بازگشت

شرحي بر برخي واژه هاي اين پيام جهاني


پيش از بحث در مورد برخي از واژه هاي سخنراني حضرت مهدي عليه السلام نظر شما خواننده ي گرامي را به يک نکته ي ظريف جلب مي کنم و آن اينکه:

پيام مبارک آن حضرت، در سرآغاز قيام جهانيش خطاب به جامعه ي جهاني،



[ صفحه 630]



سراسر، فرازها و مفاهيمي است که ششمين نياي گرانقدرش حضرت باقر عليه السلام -140 سال پيش از ولادت آن گرامي- از آن گزارش کرده است و اين گزارش داراي هر مفهوم و معنايي باشد در درجه ي نخست، دربردارنده ي اين پيام است که: حرکت و توقف، رفتار و گفتار، روش و اسلوب، برنامه و عملکرد آن عدالت گستر جهاني، يک رشته گفتار و علمکرد بدون برنامه و مقدمه نيست که شرايط و موقعيتهاي گوناگون جهاني بر او تحميل نمايد، بلکه همه ي آنها اموري است که طبق برنامه ي حکيمانه اي از پيش، مشخص و برنامه ريزي شده است.

در اين خطبه ي سازنده، همه ي رموز و جوانب بلاغت در زيباترين شکل و محتوا، جلوه گر است و در بردارنده ي نقاط حساس و موضوعات کم نظيري پرارجي است که جز امام راستين کسي نمي تواند آنها را ادعا نمايد.

براي نمونه:

1- پيش از هر چيز امام مهدي عليه السلام وارد مسجد الحرام مي گردد، همان مکان مقدسي که هر آن کس وارد گردد در امن و امان خواهد بود. و بدينسان مرکز حرکت عادلانه و جهاني قيام مبارکش، خانه ي خدا خواهد گشت.

2- آن حضرت تکيه به ديوار کعبه مي زند و براي ايمني از شر اشرار و دشمنان حق و عدالت، به خانه ي خدا پناه مي برد. و انبوه انبوه مردم شيفته را که بر گردش گرد آمده اند و ياران خاص آن گرامي، به شمار 313 نفر در ميان آنهاست، همه را به حضور مي پذيرد.

3- در آغاز سخن، پيام جهاني و جاودانه ي خويش را به ستايش خدا و ثنا بر ذات اقدس الهي آغاز مي کند و بر پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و خاندانش درود مي فرستد و آنگاه با صراحت و روشني، پرده ي ابهام را کنار مي زند و شخصيت والاي خويش را به همگان معرفي مي کند.

4- در برخي روايات آمده است که اولين جمله اي که بر زبان جاري مي کند اين آيه قرآن است:



[ صفحه 631]



«بقية الله خير لکم ان کنتم مؤمنين.» [1] .

و بعد مي فرمايد:

«أنا بقية الله و خليفته و حجته عليکم.» [2] .

يعني: هان اي مردم! من «بقيةالله» و «خليفه ي خدا» و «حجت» او بر شما هستم. آن گرامي، تأويل آيه ي شريفه را يادآوري مي کند و آن را بر شخصيت والاي خويش تطبيق مي دهد، چرا که «بقية» به مفهوم «باقي مانده از چيزي» است و امام مهدي عليه السلام آخرين ذخيره ي و باقي مانده از اولياي خداست که با فضيلت ترين و برترين انسانهاي روي زمين هستند.

نبوت و رسالت به آخرين پيامبر خدا، حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم پايان يافت و ادامه بوسيله ي آن گرامي و امامت او پايان مي يابد و امام و پيشواي ديگري پس از او نيست.

آن حضرت، باقي مانده ي بندگان خالص و برگزيده اي است که خداوند او را براي اصلاح بشريت انتخاب فرموده است و او، تنها باقي مانده ي بر خطه ي پيامبران و تداوم بخش راستين و حقيقي راه و روش اوصياي الهي است.

در برخي روايات آمده است که سلام و درود گفتن بر امام مهدي عليه السلام به هنگامه ي زيارت او و يا ديدارش، بدين صورت است:

«السلام عليک يا بقيةالله في أرضه!» [3] .

