شرح فشرده اي بر نامه دوم
اين نامه ي مبارک نيز همچون نامه ي پيشين آن حضرت، بسوي شيخ مفيد دربردارنده ي راز و رمزها و کنايه هاي بسياري است که جز دريافت دارنده ي آن، ديگري از آنها آگاه نيست و نيز داراي خبرهايي از رخدادهاي آينده است و واژه هاي نامأنوسي در آن بکار رفته است که البته همه ي اين پيچيدگيها و روشنگريها و راز و رمزها... تنها از بينش و حکمت و عنايت خاص آن گرامي، سرچشمه گرفته است که اينک به توضيح فشرده اي از آن مي پردازيم:
1- نخست مرقوم مي دارد که: «من عبدالله المرابط في سبيله.»
واژه ي «مرابط» يعني مراقبت براي حفظ شهر يا کشور و سرزمين از شرارت و تجاوز دشمن و منظور از «مرزدار» در اينجا موضعي است که دشمن از آنجاها يورش مي برد. و حدودي که ميان دو کشور و دو قلمرو حکومت را، از هم جدا مي کند که آن را «مرز» مي گويند.
امام مهدي عليه السلام خويشتن را «مرزبان راه خدا» نام مي نهد، چرا که او بار سنگين حفاظت از دين اسلام را به دوش مي کشد و اسلام واقعي را از تلف شدن و تباهي، حراست مي کند.
راستي که اين چه تعبير زيبا و چه بيان شايسته و نيکويي است! چرا که «مرزبان» کسي است که همواره در سنگر نشسته و بيدار و هوشيار است تا راه را بر کسي که در نقشه ي تجاوز بر شهر يا کشوري است مسدود سازد و هنگامي که مردم به کارهاي خويش مشغول و سرگرمند و خطرهاي سهمگين را که متوجه شهر و ديار آنان است، نمي شناسند و از آنها بي خبرند، اين مرزبانهاي غيور و آگاه هستند که خطرها را شناسايي و دفع مي کنند و آن وجود گرانمايه، بزرگ مرزبان دين خداست.
2- و مي فرمايد: «الي ملهم الحق و دليله.»
واه ي «الهام» را در نامه ي پيشين امام عليه السلام به «شيخ مفيد» توضيح داديم.
[ صفحه 387]
واژه «دليل» دو معنا دارد:
1- موجودي که بسوي او راهنمايي و دلالت مي گردد.
2- راهمناي بسوي چيزي.
به عبارت ديگر: واژه ي «دليل» گاه اسم فاعل است و گاه اسم مفعول. هر کدام از اين دو، مورد نظر باشد، امام مهدي عليه السلام شيخ مفيد را به عنوان «دليل حق» وصف مي کند، همان حقي که خداوند آن را بر قلب او افکنده و به او الهام فرموده است.
«فقد کنا نظرنا مناجاتک»
يعني: ما ناظر راز و نياز تو با خدا بوديم.
گويي «شيخ مفيد» با نيايش پرشور و خالصانه به بارگاه خدا، به وجود گرامي حضرت مهدي، توسل جسته و در فراز و نشيب زندگي و تدبير امور شيعيان، امام خويش را مخاطب ساخته که جواب رسيده است: «ما نداي تو را شنيديم و خواسته ات را دريافتيم.»
آنگاه آن حضرت «شيخ مفيد» را دعا مي کند و مي فرمايد:
«خداوند به سبب آنچه که از اولياي خويش به تو ارزاني داشته است، وجود تو را حفظ و از نيرنگ دشمنانش تو را حراست فرمايد.»
ممکن است منظور امام عليه السلام از «سبب» در اينجا، منزلت والا و مقام رفيع و بلند مرتبه اي باشد که «شيخ مفيد» به و واسطه ي ايمان، اخلاص، جهاد و تلاش رد راه حق، نزد حضرت مهدي عليه السلام دارد.
«و شفعنا ذلک»
ما برآورده شدن خواسته ات را از خداي جهان آفرين خواستيم و خداوند اين دعا را در حق ما نيز اجابت فرمود.
