بازگشت

نقش ميراث پيامبران


سؤال: «اين ميراثهاي پيامبران به هنگام ظهور امام مهدي عليه السلام و دوران حکومت عادلانه او چه نقشي خواهند داشت؟»



[ صفحه 659]



جواب: اين ميراثها، نشانگر اين واقعيت است که امام مهدي عليه السلام از همه ي مردم به پيامبران و جانشينان راستين آنان، نزديکتر است و آن گرامي ادامه دهنده همان خط آسماني و خدايي است که تمامي پيامبران، از آدم تا محمد صلي الله عليه و اله و سلم در پي تحقق آن بودند. و نيز نشانگر نکات ديگري است که خواهد آمد.

اينک برخي از روايات در اين مورد:

1- امام باقر عليه السلام فرمود:

«اذا ظهر القائم عليه السلام ظهر براية رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم و خاتم سليمان و حجر موسي و عصاه.» [1] .

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام ظهور نمايد با پرچم ويژه ي پيامبر، خاتم سليمان، سنگ و عصاي ويژه موسي، ظهور مي کند.

از امام صادق عليه السلام آورده اند که در روايتي پيرامون پرچم خاص پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:

«... نزل بها جبرئيل يوم بدر... نشرها رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم يوم بدر، ثم لفها و دفعها الي علي عليه السلام فلم تزل عند علي عليه السلام حتي اذا کان يوم البصرة، نشرها اميرالمؤمنين ففتح الله عليه، ثم لفها و هي عندنا... لا ينشرها أحد حتي يقوم القائم، فاذا هو قام نشرها...» [2] .

يعني: جبرئيل در روز بدر، آن پرچم را براي پيامبر آورده و آن حضرت آن را گسترد و به اهتزاز درآورد و آنگاه پس از پيروزي آن را پيچيد و به اميرمؤمنان عليه السلام داد و روز جنگ بصره نزد آن حضرت بود، در آنجا آن پرچم را گسترد و پس از رسيدن پيروزي از جانب خدا، بار ديگر آن را بست و به امام راستين پس از خويش سپرد... و هم اکنون آن پرچم پيروزي بخش نزد ما خاندان پيامبر است و کسي آن را نخواهد گشود تا قائم قيام کند و آنگاه است که او پس از قيام آن پرچم ويژه ي پيامبر را



[ صفحه 660]



خواهد گشود.

اما «خاتم سليمان»، روايت است که:

«... اذا لبسه سخر الله له الطير و الريح و الملک.» [3] .

يعني: آن حضرت هنگامي که آن خاتم را با خود بر مي داشت، خداوند پرنده و باد و فرشتگان را مسخر او مي ساخت.

اما سنگ و عصاي موسي عليه السلام، قرآن شريف مي فرمايد:

«و اذا استسقي موسي لقومه، فقلنا اضرب بعصاک الحجر، فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا، قد علم کل أناس مشربهم....» [4] .

يعني: و بياد آور آنگاه را که موسي براي قوم خويش آب خواست و ما گفتيم: «عصايت را بر آن تخته سنگ بزن!»

پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت (به گونه اي که) و هر گروهي آبشخور خود را مي دانست.

و در مورد عصاي او مي فرمايد:

«و اوحينا الي مموسي أن ألق عصاک فاذا هي تلقف ما يأفکون.» [5] .

يعني: و به موسي وحي کرديم که عصاي خويش را بيفکن و به ناگاه ديدند که همه ي جادوهايشان را مي بلعد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«عصي موسي قضيب آس، من غرس الجنة أتاه بها جبرئيل لما توجه تلقاه مدين.» [6] .



[ صفحه 661]



يعني: عصاي موسي از چوب «آس» بوده است که از درختهاي بهشت است و هنگامي که او بسوي مدين حرکت کرد، جبرئيل آن را براي او آورد.

و امام باقر عليه السلام فرمود:

«اذا خرج القائم... و يحمل معه حجر موسي بن عمران -و هو وقر بعير- فلا ينزل منزلا الا نبعث منه عيون....» [7] .