امام مهدي عليه السلام همان خليفه ي باقي مانده اي است که قرآن شريف به او اشاره دارد که: «اني جاعل في الأرض خليفة.» [4] .

واژه ي خليفه بر معاني متعددي آمده است از جمله:



[ صفحه 632]



1- به معناي کسي است که در کاري به جاي ديگري قرار مي گيرد و وظيفه ي او را انجام دهد.

2- به معناي امام راستين و پيشواي والايي است که برتر از او نيست.

3- به معناي بزرگترين فرمانروا، پرشکوه ترين و زمامدار است. [5] .

بنابراين معاني، سخن امام عصر عليه السلام در آغاز سخنراني جاودانه و پيام تاريخيش به هنگام ظهور اين مي شود که:

«هان اي مردم! من برترين پيشوا و پراقتدارترين زمامدار جهان هستم و صاحب قدرت و شوکت و نيرويي هستم که هيچ قدرتي جز خدا به پاي آن نمي رسد.»

در قرآن کريم واژه ي خليفه بسيار بکار رفته است، از جمله قرآن مي فرمايد: «ياداود! انا جعلناک خليفة في الأرض.» [6] .

يعني: اي داود! ما تو را در روي زمين جانشيني ساختيم و تو را به عنوان خليفه ي خويش برگزيديم تا امور بندگان ما را از جانب ما تدبير نمايي و شئون گوناگون زندگي فردي و اجتماعي آنان را اداره کني.

و نيز گفته شده است معناي آيه ي شريف اين است که:

«ما تو را جانشين پيام آوران پيشين قرار داديم تا بشريت را به توحيدگرايي و تقواپيشگي فراخواني و مقررات زندگي ساز دين خدا را به بندگانش بيان کني.»

و امام مهدي عليه السلام نيز خليفه ي خدا به مفهوم حقيقي و جامع کلمه است و همه ي معاني واژه خليفه را داراست. خداوند او را جانشين پيامبر قرار داده و او را برگزيده ي خداست نه برگزيده ي مردم.

خدا او را به خلافت انتخاب نموده و از او خواسته است که براي هدايت انسانها به دين صحيح و سالم آسماني و اداره ي امور بلاد و عباد و اصلاح بشريت و فراهم آوردن تمامي وسايل و امکانات نيکي و نيکبختي بشر، قيام کند و جهان را



[ صفحه 633]



سرشار از امکانات و وسايل مادي و معنوي براي سعادت بشريت سازد.

5- «و حجته عليکم!»

واژه «حجة» که امام عصر عليه السلام خود را «حجت خدا» معرفي مي کند، به مفهوم فرد يا چيزي است که بدان استدلال و اتمام حجت مي گردد، از اين رو امام براستي حجت خداست چرا که خداوند بوسيله امام راستين، بر بندگانش اتمام حجت مي کند.

اميرمؤمنان عليه السلام در اين مورد مي فرمايد:

«اللهم بلي! لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجته، اما ظاهرا مشهورا أو خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته....» [7] .

يعني: آري! هرگز روي زمين، از وجود گرانمايه اي که براي خدا به حجت الهي قيام کند، خالي نمي ماند خواه ظاهر و آشکار و يا ترسان و نهان تا دلايل الهي و نشانه هاي روشن او باطل نگردد....

6- و نيز امام عصر عليه السلام در خطبه اش مي فرمايد:

«انا نستنصر الله و من أجابنا من الناس....»

آن گرامي با اين جمله، نخست از سرچشمه ي قدرتها، آفريدگار جهان، ياري مي طلبد، از همو که همه چيز بدست با کفايت اوست و اوست که بر هر چيزي تواناست و آنگاه از مردم مي خواهد که او را در رسيدن به اهداف و آرمانهاي بلند و انسانيش ياري کنند.