3- «الآن من مستقر لنا ينصب في شمراخ من بهماء.»
يعني: اينک ما در قرارگاه خويش در مکاني ناشناخته، بر فراز قله اي سر به آسمان کشيده، اقامت گزيده ايم.
[ صفحه 388]
بنظر مي رسد که در اين فراز از نامه ي امام عليه السلام، کلمه يا جمله اي حذف شده است، شايد تقدير آن چنين باشد که: «الآن اين نامه را بسوي تو از قرارگاه خويش مي نگاريم.»
يا اينگونه باشد: «اينک ما از قرارگاه خويش...»
يا جمله اي نظير دو جمله ي فوق که بدون آن، فراز موردنظر کامل بنظر نمي رسد. و منظور از «مستقر لنا» خيمه ي نصب شده يا خانه ي بنياد گشته بر بلنداي کوهي غيرقابل عبور و نقطه اي است که راهي براي انسانها بسوي آنجا نيست، چرا که «شمراخ» شانه و بلندترين نقطه ي کوه سر به آسمان ساييده است و «بهماء» در اينجا به معني مکاني است بيراهه که راهي بسوي آن نيست.
4- «صرنا اليه آنفا من غماليل، ألجأنا اليه السباريت من الايمان.»
يعني: ما به تازگي بخاطر عناصري ظالم و بي ايمان ناگزير از منطقه اي پر دار و درخت بدين جا آمده ايم.
اين فراز، نشانگر آن است که حضرت مهدي عليه السلام تازه به مکان جديد انتقال يافته و پيش از اين، در دشتي پر دار و درخت، بسان جنگل بوده و از اينجا نيز بخاطر خشکي و نبودن دار و کشت و زرع و سختي زندگي در چنين جايي، بزودي به مکان ديگري انتقال مي يابد. و آن حضرت بطور موقت، آن منطقه ي ناشناخته و دور از شهرها و مناطق مسکوني، را براساس وصيت پدر گرانقدرش حضرت عسکري عليه السلام برگزيده است؛ همانگونه که خود، در اين مورد به «ابن مهزيار» فرمود:
«پدرم که درود خداي بر او باد! از من تعهد گرفت که به منظور سري بودن کار و مصون ماندن اقامتگاهم از نقشه هاي مکارانه و رنگارنگ گمراهان و گمراهگران و عناصر سرکش امت، در دورترين و ناشناخته ترين نقطه زمين وطن گزينم.» [1] .
5- «و يکون هبوطنا الي صحصح من غير بعد من الدهر.»
يعني: بزودي از اينجا نيز به دشتي گسترده که از آب و آباداني بدور نيست،
[ صفحه 389]
فرود خواهيم آمد.
اين فراز، نشانگر آن است که درنگ امام عليه السلام در منطقه ي کوهستاني و ناشناخته اي که تازه در آنجا مسکن گزيده، کوتاه مدت است و بزودي از آنجا به دشتي هموار و گسترده فرود خواهد آمد.
«و يأتيک بنأ منا بما يتجدد لنا من حال.»
از اين جمله دريافت مي گردد که حضرت مهدي عليه السلام به «شيخ مفيد» بيش از اين دو نامه، مرقوم فرموده است، همانگونه که پيش از اين نيز اين نکته را يادآوري نموديم.
و منظور فراز فوق از نامه، نيز اين است که: «هر چه در مورد تغيير مسکن و زندگي، براي ما پيش آمد، تو را در جريان قرار خواهيم داد، چرا که تو بخاطر کارهاي شايسته ات نزد ما، مقام و منزلت بلندي داري.»
6- «فلتکن -حرسک الله بعينه التي لاتنام- أن تقابل لذلک فتنة تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلين.»
يعني: از اين رو -که خدا با چشم عنايتش که هرگز آن را خواب نمي گيرد، وجودت را حفظ کند- بايد در برابر فتنه اي که جان آنان را که بذر آن را در دل کشته اند به هلاکت خواهد افکند، بايد مقاومت کني و با شهامت و جرأت، باطل گرايان را بترساني.