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام ظهور کند... سنگ عظيم و ويژه ي موسي بن عمران به همراه اوست. و در هر منزلگاهي فرود مي آيد از آن سنگ، چشمه ها مي جوشد....

2- امام صادق عليه السلام به يعقوب بن شعيب فرمود:

«ألا أريک قميص القائم الذي يقوم عليه؟»

قال: «بلي!»

فدعي بقمطر ففتحه و أخرج منه قميص کرابيس فنشره، فاذا في کمه الأيسر دم.»

فقال عليه السلام: «هذا قميص رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم الذي کان عليه يوم ضربت رباعيته و فيه يقوم القائم.»

قال يعقوب بن شعيب: «فقبلت الدم و وضعته علي وجهي، ثم طواه أبوعبدالله و رفعه.» [8] .

يعني: آيا پيراهن خاصي را که قائم عليه السلام هنگام ظهور بر اندام مبارک خويش دارد به تو نشان دهم؟

پاسخ داد: آري فدايت گردم.

امام صادق عليه السلام بسته ي خاصي را طلبيد و آن را گشود و پيراهن ويژه اي را بيرون آورد که در آستين چپ آن قطرات خون بود.



[ صفحه 662]



آنگاه فرمود: «اين پيراهن پيامبر گرامي است. در جنگ احد آنگاه که دندان مبارکش را شکستند، اين پيراهن بر تن پيامبر بود. و قائم عليه السلام نيز به هنگامي که ظهور کند اين پيراهن را بر تن دارد.»

يعقوب مي گويد:» من آستين خون آلود پيراهن را بوسه زدم و بر چهره ام نهادم آنگاه امام صادق عليه السلام آن را بست و در جاي خود قرار داد.»

3- امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود:

«أتدري ما کان قميص يوسف؟»

قلت: «لا!»

قال: «ان ابراهيم عليه السلام لما أوقدت النار، نزل عليه جبرئيل بالقميص و ألبسه اياه، فلم يضره معه حر و لا برد، فلما حضرته الوفاة جعله في تميمة و علقه علي اسحاق عليه السلام و علقه اسحاق علي يعقوب عليه السلام فلما ولد يوسف علقه عليه و کان في عضده، حتي کان من أمره ما کان.

فلما أخرجه يوسف عليه السلام من التميمة وجد يعقوب ريحه و هو قوله عزوجل: «اني لأجد ريح يوسف لو لا أن تفندون.» فهو ذلک القميص من الجنة.»

قلت: «جعلت فداک!... فالي من صار هذا القميص؟»

قال عليه السلام: «الي أهله و هو مع قائمنا اذا خرج.»

ثم قال: «کل نبي ورث علما -أو غيره- فقد انتهي الي آل محمد عليهم السلام.» [9] .

يعني: «آيا مي داني پيراهن يوسف چه بود؟»

مفضل گفت: «نه! فدايت گردم!»

فرمود: «هنگامي که ابراهيم را به آتش افکندند جبرئيل فرود آمد و آن پيراهن را بر اندام او پوشانيد، آنگاه ديگر با آن پيراهن، نه حرارت آتش به او آسيب رسانيد و نه سوز سرما. هنگامي که رحلت او فرارسيد، آن را در بسته ي خاصي قرار داد و به



[ صفحه 663]



اسحاق سپرد و اسحاق نيز به يعقوب سپرد و يقعوب نيز آن را به يوسف سپرد و همچنان به همراه يوسف بود تا آن لحظه اي که خود را به برادرانش شناسان و آن پيراهن را از جايگاه ويژه اش خارج ساخت تا بسوي پدر بفرستد و آنگاه بود که يعقوب بوي عطرآگين آن را استشمام کرد که قرآن مي فرمايد:

«... اني لأجد ريح يوسف لو لا أن تفندون.» [10] .

و اين پيراهن از بهشت بود.