7- آنگاه به اموري که اطاعت او را براي همه بشريت واجب مي سازد، مي پردازد و مي فرمايد:

«انا أهل بيت نيبکم محمد صلي الله عليه و اله و سلم و نحن أولي الناس بالله و بمحمد صلي الله عليه و اله و سلم.»

بدينوسيله، شدت پيوند خويش به پيام آورر خدا را، خاطر نشان مي سازد و اين نکته را که او از خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم است، همان خانداني که خداند آنها را از همه ي



[ صفحه 634]



پليديهاي ظاهر و باطن و مادي و معنوي پاک و پاکيزه ساخته و آنگونه که مي بايد آنان را تطهير فرموده است، همان خانداني که پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم آنان را برابر و هم وزن قرآن شريف قرار داده و فرمود:

«اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي و انکم لن تضلوا ما أن تمسکتم بهما و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.» [8] .

يعني، هان اي مردم! من از ميان شما مي روم و دو چيز گرانمايه در ميان جامعه ي شما مي گذارم: يکي قرآن و ديگري عترت و خاندانم.

شما مردم تا هنگامي که بدين دو مشعل هدايت و وسيله ي نجات تمسک جوييد گمراه نخواهيد گشت و بدانيد که اين دو، هرگز از هم جدايي پذير نيستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

8- امام مهدي عليه السلام نزديکترين جهانيان به آفريدگار هستي است، چرا که تمامي وسايل قرب و نزديک شدن به خدا بطور کامل براي او فراهم است، او از سويي حجت خدا در زمين است و از دگرسو برترين عبادت کنندگان و پرواپيشگان در پيشگاه خدا و عزيزترين و پرشرافت ترين و گرانمايه ترين انسانهاي عصر خويش در بارگاه خداست.

9- آن حضرت نزديکترين انسانها به پيامبر گرانقدر اسلام صلي الله عليه و اله و سلم و محبوب ترينها نزد اوست؛ چرا که او، جانشين، وصي و وارث او و برترين، بهترين و بيشترين



[ صفحه 635]



پيروي از او در رفتار و عمل دارد، قرآن شريف مي فرمايد:

«ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا و الله ولي المؤمين.» [9] .

يعين: بي ترديد نزديکترين مردم به ابراهيم، کساني هستند که او را پيروي نمايند و اين پيامبر و کساني که ايمان آورده اند و خداوند سر رشته دار و دوست ايمان آورندگان است.

بدينسان، قرآن شريف روشن مي کند که اينان کساني هستند که حق دارند بگويند: «ما بر دين و راه و رسم توحيدي ابراهيم هستيم.»

و اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايد:

«ان أولي الناس بالأنبياء أعلمهم بما جاؤا به.» [10] .

يعني: بي ترديد نزديکترين مردم به پيام آوران خدا، داناترينشان به مقررات و برنامه ها و تعاليم آسماني آنهاست.

با اين آيه ي شريفه و روايت از اميرمؤمنان عليه السلام معنا و مفهوم سخن امام مهدي عليه السلام در مورد اولويتش به پيامبران خدا از آدم گرفته تا نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، محمد عليهم السلام و ديگر پيام آوران خدا، روشن مي شود.

سپس آن گرامي به اين آيه ي شريفه بر حقانيت خود استدلال مي کند و مي فرمايد:

«ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العاليمن ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم.» [11] .

يعني: خداوند، آدم، نوح، خاندان ابراهيم و عمران را بر جهانيان برتري داد، فرزنداني بودند از نسل برخي ديگر و خدا شنوا و داناست.

منظور از استدلال به اين آيه ي شريفه، استشهاد به کلمه ي «و آل ابراهيم» است، چرا



[ صفحه 636]



که منظور از آل ابراهيم کساني هستند که خداوند آنان را از نسل ابراهيم به مقام والاي پيامبري برگزيد. آنان پيامبران بزرگي هستند که از نسل ابراهيم اند و خاندان پيامبر گرامي از نسل ابراهيم مي باشند.