در اين فراز از نامه ي مبارک، حضرت مهدي عليه السلام «شيخ مفيد» را دعا مي کند و از خدا مي خواهد که او را از گرفتاريها و حوادث بد روزگار، حراست کند و اين دعا مقدمه اي براي تقويت اراده و ثبات قدم و استواري بخشيدن به اوست تا در برابر موج فتنه اي که قلبهاي تهي از عقيده صحيح گروهي را که بذر باطل در آنها افشانده شده است، آنها را از راه پخش امواج اباطيل و اشاعه ي دروغ در جامعه به نابودي مي کشد، شهامتمندانه مقاومت کند.
ظاهر اين است که: آن حضرت، شيخ مفيد را به مقاومت و ايستادگي در برابر
[ صفحه 390]
فتنه اي که در راه است، فرمان مي دهد و به او دستور مي دهد که تدابير لازم را براي اين کار خطير بينديشد تا بدانديشان بدانند ميدان براي تحرک ارتجاعي آنان خالي نيست، قهرماناني هستند که در برابر تلاشهاي ارتجاعي و جهنمي آنان، مقاومت نمايند.
ممکن است معناي اين جمله اين باشد که: «آناني که بذر باطل را در دلها مي افشانند، اين کار را تنها براي به هراس افکندن باطل گرايان نظير خود، انجام مي دهند.»
و ممکن است بيانگر اين مطلب باشد که: «جنگهاي خونبار داخلي و نژادي که نقشه اش را گمراهان و گمراهگران کشيده اند، در پيش است.»
به هر صورت ما نمي توانيم ماهيت و حقيقت آشوب و فتنه اي را که امام عليه السلام از آن هشدار مي دهد بخاطر پيچيدگي مطلب و اهمال تاريخ از يادآوري آن، بشناسيم. نکته مهم اين است که: امام مهدي عليه السلام کفايت و کارآيي لازم را در شيخ مفيد يافت و او را فردي شناخت که مي تواند در برابر موج فتنه اي که براي اجراي نقشه هاي شيطاني بپاخاسته بود، ايستادگي کند و با درايت و صلابت، جلو آن را بگيرد.
«يبتهج لدمارها المؤمنون و يحزن لذلک المجرمون.»
يعني:... چرا که از سرکوبي آنان، ايمان آوردندگان، شادمان و جنايتکاران، اندوهگين مي گردند.
و سرانجام هم، سرنوشت آن تلاشهاي گمراهگرانه، شکست بوده؛ به گونه اي که گويي همان موج فتنه، ياران خويش را در هم خواهد نورديد، از اين رو بخاطر آن، مؤمنان شادمان مي شوند و جنايتکاران بخاطر شکست تلاشهاي منحرفانه ي خويش، اندوهگين خواهند گشت.
7- «و آية حرکتنا من هذه اللوثة حادثة بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرم يعمد بکيده اهل الايمان و لا يبلغ بذلک غرضه من الظلم و العدوان.»
[ صفحه 391]
يعني: و نشانه ي حرکت ما از اين خانه نشيني و کناره گيري، رخداد مهمي است که در سرزمين وحي و رسالت، مکه معظمه، از سوي نفاق پيشه و نکوهيده اي، رخ خواهد داد، از سوي سفاکي که ريختن خونهاي محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار و تجاوزکارانه ي خويش نخواهد رسيد.
واژه ي «لوثة» به فتح لام و به معناي خانه نشيني است، اما «لوثة» به ضم لام، به معناي سستي و کندي است که در اينجا سازگار نيست.
منظور اين فراز از نامه ي امام عليه السلام اين است که: نشانه ي حرکت ما از اقامتگاهي که اينک در آن هستيم، رخداد مهمي است که در مکه يا مسجدالحرام از سوي پليدي نفاق پيشه و نکوهيده که به ظاهر ادعاي ايمان مي کند و کفر خويش را نهان مي دارد، رخ خواهد داد. از سوي عنصر نکوهيده اي که مردم او را جز به شرارت، ياد نمي کنند، خونهاي محترم را مي ريزد و از جاري شدن سيلاب خون بيگناهان پروا ندارد.
