بازگشت

شرحي کوتاه بر اين روايت


روايتي که از نظرتان گذشت، به برخي از آفتها و عوامل انحطاط و مفاسد اجتماعي که پيش از واپسين حرکت تاريخ و آخرالزمان در جوامع اسلامي گسترش مي يابد، اشاره دارد:

به وارونه شدن مفاهيم بلند،



[ صفحه 489]



به ضعف ابعاد عقيدتي و فکري جامعه،

به بي اعتنايي و بها ندادن به اصول و ارزشهاي اسلامي،

به روي آوردن به ارزشهاي پوچ و بدلي و ميان تهي،

به انحصار قدرت و امکانات توده ها بوسيله ي زمامداران و گروههاي منحرف، به سقوط ارزشهاي واقعي و رواج و گسترش نارواها و ضد ارزشها در کران تا کران جامعه بدون هراس از خدا و بدون حيا و شرم از ديگران....

آري! روايت به اينها اشاره دارد.

روايت از اميرمؤمنان عليه السلام نشانگر آن است که: در اين جامعه ها، نماز که ستون دين و ايمان است، روح و مغز و محتواي خويش را از دست مي دهد، امانتها ضايع مي گردد و دروغگويي روا مي شود و رباخوارگي و بهره کشي مباح مي گردد و عناصر و جرياناتي بدون داشتن صلاحيتها و ويژگيهاي لازم، قدرت و امکانات جامعه را به انحصار مي گيرند و پيوندهاي خويشاوندي گسسته مي شود.

رختن خون شايستگان و خوبان و ظلم ستيزان آسان مي گردد و ستمکاران به ستم خود فخر مي فروشند و کارهاي زشت، ميان مقامات و سياستمداران، رواج و گسترش مي يابدو ظلم و بيداد ميان وزيران و خيانت ميان مأموران و جاسوسان ويژه ي حکومتها و فسق ميان قاريان قرآن و خطبا و گويندگان گسترش مي يابد.

احترام قرآن در ميان اين جامعه ها، به چاپ و جلد رنگين و نفيس قرآن است نه به تلاوت شايسته و عمل به دستورات نجات بخش آن در صحنه زندگي، صفهاي نماز جماعتها و جمعه ها فشرده است و نمازگزاران بسيار، اما در همان حال که جسمها در کنار هم هستند، دلها و قلبها از هم دور و پراکنده اند.

زنان و دختران به بازارها و مغازه ها و کارگاهها براي بدست آوردن مال و ثروت سرازير مي گردند و نواي شوم فاسقان از رسانه هاي گروهي و... همه جا پخش مي گردد و مردم مسخ شده بافته هاي دروغين آنان را بسان وحي آسماني، تصديق مي کنند.



[ صفحه 490]



رهبري و تشکيلات سياسي جامعه به اراذل و عناصر پستي واگذار مي گردد که به ارزشهاي والاي انساني و شرافت و کرامت، ايمان ندارند و مردم در بند، از هراس و ترس فاجران و بدکاران، با آنان نرمش و مدارا مي کنند و بخاطر نرسيدن شرارت آنان به حريم زندگيشان، به آنها احترام مي نمايند.

صداي ساز و آواز خوانندگان و رقاصه ها و هنرپيشه ها و مطربها، آميخته به انواع موسيقي و تار و طنبور، همه جا به آسمان بلند است و از خانه ها، کوچه ها، خيابانها، بيابانها و دشتها، از وسايل نقليه و حتي در خشکي و دريا و هوا، بوسيله ي رسانه ها، نوارها و ماهواره ها... گوشها را پر مي کنند.

زنان بر مرکبها و زينها سوار مي گردند و ترديدي نيست نشستن بر اينگونه زينها و اينگونه مرکبها بخاطر تماس خاص بخشي از اندامهاي آنان با زينها، ايجاد هيجانات تند مي کند که اينگونه تهييج و تحريک، در سوار شدن به ماشين و امثال آن نيست.

و نيز ژست مردانه گرفتن زنان و پوشيدن لباس آنان که اينک به نشانه ي پيشرفت و روشنفکري و متمدن شدن آنان به خوردشان رفته است.

روايت نشانگر آن است که دختران جوان، لباس مردان را به تن مي کنند، موهاي خويش را مردانه آرايش مي کنند... از سوي ديگر در ادارات و وزارتخانه ها و ديگر ميدانهاي جامعه استخدام مي گردند.

مردان، لباس رنگارنگ و خاص زنان به تن مي کنند و گردنبند و زنجير طلا به گردن خويش مي آويزند، انگشتر طلا به انگشت مي کنند و ريش و سبيل خويش را به دقت مي تراشند و ابروهاي خود را نازک مي کنند و براي طراوت و شادابي چهره و خودنمايي، انواع پودرها و کرمها را بکار مي گيرند، گويي مي خواهند نظرها را به خود جلب نمايند و گويي قرارداد فرهنگي براي مبادله ي ميان زنان و مردان منعقد گرديده است که مردان زن نما شوند و زنان به عکس.

روايت نشانگر آن است که در دادگاه، شاهد و گواه بي آنکه از او بخواهند به



[ صفحه 491]



دلخواه خود گواهي مي دهد و ديگري به نفع دوست خود، بي آنکه حق و باطل را بشناسد و يا در انديشه ي باطل باشد، شهادت مي دهد.

و ديگر از رشوه خوارگي، هديه ها به قاضيان، حاکمان و واسطه ها، براي جلب نظر آنان و ناحق کردن حق و يا به عکس، سخن مگو!... اينها ديگر بر کسي پوشيده نمي ماند.

روايت نشانگر آن است که تفقه و آموختن علوم اسلامي براي دنياداري و دنياطلبي و جاه و مقام صورت مي گيرد، نه براي دين و در خدمت دين، بلکه براي دنيا. برخي دروس و علوم ديني را مي آموزند تا فارغ التحصيل گردند، بدان جهت که پست قضاوت بدست آورند و به حقوق ماهانه و درآمد و رفاه دست يابند و ذره اي به دين و ارزشهاي ديني و خدمت به دين، بها نمي دهند و برايشان اهميتي ندارد.

افرادي تظاهر به ورع و تقوا و شايستگي مي کنند در حالي که درونهايي شرربار، نيتهايي بد و باطنهايي پليد دارند. هنگامي که فرصتي برايشان پيش آيد، نه وجداني دارند و عاطفه و انسانيت و نه دين و مذهب. بسان گرگ درنده اي هستند که جز دريدن شکار خويش و خوردن خون آن و قطعه قطعه ساختن اعضاي آن، چيزي نمي شناسند.

آري! خواننده ي گرامي اين بود شرح فشرده اي براي برخي از جملات هشداردهنده اي که از اميرمؤمنان عليه السلام در اين مورد رسيده است. رواياتي که بيانگر اين نوع موضوعات و رخدادهاي منفي و ضد ارزش در ميان جامعه ها و تمدنها باشد بسيار است که ما بخاطر رعايت اختصار، تنها به يک روايت بسنده نموديم.