واژه «اصطفاء» از «صفوه» مشتق شده است و اين نيکوترين و بهترين گفتار است، چرا که «صافي» به مفهوم پاک و پاکيزه از شائبه تيرگي، در پديده ها و ديدنيهاست و خداوند خلوص و پاکي اين بندگان برگزيده و اين اهل بيت پاک و پاکيزه را از هر تباهي و آلودگي به پاکي و خلوص از هر نوع آلودگي و پليدي و تيرگي مثال زده است.

اين واقعيت نيز روشن است که پيامبران، همگي از آدم گرفته تا آخرين پيام آوران خدا حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم بر راه و رسم واحدي هستند که آن خط و راه و رسم، همان خط اسلام و ايمان و توحيدگرايي و اطاعت از خداست.

در قرآن کريم همه ي پيامبران به اين واقعيت پاي فشرده اند که همگي در يک خط گام سپرده اند که همان اسلام است، براي نمونه:

1- «و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه في الدنيا و انه في الأخرة لمن الصالحين، اذ قال له ربه: اسلم، قال: اسلمت لرب العالمين، و وصي بها ابراهيم بنيه و يعقوب: يا بني ان الله اصطفي لکم الدين فلا تموتن الا و أنتم مسلمون، أم کنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت، اذا قال لبنيه: ما تعبدون من بعدي؟ قالوا: نعبد الهک و اله آبائک ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، الها واحدا و نحن له مسلمون.» [12] .

يعني: و کيست که از آيين ابراهيم روي گرداند جز آن کس که خويشتن را تباه کند؟ و براستي که او را در دنيا برگزيديم و او در سراي آخرت از شايستگان است. هنگامي که پروردگارش به او گفت: «اسلام بياور!»

او گفت: «براي پروردگار جهانيان اسلام آوردم.»

2- «قل آمنا بالله و و ما انزل علينا و ما انزل علي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب



[ صفحه 637]



و الأسباط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم، لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون.» [13] .

يعني: بگو به خدا و آنچه بر ما و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او و نيز آنچه بر موسي و عيسي و ديگر پيام آوران خدا از جانب پروردگارشان فروفرستاده شده است ايمان آورديم، ميان هيچ يک از آنان فرقي نمي نهيم و همه فرمانبردار او هستيم.

3- و از زبان نوح پيامبر عليه السلام ترسيم مي کند که:

«فان توليتم فما سألتکم من أجر، ان أجري الا علي الله و أمرت أن أکون من المسلمين.» [14] .

يعني: و اگر روي برتافتيد، من از شما هيچ پاداشي نخواسته ام، چرا که پاداش من بر خداست و من فرمان يافته ام که از تسليم شدگان در برابر حق باشم.

4- و از زبان يوسف عليه السلام مي فرمايد:

«توفني مسلما...» [15] .

يعني: مرا مسلمان بميران....

5- و از زبان ابراهيم و اسماعيل آورده است که:

«ربنا و اجعلنا لک و من ذريتنا امة مسلمة لک....» [16] .

يعني: پروردگارا! ما را فرمانبردار خويش ساز و فرزندان ما را....

روشن است که اسلام مورد نظر در اين آيات، همان ايمان به خدا و توحيدگرايي و يکتاپرستي و پيروي کامل از مقررات و احکام خدا و خط پيامبران و پيروي از آنان است و بي ترديد امام مهدي عليه السلام نزديکترين بندگان خدا به اين خط نجات بخش



[ صفحه 638]



است.

10- آن گرانمايه عصرها و نسلها در خطبه اش مي فرمايد: «فأنا بقية من آدم.» توضيح اين جمله در فراز «انا بقيةالله» در آغاز خطبه گذشت.

11- اما بيان آن حضرت که فرمود: «و ذخيرة من نوح.»

شايد منظور از «ذخيره» در اينجا اين باشد که: نوح پيامبر، همان قهرمان بزرگي است که کره ي زمين را از وجود کافران و شرک گرايان و جنايات آنان پاک کرد، آنگاه که نيايشگران به بارگاه خدا گفت:

«رب لا تذر علي الأرض من الکافرين ديارا.» [17] .

يعني: پروردگارا! دياري از کافران را بر روي زمين وامگذار....