مردم باايمان را هدف مي گيرد و بر ضد آنان توطئه مي چيند، اما نقشه هاي سوء او با شکست روبرو گشته و هدف زشت او تحقق نمي يابد و به آروزي ظالمانه و تجاوزکارانه ي خويش نمي رسد.
اين نيز يک مشکل تاريخي است که نمي توانيم به دقت آن را مشخص سازيم که کدام رخداد در مکه مورد نظر است؟ چرا که در مکه و مسجدالحرام رخدادهاي بسياري رخ داده است و ما نمي دانيم که امام عليه السلام بطور دقيق از وقوع کداميک خبر مي دهد؟ اما بطور قطع مي دانيم که حادثه ي مهمي در زمان «شيخ مفيد» رخ داده است و به همين دليل آن حضرت دستور مي دهد که براي نابود ساختن توطئه ي عناصر پليد و از ميان برداشتن نقشه ي شيطاني دشمنان، به چاره انديشي پردازد و تدابير لازم را براي رويارويي با آنان بينديشد.
«لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذي لا يحجب عن ملک الأرض و السماء.»
[ صفحه 392]
يعني: چرا که ما پشت سر آنان بوسيله نيايش و راز و نيازي که از فرمانرواي زمين و آسمان پوشيده نمي ماند، آنان را حفاظت و نگهداري مي کنيم.
واژه ي «الدعاء» به مفهوم ياري خواستن از سرچشمه ي قدرت کامل و مرکز همه ي نيروها و تواناييها و قدرتهاي بي کرانه است.
«دعا» ياري طلبيدن از خداي توانايي است که فرمانرواي آسمانها و زمين و مالک آنهاست. امور آنها را آن گونه که مي خواهد تدبير مي کند و در آنها به گونه اي که اراده کند، تصرف مي نمايد.
او بر هر کاري تواناست و به هر چيزي احاطه دارد و از کران تا کران هستي آگاه است و به همه ي امور بيناست. و همه چيز را مي داند و دعاي حضرت مهدي عليه السلام از ذات لايزال او پوشيده نمي ماند، چرا که هيچ چيزي که بتواند مانع آن شود و يا دعاي آن وجود گرانمايه را حبس نمايد و نگذارد به هدف اجابت برسد، وجود ندارد، از اين رو، دعايش رد نمي شود، به آنجا که بايد برسد، مي رسد و آنچه بايد بشود، مي شود و هيچ حايل و مانعي براي اجابت دعاي حضرتش نيست و خدا نيز فتنه ها را به دعاي آن گرامي و طلب او از خدا برطرف مي سازد.
بنابراين، حضرت مهدي عليه السلام حافظ و نگاهدارنده ي شيعيان خويش از راه دعاست و اگر دعاي او نباشد زندگي جز اين خواهد بود که مي نگريم.
خواننده گرامي! درست به هنگامه ي نگارش اين کتاب، انواع مصيبتها و رنجها در بيشتر کشورهاي خاورميانه بر شيعه، باريدن نموده است، برخي کشته شده و برخي به اسارت رفته اند، گروهي به زندان افتاده و گروهي از خانه و وطن خويش تبعيد گشته اند، خانواده ها از هم پاشيده، قبيله ها، عشيره ها و فاميلها متفرق شده اند، خانه ها منهدم گرديده و اجساد سوخته است و بسياري زير فشار پايمال شده و جان داده اند.
باغها و زمينها و اموال و ثروتها مصادره گرديده است و شيعه در جوي از فشار و سرکوبي و اختناق مرگبار، روزگار مي گذراند، شرايط بر ضد آنان دگرگون گشته، از
[ صفحه 393]
اين رو ثروتمندان به فقر و فلاکت افتاده و عزتمندان به ذلت کشيده شده اند.
