بازگشت

نشانه هاي غير قطعي


سومين و آخرين بخش، نشانه هايي ست که در سال ظهور امام مهدي عليه السلام يا سال پيش از آن پديدار مي گردد و خاطر نشان ساختيم که اينها بر دو نوعند:

بخش نخست، نشانه هاي غير حتمي است، بدان معنا که ممکن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعي است که ما اينکه به برخي از آنها اشاره مي کنيم:

مردي از تبار پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم

پديدار شدن پرچم «هاشمي» از علايم غير قطعي براي ظهور امام مهدي عليه السلام است.



[ صفحه 500]



در روايات متعددي ياد و نام «هاشمي» به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مي شود که: او مردي از بني هاشم و از نسل پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم است. در اوج جواني است و در دست راست او خالي است و از خراسان حرکت و جنبش خويش را آغاز مي کند.

اين روايات، نشانگر آن است که اين جوانمرد، از خروج سپاه سفياني از کوفه و ارتکاب فجايع دهشتناک، خونريزي بسيار، به اسارت در آوردن بانوان و حرکت دادن آنان بسوي شام، با سپاه خويش به کوفه مي رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بار و دردناک درمي يابد که سپاه پليد سفياني از کوفه بسوي شام حرکت نموده و اسيران را نيز با خود مي برد.

از سوي ديگر، مرد ظلم ستيز «يمني» نيز با سپاه خويش به کوفه مي رسد و هر دو سپاه با فرماندهان خويش بسوي سپاه سفياني حرکت مي کنند و اندکي خارج از کوفه به هم مي رسند. پيکار شديدي، ميان سپاه سفياني از يک سو و دو سپاه هاشمي و يمني از سوي ديگر، آغاز مي گردد و پس از تلفات و ضايعات بسياري سرانجام جوانمرد هاشمي و هم پيمانش پيروز مي شوند و تمام سپاه سفياني را در هم مي کوبند و با آزاد ساختن اسيران کوفه به آن شهر باز مي گردند.

روايات در مورد ريشه و نسب مرد هاشمي داراي دو پيام است. برخي او را «حسني» و برخي «حسيني» معرفي مي کند و بنظر نگارندنه نيز «حسني» است و اين همان کسي است که برخي روايات از او به «نفس زکيه» تعبير مي کند.

آري! مشهور است که مردي که در مکه، ميان رکن و مقام سرش از پيکرش جدا مي گردد، «نفس زکيه» و از تبار بني هاشم و حسني نسب است.

و از مسايل قطعي اينکه: او شيعه و پيرو خاندان وحي و رسالت است. به عقيده ي خويش پايبند و استوار و داراي نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يک شخصيت پرنفوذ مردمي است. بجاست رواياتي در اين مورد ترسيم گردد:

1- عبدالله بن مسعود آورده است که: روزي به ديدار پيامبر رحمة الله صلي الله عليه و اله و سلم رفتيم که آن



[ صفحه 501]



حضرت با چهره اي شادمان ما را پذيرفت. در مورد هر چه پرسيديم و نپرسيديم، سخن گفت و ما را بهره ور ساخت تا اينکه در همان حال که او مي گفت، گروهي از جوانان بني هاشم که حسن و حسين عليهم السلام در ميان آنان بودند از آنجا گذشتند. با آمدن آنان، دل و ديده ي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم با آنان همراه شد و گويي چيزي بياد آورد که آثار اندوه در چهره اش نمايان و سيلاب اشک از ديدگانش فروريخت.

پرسيديم: «اي پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتي مي نگريم، چرا؟!»

فرمود:

«انا أهل بيت، اختار الله لنا الآخرة علي الدنيا، و انه سيلقي أهل بيتي من بعدي تطريدا و تشريدا، حتي ترفع رايات سود من المشرق، فيسألون الحق فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون، فمن أدرکهم منکم أو من أعقابکم، فليأت امام أهل بيتي، و لو حبوا علي الثلج فانها رايات هدي، يدفعونها الي رجل من أهل بيتي.» [1] .

يعني: ما خانداني هستيم خدا آخرت را براي ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از من با تبعيد، فشار و آوارگي روبرو مي شوند تا پرچمهاي سياه از سوي مشرق برافراشته شود، آنان در پي حق هستند، اما ستمکاران، حق آنان را رعايت نمي کنند و در راه حق پيکار مي کنند و پيروز مي گردند.

از اين رو، هرکس از شما و نسلهاي شما، آن پرچمهاي برافراشته را ديد، بسوي امام خاندان من بشتابد گر چه با نهايت سختي؛ چرا که آنان پرچمهاي هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردي از خاندان من، تسليم مي کنند.

شايد برخي چنين پندارند که منظور از پرچمهاي سياه در اين روايت، پرچمهايي باشد که به فرماندهي و همراهي «ابومسلم خراساني» و نهصت او بر ضد حکومت سياه اموي برافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالي و ستمکار اموي پايه هاي حکومت عباسيان را در سال 656 هجري بنياد کرد؛ اما چنين تصوري درست



[ صفحه 502]



نيست و اين پرچمهايي که از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطي به ابومسلم خراساني ندارد.