و خداوند دعاي خالصانه ي او را به هدف اجابت رساند و همه ي گناهکاران را به امواج خروشان آبها سپرد و تنها ايمان آورندگان به خدا را که در کشتي نوح و به همراه او بودند، نجات داد.

پس از نوح عليه السلام براي ديگر پيامبران و جانشينان آنان زمينه و فرصتي فراهم نيامد تا زمين را از وجود ظالمان و کافران تطهير کنند، اما امام مهدي عليه السلام قهرمان بي نظيري است که به کار بزرگ اصلاح زمين و زمان، بطور کامل و همه جانبه، قيام مي کند و اين زماني است که اسلام، سراسر گيتي را مي گيرد و در سراسر زمين، جز اسلام و مسلمانان، زندگي نمي کنند، چرا که ديگر جامعه ها و ملتها -سرانجام با رشد عقلي و فکري و فرهنگي که با قيام آن حضرت نصيب بشريت مي گردد- راه خداپسندانه را برمي گزينند و بيدادگراني که سد راه هدايت مردم باشند، نابود و از سر راه برداشته مي شوند و در نتيجه، بر روي زمين، جز آيين پاک توحيدي حکومت نمي کند و آنگاه است که اسلام، دلهاي بشريت را نورباران و انديشه ها و عملکرد آنان را اصلاح مي کند.

12- امام مهدي عليه السلام خطابه ي خويش را ادامه مي دهد و با معرفي بيشتر خود



[ صفحه 639]



مي فرمايد:

«الأ فمن حاجني في کتاب الله فأنا أولي الناس بکتاب الله.» [18] .

يعني: هان اي مردم! کسي که در مورد قرآن کريم با من بحث و گفتگو نمايد، من بهترين مردم و نزديکترينشان به قرآن شريف هستم، چرا که من داناترين مردم به مفاهيم و معارف قرآن شريف، عارفترين انسانها به تفسير و تأويل، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، حلال و حرام، واجب و مستحب، رموز و اسرار، شگفتيها و نکات، پند و مثلهاي و... کتاب آسماني هستم.

به يک کلام: آن گرامي، قرآن را همانگونه که از جانب خدا بر قلب مصفاي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرود آمده است، بدون ذره اي کم و کاست، دانا و آگاه است و هيچ نيازي به ديدگاههاي مفسران و قرائتهاي گوناگون يا مسايل ديگر ندارد، چرا که آن حضرت آنچه را خدا اراده فرموده و در آيات آسمانيش گنجانيده، همه را مي داند.

آيا نه اين است که تفاسير و قرائتها با همه ناسازگار و منظور و مقصود فروفرستنده ي آن، در بسياري از آيات نامشخص است؟

چه کسي مي تواند بطور قطع، تفسير صحيح و مطابق با واقع آيات قرآن را بداند و يا قرائت صحيح و درستي را که از جانب خدا نازل شده است، درک کند؟

تنها اوست که اينها را مي داند، چرا که او امام معصوم است و بايد هم اينگونه باشد... و گرنه امام معصوم و راستين نيست.

به همين جهت است که اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمود:

«سلوني قبل أن تفقدوني، فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة لو سألتموني عن آية آية، لأخبرتکم بوقت نزولها و فيم نزلت و أنبأتکم بناسخها من منسوخها و خاصها من عامها و محکمها من متشهابهها و مکيها من مدنيها....» [19] .

يعني: هان اي مردم! پيش از اينکه مرا از دست بدهيد هر چه مي خواهيد



[ صفحه 640]



بپرسيد، بخدايي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، اگر از آيه آيه ي قرآن شريف بپرسيد من شما را از هنگامه ي نزول، مورد فرود، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محکم و متشابه آن، باخبر مي سازم و به شما خواهم گفت که کدامين آيه در مکه و کدامين آيه در مدينه، فرود آمده است....