و هاله اي از ترس، هراس و ذلت و خواري بر آنان سايه افکنده است.
مصائب و اشک و آه و درد و رنج به گونه اي است که قلم از وصف آن ناتوان و زبان از شرح بيان آن، عاجز است.
اينک با اين شرائط تأسفبار، بايد گفت: «پس اثر دعاي کعبه ي مقصود و قبله ي موعود امام عصر عليه السلام کجاست؟؟!!»
من در مقام اين نيستم که عواطف مذهبي فرزندان تشيع را خدشه دار کنم و انگشت روي نقاط ضعف نهم و برخي بپندارند، مي خواهم آنان را شماتت کنم، نه! هرگز!
اما همين نکته را يادآوري مي کنم که: هرکس اين بخش از کتاب را مطالعه نمود بايد نگاهي به جامعه ي تشيع بيفکند و جامعه را از نظر رفتار و انديشه و عقيده با تعاليم افتخارآفرين اسلام مقايسه کند تا ببيند چه فاصله ي گسترده و دوري عميق، و بي کرانه اي ميان اسلام و مسلمانان است.
آخر تشيع کجا و پديده ي برهنگي و بي بند و باري، شرابخوارگي و کارهاي زشت، رباخواري و زنا و بي عفتي، حرام خوارگي و انحراف از خط خاندان وحي و رسالت که همان خط اصيل اسلام است، کجا؟ اين در ميدان عمل!.
ديگر از انحرافات عقيدتي که بسياري، بويژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس و مگو...! که فاجعه ديگري است؟
آخر تشيع کجا و مرام کفر و کمونيستي و ماديگرايي ارتجاعي و ديگر احزاب و جرياناتي که با راه و رسم توحيدگرايانه و انساني و عادلانه و الهي تشيع در تناقضند، کجا؟
بسياري از شيعيان، کساني هستند که شيعه به دنيا آمده و بنام، شيعه هستند، اما نه در راه و رسم و عملکرد و عقيده و شيوه زندگي و بااين وصف چگونه دعاي امام مهدي عليه السلام شامل اين چنين شيعياني خواهد شد؟ چگونه؟
[ صفحه 394]
البته، معناي سخن من اين نيست که انحرافات عقيدتي، اخلاقي و عملي، آفتي است که تنها برخي از افراد شيعه بدان گرفتار است، نه! هرگز! بلکه انحرافات، مفاسد و زشتيها در ابعاد گوناگون عقيدتي و اخلاقي و عملي در ميان پيروان ديگر مذاهب بطوري که ديده ام، بسيار بيشتر و گسترده تر از چيزي است که در ميان شيعيان است.
و نيز مفهوم گفتارم اين نيست که پيروان ديگر مذاهب، نيکوکار و شايسته و بسان فرشتگان از گناه و انحراف پاک و پاکيزه اند، نه! هرگز! بلکه منظورم اين است که دعاي حضرت مهدي عليه السلام هنگامي بدرقه ي راه شيعيان و شامل حال آنان خواهد شد که از ضد ارزشها و گناهان، دوري جويند و به ارزشها آراسته گردند و به دستورات خدا، عمل نمايند، در غير اين صورت، مشمول دعاي آن حجت خدا نبوده و نخواهند بود، از اين رو بلا نازل مي گردد و شر و فتنه فرامي رسد.
8- «فلتطمئن بذلک من أوليائنا القلوب و ليثقوا بالکفاية منه و ان راعتهم بهم الخطوب.»
يعني: بنابراين، قلبهاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمينان يافته و آسوده خاطر باشند که خدا آنان را بسنده است، گر چه درگيريهاي هراس انگيزي آنان را به ترس و دلهره افکند.
اين فراز از نامه ي مبارک، بيانگر اين واقعيت است که دعاي امام مهدي عليه السلام آرامش و اطمينان بر قلبهاي شيعيان و دوستدارانش هموراه فرومي بارد تا جايي که آسوده خاطر گردند که خداوند، خود شر رخدادهاي شرربار و فتنه انگيز را، از آنان دور مي کند و امور آنان را کفايت مي کند، گر چه خطرات سهمگين آنان را بترساند.