مفضل مي گويد: گفتم: «فدايت گردم! اين پيراهن به کجا و چه کسي انتقال يافت؟»

فرمود: «به اهلش! هنگامي که قائم ما قيام کند به همراه او خواهد بود.»

سپس فرمود: «هر پيامبري دانشي از خود بجاي مي گذارد يا ارث ديگري از او بماند، سرانجام به آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم مي رسد.»

4- امام صادق عليه السلام فرمود:

«... يکون عليه قميص رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم الذي کان عليه يوم أحد و عمامته السحاب و درع رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم و سيف رسول الله ذوالفقار.» [11] .

يعني: پيراهن پيامبر که در جنگ احد بر تن مبارکش بود، عمامه آن حضرت وزره و شمشيرش که «ذوالفقار» [12] نام داشت، همه به هنگام قيام قائم همراه آن حضرت خواهد بود.



[ صفحه 664]



5- امام باقر عليه السلام فرمود:

«کانت عصي موسي لآدم عليهم السلام فصارت الي شعيب، ثم صارت الي موسي بن عمران و انها لعندنا و ان عهدي بها آنفا و هي خضراء کهيئتها حين انتزعت من شجرتها و انها لتنطق اذا استنطقت، اعدت لقائمنا عليه السلام يصنع بها ما کان يصنع بها موسي بن عمران عليه السلام و انها تصنع ما تؤمر و انها حيث القيت تلقف -ما يأفکون- بلسانها.» [13] .

يعني: عصاي موسي نخست مال آدم بود از او به شعيب پيامبر و آنگاه به موسي رسيد و اينک آن عصا نزد ما خاندان پيامبر است. من تازه آن را ديده ام که سبز رنگ است، درست بسان هنگامي که از درخت بريده شده است.

آن عصا، هنگامي که خواسته شود، به قدرت خدا سخن مي گويد و براي قائم ما، آماده شده است و آن گرامي از آن، همانگونه بهره مي برد که موسي عليه السلام بهره برد. و آن عصا هر آنچه دستور يابد انجام مي دهد و هنگامي که افکنده شود هر آنچه را که فريبکاران و ساحران و دروغپردازان و شيادان روزگار بافته باشند، همه را مي بلعد و باطل مي سازد.


پاورقي

[1] غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 28 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 248.

[2] غيبت نعماني، ص 307، باب 19، ح 2 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 387.

[3] بحارالانوار، ج 63، ص 194.

[4] سوره بقره، آيه 60.

[5] سوره اعراف، آيه 117.

[6] غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 27 و بحارالانوار، ج 13، ص 22 و ج 52، ص 351.

[7] کافي، ج 1، ص 231، غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 29 و بحارالانوار، ج 13، ص 185 و ج 52، ص 324.

[8] غيبت نعماني، ص 243، باب 13، ح 42 و بحارالانوار، ج 52، ص 355.

[9] اکمال الدين، ج 2، ص 674، ح 28 و بحارالانوار، ج 12، ص 248 و ج 52، ص 327.

[10] سوره يوسف، آيه 42. يعني:... چون کاروان به راه افتاد، پدرشان گفت: اگر مرا ديوانه نخوانيد بوي يوسف به مشامم مي رسد.

[11] غيبت نعماني، ص 307 و 308، باب 19، ح 2 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ح 3، ص 387.

[12] اشياء و وسايل خاص پيامبر، هر کدام نام مخصوص داشتند براي نمونه: پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم عمامه ي مخصوصي داشت که نامش «سحاب» بود. زره ي ويژه اي داشت که نامش «سابعه» بود و شمشير ويژه اي داشت که نامش «ذوالفقار» بود. و عصاي مخصوصي که نامش «ممشوق» بود و ناقه اي داشت که نامش «غضباء» بود. و اين از نکات ظريف بود که به هر چيز نام مناسبي نهاده بود.

[13] اکمال الدين، ج 2، ص 673،باب 58، ح 27 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ح 3، ص 245.