«اصبغ بن نباته» آوره است که: هنگامي که اميرالمؤمنان عليه السلام وارد کوفه شد، چهل بامداد در نماز جماعت سوره مبارکه ي «اعلي» را قرائت کرد، برخي از منافقان گفتند: «اميرمؤمنان گويي سوره ي ديگري از قرآن را بخوبي اين سوره نمي تواند بخواند.»

اين بهانه جويي به گوش اميرمؤمنان عليه السلام رسيد و فرمود:

«ويلهم!! اني لأعرف ناسخه و منسوخه و محکمه و متشابهه و فصله من وصله و حروفه من معانيه. و الله ما حرف نزل علي محمد صلي الله عليه و اله و سلم الا و أنا أعرف فيمن أنزل و في أي يوم نزل و في أي موضع....» [20] .

يعني: واي بر آنان! من ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، فصل و وصل، واژه ها و مفاهيم و معارف آن را آن گونه که فرود آمده است، مي دانم.

بخداي سوگند! هيچ حرفي بر محمد صلي الله عليه و اله و سلم فرود نيامد جز اينکه من آن را بخوبي شناختم که در مورد چه کسي فرو فرستاده شده، کدامين روز فرود آمده و در چه موقعيت و موضعي نازل گرديده است....

13- امام مهدي عليه السلام پيام خويش را ادامه داده و مي فرمايد:

«الأ و من حاجني في سنة رسول الله فأنا أولي الناس بسنة رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم.»

يعني: بهوش باشيد که اگر کسي بخواهد در مورد سيره و سنت پيامبر با من مجادله نمايد، واقعيت اين است که من به روش و شيوه ي صحيح پيامبر و احياي راه و رسم زندگيساز او از همگان آگاهتر و داناتر و در ميدان عمل بدان عاملتر و پايبندتر هستم.



[ صفحه 641]



راستي، بخداي سوگند که بيشتر سنت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم تغيير نموده و بخش مهمي از آن، دگرگون شده و در ميان برخي مسلمانان کم و زياد گشته است.

شما محققانه و منصفانه از وضو آغاز کنيد و تا اذان، نماز، روزه، زکات، حج و ديگر امور عبادي را بنگريد.

به قوانين و امور شخصي و فردي، از نکاح و طلاق گرفته تا ساير معاملات و عقود و حدود و ديات، همه را به دقت مورد نگرش قرار دهيد تا اين سخن روشن شود.

اين بازي با سنت و روش پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و عامل اين دگرگونيها و تغييرات، سه گروهند:

زمامداران خودکامه،

عالمان جاه طلب و بدرفتار

و ديگر، قانونگذاراني که قوانين ضد ديني را در جامعه هاي اسلامي وضع و بر جاي سنت پيامبر و روش پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم مي گذارند.

اگر بخواهيم بر اين فاجعه ي غمبار، شرح و تفسيري بنگاريم هم اسلوب کتاب تغيير مي يابد و هم حجم آن به چندين جلد خواهد رسيد.

آري! امام مهدي عليه السلام نزديکترين و داناترين مردم به روش و سنت صحيح و مطابق با واقع و دست نخورده ي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم است، سيره و اسلوبي که دست سياست بازان و دغلکاران و عوام فريبان و تزويرگرايان، آن را به آفت تحريف معنوي گرفتار نساخته است.

آن حضرت، در دانش و آگاهي عميق و همه جانبه ي خويش به سنت و روش و اسلوب پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم، هرگز به کتابهاي انباشته از روايات و بافته هاي دروغسازان و دروغپردازاني که به بهتان، بسان کارخانه ي توليدي و صنعتي، طبق شرايط سياسي و اجتماعي و بر اساس تمايل جاه طلبان و صاحبان قدرت و امکانات و نياز روز، فرصت طلبانه، روايات را مي ساختند و بدون ذره اي پروا از خدا و شرم از پيامبرش،



[ صفحه 642]



همه را به ساحت مقدس پيام آورش نسبت مي دادند، اعتماد نمي کند، بلکه به دانش ژرف و گسترده ي خويش که پرتوي از علم خداست و از دانش عميق و آگاهي وسيع پيامير صلي الله عليه و اله و سلم سرچشمه گرفته است، تکيه دارد.