«والعاقبة -بجميل صنع الله- تکون حميدة لهم، ما اجتنبوا المنهي عنه من الذنوب.»
يعني: و اين بشارت و نويد سرورآفرين که سرانجام کار آنان بخاطر ساخت و تدبير نيکوي خدا براي آنان -تا هنگامي که از گناهان و ضد ارزشها دوري جويند -
[ صفحه 395]
شايسته و پسنديده خواهد بود.
9- «و نحن نعهد اليک أيها الولي المخلص المجاهد فينا الظالمين -أيدک الله بنصره الذي أيد به السلف من أوليائنا الصالحين- أنه من اتقي ربه....»
يعني: هان اي دوست پراخلاص ما که همواره در راه ما بر ضد ستمکاران در سنگر جهاد و پيکاري! خداوند، همانگونه که دوستان شايسته کردار پيشين ما را تأييد فرمود تو را نيز تأييد نمايد و ما به تو اطمينان مي دهيم که هر کس از برادران دينيت پرواي خدا، پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه ي نابودکننده و گرفتاريهاي تيره و تار و گمراهگرانه ي آن، در امان خواهد بود.
آنگاه حضرت مهدي عليه السلام «شيخ مفيد» را به دوستي خالص وصف مي فرمايد و او را دوستي پراخلاص در دوستي و در کارها نام مي نهد.
و معناي اخلاص آن است که از هر شائبه اي پاک و پاکيزه است و هر آنچه مصفا شد و خالص گشت و با چيزي آلوده نشد، آن خالص است و عملي خالص، عملي است که براي خدا باشد و انجام دهنده ي آن ستايش از کسي براي عمل خويش، جز از خدا نخواهد.
از اين فراز نامه ي مبارک، استفاده مي شود که «شيخ مفيد» در راه دفع به شبهات باطل گرايان و نابود ساختن فتنه ها و پندارهاي باطل آنان و تثبيت پايه هاي استوار تشيع و پيکار فکري و عقيدتي با منحرفان، به جهاد و تلاش بسياري دست يازيد و کار سترک و قهرمانانه اي کرد که امام عليه السلام او را «جهادگر در راه تعاليم قرآن و اهل بيت و ولايت و امامت» عنوان مي دهد: «المجاهد فينا....»
آنگاه او را دعايي مي کند که کم نظير است و گران سنگ، مي فرمايد:
«خداوند، همانسان که دوستان شايسته کردار پيشين ما را تأييد فرمود تو را نيز تأييد فرمايد.»
بنظر مي رسد که آن گرامي، در اينجا به آيه شريفه اشاره دارد که مي فرمايد:
[ صفحه 396]
«و ايدناه بروح القدس.» [2] .
يعني: ما او را بوسيله روح القدس، تأييد کرديم.
«أيدک الله!» يعني: خداوند به ياري خويش، تو تقويت کند.
ممکن است منظور آن حضرت از جمله ي «بنصره الذي أيد به السلف» تقويت روح و جان از راه روح القدس باشد که خداوند آن را براي برخي از بندگان شايسته کردار گماشته است تا سخن شايسته را بر آنان الهام کند و معاني بلند بر آنان تلقين نمايد و حقايق را بر زبانشان جاري سازد، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم به «حسان بن ثابت» آن شاعر باايمان و دلسوز فرمود: «تا زماني که ياري رسان پيام آسماني ماباشي، همواره روح القدس تو را تأييد خواهد کرد.»
و امام رضا عليه السلام به دعبل فرمود: «دعبل! روح القدس، به زبان تو سخن گفته است.»
10- «نعهد اليک، أنه من اتقي ربه من اخوانک في الدين و أخرج مما عليه الي مستحقيه، کان آمنا من الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة.»