مورخ شهير «ابن کثير» در اين مورد مي نويسد:

«اين پرچمها ارتباطي به نهضت ابومسلم ندارد که از خراسان برافراشته شد و بدان وسيله حکومت امويان را برانداخت، بلکه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است که به همراه حضرت مهدي عليه السلام برافراشته خواهند شد.» [2] .

2- ابوطفيل از اميرمؤمنان عليه السلام آورده است که فرمود:

«اذا سمعت الرايات السود مقبلة من خراسان، فکنت في صندوق مقفل عليک، فاکسر ذلک القفل و ذلک الصندوق حتي تقتل تحتها فان لم تستطع، فتد حرج.» [3] .

يعني: هنگامي که شنيدي پرچمهاي سياه از خراسان بسوي جهان عرب روي آورده و تو در صندوقي در بسته قرار داشتي، به هر صورت ممکن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قرار گيري و اگر نتوانستي در صندوق را بگشايي و روي پاي خود بروي، همانگونه خود را بغلطان تابه هدف برسي.

و بدينسان مي بينم، بدان جهت که علمها و دعوتها در واپسين حرکت تاريخ و آخرالزمان گوناگون است و از ميان آنها، تنها پرچم آن جوانمرد هاشمي، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست.

اميرمؤمنان عليه السلام در اين سخنان خويش، توجه مي کند که حق طلبان نهايت درجه تلاش و کوکشش خويش را براي پيوستن به سپاه «هاشمي» بکار گيرند.

3- از پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام آورده اند که فرمود:

«يخرج شاب من بني هاشم، بکفه اليمني خال، و يأتي من خراسان برايات سود، بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني، فيهزمهم.» [4] .



[ صفحه 503]



يعني: در واپسين حرکت تاريخ، جواني (عدالت خواه) از بني هاشم که بدست راست او خالي است با پرچمهاي برافراشته و سياهرنگ از سوي خراسان مي آيد.

پيشاپيش او شعيب بن صالح است و او با جنبش ارتجاعي سفياني پيکار مي کند و آنان را شکست مي دهد.

4- و نيز فرمود:

«تنزل الرايات السود -التي تخرج من خراسان- الکوفة، فاذا ظهر المهدي عليه السلام بمکة بعثت اليه بالبيعة.» [5] .

يعني: پرچمهايي از خراسان خارج و در کوفه فرود مي آيند و هنگامي که حضرت مهدي عليه السلام در مکه ظهور فرمود، اينان دست بيعت و اطاعت بسوي او دراز مي کنند.

5- اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه بيان، از جمله فرمود:

«مردي از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح به حضرت مهدي عليه السلام مي پيوندد و مي گويد: عموزاده ي گرانقدر! شايد من از تو براي برانداختن ستم و بيداد و برقراري عدالت برازنده تر باشم چرا که من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است.»

امام مهدي عليه السلام پاسخ مي دهد: «من همان مهدي موعود هستم. مرا نمي شناسي؟»

او پاسخ مي دهد: «آيا بر صداقت گفتار و اطمينان قلبي ما، نشانه يا معجزه و يا علامتي داري؟»

حضرت مهدي عليه السلام به پرنده اي که در هوا در حال پرواز است مي نگرد و پرنده به اشاره ي حضرت بر روي کف دست آن گرامي فرود مي آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدي عليه السلام گواهي مي دهد.



[ صفحه 504]



آنگاه چوب خشکي را در گوشه اي از زمين خشک غرس مي کند و در دم سبز و پرطراوت مي گردد و به برگ و بار مي نشيند.

پس تخته سنگي را از صخره اي برمي دارد و آن را به دست تواناي خويش مي فشارد و پودر مي کند و پس از آن خمير مي سازد و بسان شمع نرم مي کند.

و جوانمرد «هاشمي و حسني» حق طلبانه بپا مي خيزد و مي گويد: «راستي که پيشوايي و کاروانسالاري امت و نجات تمدن و جامعه ي بشري در توان تو و زيبنده توست.»

و آنگاه همه ي امکانات را تسليم حضرت مهدي عليه السلام مي کند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدي و فرماندهي او قرار مي دهد.» [6] .


پاورقي

[1] مستدرک الصحيحين، ج 4، ص 464، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366 باب خروج المهدي عليه السلام و معجم احاديث الامام المهدي، ج 1، ص 382.

[2] کلام ابن کثير را سيوطي در کتابش: العرف الوردي في احوال المهدي، ص 60 آورده است.

[3] کنزالعمال، ج 6، ص 68 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 79.

[4] ملاحم ابن طاووس، ص 77، عقدالدرر، ص 128، باب 5 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 3، ص 270.

[5] ملاحم ابن طاووس، ص 104 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 270.

[6] الزام الناصب، ج 2، ص 205، عقدالدرر، ص 97 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 97.