مرزهاي ناشناخته عمر انسان
مسأله ي طول عمر از مسايلي است که مرز مشخصي براي آن ثابت نشده است. هنگامي که مي گويند فلان شخصيت صدها سال و يا هزاران سال زيست، معناي اين سخن نه اين است که او تا آخرين درجه از عمر را که براي انسانها ممکن است، زيسته است، هرگز! چرا که عمر ممکن، براي انسانها مرزهايش ناشناخته است، همانگونه که آخرين کشفيات علمي نيز همين واقعيت را بيان مي کند.
اما عمرهاي کوتاه، در جهان معاصر و گذشته نيز ملاک و معياي نيست که بتوان با آن معيار، عمر انسانها را سنجيد، چرا که زندگي انسانها بيشتر با حوادث و فجايع و دردهايي همراه و همزاد است که باعث کوتاهي عمر مي گردد. عواملي چون: تغذيه ي نامناسب، هواي آلوده، عدم رعايت درست موازين بهداشتي، بيماريهاي مرگبار، فشار و انباشته شدن غم و اندوه و ديگر عواملي که همه و همه اثر مرگباري در انهدام زندگي دارند و عقده هاي رواني ويرانگري را، پديد مي آورند. که آنها باعث بيماريهاي خطرناکي مي گردند و زندگي و سلامت انسان را به سوي نابودي سوق مي دهند در غير اين صورت دستگاهها و سازمان وجود انسان، کشش و استعداد زندگي بسيار فراتر از اين زندگيهاي کوتاه و ناقص را دارد.
در اين مورد، مجله ي مصري «المقتطف» مي نويسد: «... دانشمندان بزرگي که به دانش و آگاهي آنان مي توان اعتماد کرد، مي گويند: همه ي بافتهاي مهم و اصلي سازمان وجود انسان، قابليت يک زندگي بسيار طولاني و بي نهايت را دارند و انسان اگر بتواند خود را در تيررس عوارضي که رشته ي حيات او را مي برد، قرار ندهند، کاملا برايش ممکن است که هزاران سال زندگي کند و عمري بسيار طولاني
[ صفحه 456]
داشته باشد. [1] .
و نيز در صفحه 240 مي نويسد: «نهايت چيزي که اينک از تجربه هاي ياد شده بدست مي آيد اين است که: انسان به دليل رسيدن به مرز هشتاد يا صد سالگي از عمر خويش نمي ميرد، بلکه بدان دليل در اين سن و سال زندگي را مي بازد که برخي از عوارض و آفتها، دامنگير برخي از اعضا و اندامها مي گردد و در نتيجه آنها را تلف مي سازد و آنگاه بخاطر ارتباط برخي از اعضا با برخي ديگر، حيات انسان با خطر جدي روبرو مي گردد و مي ميرد. از اين رو اگر دانش جديد موفق شود که اين عوارض را از ميان بردارد يا مانع پيدايش آنها شود، ديگر مانعي در راه ادامه ي حيات انسان نمي ماند و مي تواند صدها سال، شاداب و پرطراوت زندگي کند.»
خود ما نيز در هيچ کتاب علمي و تحقيقي يا مجله تخصصي نخوانده و از هيچ پزشک، فيلسوف، حکيم و دانشمندي، نشنيده ايم که مرزهاي عمر بشر، مشخص شده است و او نمي تواند فراتر از آن، زنده بماند يا آنکه محال و ناممکن است که انساني هزار سال زندگي نمايد. بلکه به عکس مي بينيم که طب جديد، اميدوار است که دارويي براي طول عمر بدست آورد و از پيري و کهنسالي جلوگيري کند.
آري! عمر طولاني در زمان ما، بدان دليل که زندگي انسانها و عمر آنان کوتاه است، ناآشنا بنظر مي رسد، اما اگر چيزي ناآشنا بود نبايد آن را محال و ناممکن به حساب آورد. [2] .
مردم در گذشته، مسافت هزار کيلومتري را در مدت يک ماه طي مي کردند، اما اينک همين مسافت را بوسيله ي، هواپيما، به مدت کوتاهي چون يک ساعت طي مي کنند. اگر انساني صد سال پيش به مردم خبر مي داد که پيمودن هزار کيلومتر در
[ صفحه 457]
يک ساعت ممکن است، حرف او را نمي پذيرفتند و آن را کاري ناممکن مي پنداشتند چرا که براي آنان ناآشنا و ناشناخته بود در حاليکه اين خبري صحيح و درست بوده است.
جامعه هاي بشري امروز، پديده ها را براساس عادتهاي جاري مي شناسند نه براساس دانش و بينش صحيح. آنان هم که از داشن و بينش بهره اي دارند، هرگز مدعي اين نيستند که به همه ي اسباب و مسببات دست يافته اند و همه ي علل و عوامل و اصول علمي ناشناخته و حقايقي که براي دانش و دانشمندان پوشيده است، به مراتب از شناخته ها فراتر است.
بيشتر مقياسهاي علمي -در جهان هستي- ناشناخته است و انسان تاکنون نتوانسته است بدانها احاطه علمي پيدا کند، تنها توانسته است پديده هاي ظاهري را بدون آنکه اسباب و علل آنها را بشناسد درک کند، دريابد که هر پديده اي سببي دارد و اين سبب نيز خود سبب ديگري.
و همينگونه اسباب و مسببات را بطور تسلسل درمي يابد، اما نمي تواند سبب اصلي و علت العلل را بشناسد جز اينکه بگويد: «آن، سرچشمه و منشا و علت اصلي قدرت بي کران خدا و اراده ي اوست نه چيز ديگر.»
[ صفحه 458]
پاورقي
[1] مجله مصري المقتطف، در شماره سوم سال 1379 هجري قمري در مقاله اي تحت عنوان: «آيا انسان مي تواند در دنيا جاودانه شود؟».
[2] امام صادق عليه السلام فرمود، «در زمان نوح، مردم 300 سال عمر مي کردند.» اکمال الدين، ج 2، ص 523.