يعني: ما به تو اطمينان مي دهيم که هر کس از برادران دينيت پرواي پروردگارش را پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه ي نابود کننده و گرفتاريهاي تيره و تار و گمراهگرانه ي آن در امان خواهد بود.
امام مهدي عليه السلام در اين فراز از نامه ي مبارک، تضمين مي نمايد که: تقواپيشگان و شايسته کرداراني که حقوق مالي خويش همچون: خمس، زکات و... را از مال خويش خارج و به اهل آن مي رسانند، از درد و رنج فتنه ي نابود کننده، در امان خواهند بود.
«و من بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علي من امره بصلته فانه يکون خاسرا لأولاه و اخراه.»
[ صفحه 397]
يعني: هر آن کس که در دادن نعمتهايي که خدا به او ارزاني داشته به کساني که دستور صله ي رحم و رسيدگي به امور آنان را داده است، بخل ورزد، چنين کسي در اين جهان و سراي آخرت، زيانکار و بازنده خواهد بود.
در فراز گذشته، امام مهدي عليه السلام تضمين مي کند که هر کس حقوق مالي خويش را بپردازد از انواع بلاها، رنجها و سختيها در امان بماند و متقابلا آن گرامي، کساني را که بخل مي ورزند و از پرداخت حقوق مالي خويش، سرباز مي زنند و از ياد مي برند که خداوند اين ثروت و امکانات را به عنوان عاريه و امانت به آنان داده است، چنين کساني را هشدار مي دهد.
واژه «عاريه» به معناي چيزي است که فردي به ديگري مي سپارد، به شرط اينکه آن را به او بازگرداند از اين رو ثروت و اموالي که انسان پس از خويش مي گذارد، به منزله ي عاريه و امانت است، چرا که پس از صاحبش به ديگري انتقال مي يابد. به هر حال، مال و ثروتي که خداوند در اختيار انسان قرار مي دهد، به عنوان «عاريه» است و هميشه نمي ماند، بلکه زوال پذير است و از دست او خارج مي گردد، از اين رو کسي که بخل ورزد و حقوق مالي خويش را به کساني که استحقاق آن را دارند، نپردازد با خسارت مالي روبرو مي گردد و ثروتش در دنيا به آفتهايي چون سرقت، تلف شدن، سوختن و يا غرق شدن، از دستش مي رود و در سراي آخرت نيز زيانکار خواهد بود. چرا که از پاداش عظيم و ثواب بسياري که خدا براي انفاق کنندگان در راه خدا فراهم ساخته است، نه تنها بي بهره مي گردد، بلکه بخاطر ترک وظيفه و ندادن حقوق مالي خويش به عذاب، گرفتار خواهد شد.
11- «و لو أن أشياعنا -وفقهم الله لطاعته- علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا....»
يعني: اگر پيروان و شيعيان ما که خدا آنان را در فرمانبرداري خويش توفيق ارزانيشان دارد، براستي در راه وفاي به عهد و پيماني که بر دوش دارند، همدل و يکصدا بودند، هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد.
[ صفحه 398]
راستي که سخن تأسفبار و خبر دردناکي است! به بزرگترين خسارتي اشاره دارد که پيروان خاندان وحي و رسالت عليهم السلام بويژه، بدان گرفتار آمده اند و آن خسارت جبران ناپذير و محروميت از افتخار ديدار امام عصر عليه السلام در دوران غمبار غيبت کبري است و اين محروميت به دليل نداشتن ويژگيهاي لازم، از آن جمله همدلي و اتحاد و هماهنگي شيعيان در وفاي به عهد خود با خدا و پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است.
بطور دقيق نمي توانيم واژه ي «وفاي به عهد» را تفسير کنيم و دريابيم. در مورد آن ديدگاهها و تصورات بسيار است، اما نکته ي مسلم اين است که منظور از «وفاي به عهد» تعهد و پايمردي و استقامت و سير در خط اسلام اصيل و راستين، بدون انحراف است.