14- آنگاه آن اصلاحگر بزرگ جهاني، همه بشريت، بويژه توده هاي انساني را که برگرد خورشيد وجودش گرد آمده اند، سوگند مي دهد و مي فرمايد:

«شما را بخداي سوگند وبه حق او، که هر کس پيام مرا مي شنود آن را به کساني که حاضر نيستند و نمي شنوند همانگونه که هست، برساند.»

در حقيقت اين توده هاي حق طلب مردم در عصر ظهور، بهترين وسيله ي پيام رساني هستند که امام عصر عليه السلام همه حاضران و شنوندگان پيام و خطابه ي خويش را سوگند مي دهد که پيام زندگيساز و بنيادي او را در آغاز قيام جهانيش به کساني که غايبند و نمي شنوند ابلاغ کنند.

سپس با تأکيد بدان مي فرمايد:

«شما را به حق خدا و پيام آورش که حق عظيم و بي نظير و بي همانندي بر جامعه ي انساني دارد و نيز به حق خويشتن بر شما که حق «ذوي القربي» است، سوگند مي دهد که ما را در راه حق و عدالت و تحقق آرمانهاي والاي الهي و انساني خويش ياري کنيد و از مددکاران ما باشيد و در برابر کساني که به ما و اهداف بلند ما ستم روا داشته اند، از اهداف بلند ما دفاع کنيد.»

در اين فراز از پيام، آن گرامي، از بشريت حقجو و عدالت خواه مي خواهد که از ياران و مددکاران او در تحقق بخشيدن به صلح و آزادي جهاني باشند و از آن گرانمايه و اهداف والايش در برابر تجاوزکاران ستم پيشه، قهرمانانه دفاع کنند.

آنگاه بر بيدادي که در روزگاران گذشته بر خاندان وحي و رسالت، به دليل ستم ستيزي و عدالت خداهي رفته است، انگشت مي نهد و مي فرمايد:

«در قرون و اعصار گذشته، تبهکاران جاه طلب و تشنه ي قدرت، ما را تهديد کردند و بر ما ستم روا داشتند و ما را از شهر و ديار و خاندان و فرزندان خويش دور



[ صفحه 643]



ساختند و بر حقوق ما تجاوز کردند و حقوق ما را سلب و پايمال ساختند و باطل گرايان و فريبکاران به ما دروغها بستند.»

آري! اينها زنجيره اي به هم پيوسته از دردها و رنجها و فشارهاي بي رحمانه اي است که از رحلت پيشواي گرانقدر توحيد، پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم تاکنون، بر خاندان عدالت خواه و حق گرايش رفته است.

اينک 14 قرن است که اين زنجير تهديد و ارعاب، ستم و بيداد، تبعيد و تجاوز، سيطره بر حقوق و ا مکانات خاندان وحي و رسالت و دروغ بستن بر آنان و سوءاستفاده از نام مقدس، شهرت بلندآوازه، قداست و شکوه و آبرو و عظمت آنان، همچنان استمرار داشته و اين خط تباهي و فريب بر ضد اهداف و آرمانهاي والاي آنان، ادامه دارد.

خاندان وحي و رسالت در طول زندگي خويش در جوي لبريز از ارعاب و تهديد و فشار و تبعيد زيستند. آيا نه اين است که مدينه ي منوره، زادگاه و وطن آنان و دوست داشتني ترين شهرها براي آنان بود؟

چرا و براي چه آنان مجبور به ترک مدينه شده و و در روي زمين پراکنده گشته و در ديار غربت به شهادت رسيدند؟

برخي از علويها، بناگزير نام خويش را تغيير دادند و نسب پرافتخار خود را نهان کردند تا دشمنان آنان را نشناسند و خونشان را بر زمين نريزند و جريان تاکنون به همين روال ادامه يافته است....

خود وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام به همين دلايل از روز شهادت پدر گرانقدرش حضرت عسکري عليه السلام تاکنون به امر خدا و خواست او، از نظرها نهان گشته است.

