بازگشت

نام مقدس حسين بر لب


آنان نام بلند آوازه ي حسين عليه السلام را بر لب دارند و شعار ويژه ي آنان، «يا لثارات الحسين!» [1] است.

آري! فاجعه ي خونبار کربلا و شهادت حسين عليه السلام با گذشت قرنها و نسلها، نه تنها به بوته ي فراموشي سپرده نمي شود، بلکه همواره زنده و پرحرارت مي ماند و هر چه روزگاران بر آن بگذرد حرارت و شور و سوزش خويش را حفظ مي کند چنانکه گويي همين ديروز، آري! ديروز! رخ داده است.

آري! کساني که در روز عاشورا، آن جنايات دهشتناک را ببار آوردند، همگي در خور سخت ترين کيفرها هستند، همانگونه که از نسلهاي پس از آنان نيز، کساني



[ صفحه 622]



بدان جنايات ددمنشانه راضي باشند در خور شديدترين کيفرهايند. چرا که رضايت دهندگان به آن جنايات، خود شريک جنايت و در خور کيفر و نابودي اند.

آخر، انسان نمايي که وجدانش راضي شود که حرمتهاي خدا را هتک گردد و خون بزرگترين دوستان خدا، بدست پليدترين مخلوق او به زمين ريخته شود، چنين انساني زيبنده ي زندگي و ادامه ي حيات نيست. او موجود پليد و پست و متعفني است که از پليدي او جامعه ي انساني آلوده مي گردد و وانهادن چنين موجودي، جنايتي نابخشودني در حق بشريت است و ناگزير بايد چنين جرثومه هاي کثيف که از روز شهادت پيشواي شهيدان حضرت حسين عليه السلام تا امروز و تا روز قيام آن اصلاحگر بزرگ جهاني توليد مثل و افزون گشته اند، نابود گردند.

در سالهاي اخير، متأسفانه از سوي همين عناصر نگون بخت، هر ساله بيش از يک کتاب در تقدير «يزيد»، همان عنصر پست و بي مقدار و پليدي که سالار جوانان بهشت را به خاک و خون کشيد و فاجعه بارترين جنايت تاريخ را در مورد خاندان وحي و رسالت، مرتکب شد، نوشته شده است، رسواتر اينکه، يکي از همين قماش تيره بختان، ورق پاره هاي خويش را، «حقايق عن اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه» نام نهاده است!!!

شما را بخدا، اين نويسنده ي سياهکار که با اين کار زشت خويش، ارزشهاي انساني را مسخ نموده و از شرافت و ديانت، بکلي بيگانه گشته و تا پست ترين مراحل بي وجداني و پستي و شقاوت نزول مي کند، در پي چيست؟ و چه مي گويد؟

راستي چنين موجود پليدي چه ارزش و کرامتي دارد؟!

آيا چنين کسي در خور مرگ ذلت بار و نابودي نيست؟!

بجاست در اين مورد روايتي را از هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام بياوريم:

سئل الامام الرضا عليه السلام: «يابن رسول الله!... ما تقول في حديث روي عن الصادق عليه السلام أنه قال: اذا قام قائم قتل ذراري قتلة الحسين بفعال آبائها؟»

فقال عليه السلام: «هو کذلک.»



[ صفحه 623]



فقال السائل: «قول الله عزوجل: «و لا تزرو وازرة وزر اخري» ما معناه؟» قال عليه السلام «صدق الله في جميع اقواله، لکن ذراي قتلة الحسين يرضون أفعال آبائهم و يفتخرون بها و من رضي شيئا کان کمن أتاه ولو أن رجلا قتل في المشرق فرضي بقتلة رجل بالمغرب، لکان الراضي عند الله شريک القاتل و انما يقتلهم القائم -اذا خرج - لرضاهم بفعال آبائهم....» [2] .

يعني: از امام رضا عليه السلام سؤال شده که: «اي پسر پيامبر! در مورد اين روايت چه مي فرماييد که از امام صادق عليه السلام آورده اند که: به هنگام قيام قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم قيام کند، نسل کشندگان حسين عليه السلام را به کيفر جنايت پدرانشان به قتل مي رساند؟»

آن حضرت فرمود: «آري! روايت درست است و امام مهدي عليه السلام چنين مي کند.»