اگر جامعه تشيع، چنين باشد بي هيچ ترديدي راه براي آن گشوده است تا امام زمان خويش را بصورت روشن و آشکار و بدون غفلت و نشناختن وجود گرانمايه ي حضرتش به هنگام ديدار، ملاقات کند نه اينکه همانند بسياري از ديدارها و کساني که به اين افتخار بزرگ نايل آمده اند؛ ديدار به گونه اي صورت گيرد که آن گرامي را به هنگام ملاقات نشناسد، ديدار همراه با نوعي غفلت و بي توجهي و عدم شناخت آن گرامي به پايان رسد و آنگاه پس از پايان ديدار، تازه روشن شود که دريغا! جمال دلآراي يار را ديده اند، اما در جوي از غفلت و عدم توجه فکر و انديشه و شناخت به موقع.
آري! اگر جامعه تشيع بر راه و رسم و انديشه و عقيده و عملکردي بود که امام عصر عليه السلام دوست دارد و آن را مي پسندد، بي ترديد همه ي آنان، غرق در سعادت و نيک بختي بودند و به افتخار ديدار آن حضرت در اوج معرفت و شناخت وجود گرانمايه اش، بي هيچ غفلت و بي توجهي نايل مي آمدند و ديدار يار براساس عرفان و شناخت، ميسر مي شد.
12- «فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم.»
[ صفحه 399]
يعني: از اين رو (بايد بدانند که) برخي رفتار ناشايسته آنان که ناخوشايند ما است و ما آن عملکرد را، زيبنده ي شيعيان نمي نگريم، عامل ديگري، ما را از آنان دور نمي دارد.
حقيقت اين است که: انبوهي از روايات به صراحت، بيانگر اين مطلب است که تمامي اعمال و رفتار مردم، در عصر هر پيشوايي از پيشوايان معصوم عليهم السلام در هر هفته دوبار، در روزهاي پنج شنبه و دوشنبه به امام راستين جامعه ارائه مي شود، از اين رو طبيعي است که امام عليه السلام نمي پسندند که شيعه ي او به هر انحراف و اشتباه و گناهي آلوده گردد و اين را در شأن شيعيان نمي نگرد و براي آنان نمي پسندد و همين آلودگي به گناه است که توفيق را از آنان سلب مي کند و آنان را از افتخار ديدار، محروم مي سازد.
«و کتب في غرة شوال من سنة اثنتي عشرة و أربعمائة.»
«نسخة التوقيع باليد العليا، صلوات الله علي صاحبها....»
يعني: اين نامه، در آغاز ماه شوال سال 412 هجري، نوشته شده است.
رونويسي است، از توقيع شريف و دستخط مبارک، که درود خدا بر نگارنده ي آن باد!
اين نامه ي ما بسوي توست! هان اي دوستي که حقيقت والايي به تو الهام گشته که به املاي ما و خط يکي از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است. پس آن را از همگان پوشيده دار و آن را پيچيده و به کسي نشان مده و نسخه اي از آن بردار و آن گروه از دوستان ما را که به درستي و امانتداري آنان اعتماد داري، آنها را از دريافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خود، آنان رابه برکت ما، مشمول برکات خويش سازد.
در اين فرازهاي آخرين، حضرت مهدي عليه السلام به «شيخ مفيد»دستور مي دهد که نامه را از همه نهان دارد و آن را جزو اسرار بداند، تا هيچ کسي بر خط امام عليه السلام و کاتب او -بخاطر اسرار و رموز و حکمتهايي- آگاهي نيابد. و نيز دستور مي دهد که
[ صفحه 400]
از آن نامه ي مبارک، نسخه اي بردارد و تنها هر آنکه «شيخ مفيد» به امانت داري او، در مورد اسرار شيعيان اعتماد و اطمينان دارد، بر آن آگاهي يابد.
از اين رو، شايد امام عليه السلام چنين مصلحت مي ديد که اين امر از غير شيعيان و از استبداد حاکم، پوشيده بماند.
[ صفحه 403]
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 53، ص 34.
[2] سوره ي بقره، آيه 87 و 253.