گذشت که: به هنگام ظهور و آغاز قيام جهان خويش، براي نجات بشريت نيز، تجاوزکاران بر ضد اهداف عادلانه و الهي او اقدام مي کنند و سرکرده ي جنبش ارتجاعي سفياني، سپاه خويش را براي پيکار با آن نجات بخش جهان و انسان،



[ صفحه 644]



بسوي او گسيل مي دارد.

اما حقوق معنوي و مادي خاندان پيامبر و اموال و امکانات آنان، از روزهاي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم تاکنون، همچنان بدست حکومتهاي حق ستيز و کفرپيشه و زمامداران طغيانگر و در انحصار آنهاست. بوسيله ي آن، به بدمستي و شرابخوارگي مي پردازند و به فسق و فجور دست مي يازند و آن ثروت و امکانات را در مراکز فساد، گناه و تباهي مصرف مي کنند و سلاحهاي مرگبار، براي به خاک و خون کشيدن بيگناهان مي خرند و آن را وسيله ي گرم کردن کوره ي شهوات و جاه طلبيهاي خويش مي سازند.

اما حقوق سياسي و معنوي آنان در سررشته داري امور و تدبير شئون و حکومت ومديريت عادلانه و شايسته ي جامعه ها و تمدنها نيز به گواهي تاريخ، همچنان بوسيله ي دشمنان بدانديش و سياهکار آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم مورد انکار قرار گرفته است.

جاه طلبان ستمکار، اهل بيت عليهم السلام را از اداره ي امور جامعه ها و تمدنها بازداشته و از پرتو افکني اين مشعلهاي هدايت و نشر دانش و فرهنگ آنان مانع گشته و از پديد آمدن شرايط و جوي که امامان نور عليهم السلام وظايف خويش را انجام دهند و بشريت از برکات آنان بهره ور گردد، همچنان جلوگيري نمودند.


پاورقي

[1] سوره هود، آيه 86.

[2] الفصول المهمه، ابن صباغ مالکي، فصل 12، ص 303، بحارالانوار، ج 52، ص 192 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 493.

[3] اکمال الدين، ج 1، ص 653، باب 57 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 493 و ج 5، ص 175.

[4] سوره بقره، آيه 30.

[5] مجمع البحرين، واژه خليفه.

[6] سوره ص، آيه 26.

[7] نهج البلاغه، قصار 147.

[8] رجوع شود به: صحيح ترمذي، منج 5، ص 329، ح 3876، چاپ دارالفکر و ج 2، ص 308، چاپ بولاق مصر، نظم درر المسلمين، ص 231، الدرالمنثور، ج 6، ص 7 و 306، ذخائرالعقبي، ص 16، الصواعق المحرقة، صث 147 و 226 چاپ المحمدية و ص 89، چاپ ميمنة مصر، المعجم الصغير، طبراني، ج 1، ص 135، اسدالغابة، ج 2، ص 12، تفسير ابن کثير، ج 4، ص 113، کنزالعمال، ج 1، ص 15، الفتح الکبير نبهاني، ج 1، ص 451، تفسيرالخازن، ج 1، ص 4، مصابيح السنة بغوي، ص 206، چاپ الخيرية مصر و ج 2، ص 279، چاپ محمد علي صبيح و جامع الاصول ابن الاثير، ج 1، ص 187، ح 66.

[9] سوره آل عمران، آيه 68.

[10] مجمع البيان، ج 2، ص 458، ذيل آيه ي 68 سوره ي آل عمران.

[11] سوره آل عمران، آيه 33.

[12] سوره بقره، آيه 133-130.

[13] سوره آل عمران، آيه 84.

[14] سوره يونس، آيه 72.

[15] سوره يوسف، آيه 101.

[16] سوره بقره، آيه 128.

[17] سوره نوح، آيه 26.

[18] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 5، ص 24.

[19] بحارالانوار، ج 40، ص 1563، باب 93 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 133.

[20] بحارالانوار، ج 40، ص 138، باب 93 و بصائرالدرجات، ج 3، ص 155.