پرسيده شد: «بنابراين، آيه ي شريفه چه مي شود که مي فرمايد:

«ولا تزر وازرة وزر اخري.» [3] .

يعني: هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نمي کشد؟»

فرمود: «سخن خدا و آيه ي شريفه کاملا صحيح است، اما بحث اين است که نسل کشندگان حسين عليه السلام به جنايات وحشتناک پدران خويش دل خوش دارند و بدان مي بالند و کسي که به کاري رضايت دهد همانند عامل آن کار است. از اين رو اگر مردي در مشرق بناحق کشته شود و ديگري در مغرب بر آن رضايت دهد، در پيشگاه خدا شريک قتل است و قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم هنگامي که قيام مي کند آنان را بخاطر رضايتشان به جنايات پدرانشان و افتخار بر آن جنايات به کيفر مي رساند.»

آري! ياران حضرت مهدي عليه السلام بخاطر اعلام عظمت فاجعه ي عاشورا که با گذشت زمان، تجديد مي شود و نشانه ها و آثار و ابعاد آن، با رشد فکري و آگاهي و افزون گشتن شناخت و بينش بشريت در مورد رخدادها آشکار مي گردد، بنام حسين عليه السلام و عاشوراي او شعار مي دهند و نداي «يا لثارات الحسين! را همه جا



[ صفحه 624]



طنين افکن مي سازند. چرا که اين شعار، هشداري است به همه ي پليدان و جنايتکاراني که بدان فاجعه ي دلخراش رضايت داده و خاندان وحي و رسالت را بخاطر آن فداکاري بي نظير و دفاع از حق و عدالت و ستم ستيزي، به باد نکوهش گرفتند و در طول تاريخ از پليدان حق ستيز و ستمکار، جانبداري نموده و جنايات آنان را توجيه کردند.

آري! خواننده ي گرامي! از رواياتي که در مورد ياران مهدي عليه السلام ترسيم گرديد اين نکته استفاده مي شود که برخي از آنان بوسيله ي ابرها در روز روشن جابجا شده و به مکه و قرارگاه آن گرامي مرد عصرها و نسلها، مي رسند.

در اين مورد برخي از نويسندگان معاصر اظهار نظر نموده و گفته اند که منظور از «ابر» در اينجا هواپيما مي باشد، اما ما نمي توانيم بدين تأويل بسنده کنيم. چرا که ممکن است منظور از «ابرها» همان معناي حقيقي واژه ي «سحاب» باشد، زيرا ابري که ميليونها تن آب را با خود جابجا مي کند، جابجا ساختن انسانها براي آن چه مشکلي ايجاد مي کند؟ بويژه هنگامي که بصورت فشرده و توده هاي متراکم و باران زا، از زمين اوج مي گيرد و با فاصله ي بسيار از زمين، اثر جاذبه ي زني نيز ضعيف مي شود.

به هر حال زيبنده است که ما در روايت از واژه «يحمل» که دلالت بر جابجا شدن بوسيله ابر است غفلت نورزيم و اين جمله، نشانگر آن است که برخي از ياران امام مهدي عليه السلام کساني هستند که ابر، آنان را جابجا مي کند.

و نيز از روايات، اين واقعيت دريافت مي گردد که برخي از ياران آن حضرت نيز به هنگامه ي ظهور و قيام حضرت مهدي عليه السلام در مکه هستند و برخي در شهرها و کشورهاي ديگر پراکنده اند که به هنگامه ي ظهور امام و تصميم بر قيام براي اصلاح جهان، آنان نيز از شرق و غرب زمين به «مکه» روي مي آورند.

برخي از آنان بوسيله ي «ابرها» به قرارگاه آن پيشواي بزرگ و نجات بخش مي رسند، برخي با «طي الارض» و پيچيده شدن زمين بر زير پاي آنان و نزديک شدن راه دور بصورت اعجازآميز که از آن سخن رفت.



[ صفحه 625]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 307.

[2] تفسير برهان، ج 2، ص 418، ذيل آيه ي شريفه و بحارالانوار، ج 45، ص 295.

[3] سوره ي اسراء، آيه 33.