجل ان رأس يحي بن زکريا اهدي الي بغي من بغايا بني اسرائيل.» بحارالانوار، ج 14، ص 175.

[6] سوره آل عمران، آيه 164.

[7] سوره نساء، آيه 94.

[8] سوره ي طه، آيه 37.

[9] سوره صافات، آيه 114.

[10] واژه هاي ششگانه مورد اشاره در دو آيه مورد بحث، در آيات 5 و 6 سوره قصص بکار رفته اند.

[11] تفسير برهان، ذيل آيه 5 از سوره قصص.