داستان سرداب
اينک که سخن به اينجا رسيد، يادآوري يک نکته در رابطه با سرداب مقدس سامرا مفيد به نظر مي رسد و آن اينکه:
بيشتر خانه ها در مناطق گرمسير عراق از ديرباز تاکنون بخاطر پرهيز از حرارت خورشيد و گرماي سخت و طاقت فرساي تابستان، مجهز به سرداب يا زيرزمين بوده است.
[ صفحه 317]
خانه حضرت عسکري عليه السلام نيز در شهر تاريخي سامرا، داراي زيرزميني بود که در تاريخ به «سرداب» مشهور شده است.
در گزارش «رشيق» در مورد تلاش مذبوحانه رژيم عباسي براي دستگيري و يا به شهادت رساندن حضرت مهدي عليه السلام خوانديم که آن حضرت در حاليکه خانه بطور کامل در حلقه محاصره سپاه خليفه بود و آنان براي دستگيري آن وجود مبارک، آنجا را در ميان گرفته بودند، ازسرداب بيرون آمد و از صف آنان عبور کرد و رفت....
سرداب مورد بحث، همچنان در جوار مرقد دو امام گرانقدر حضرت هادي و عسکري عليهم السلام در سامرا موجود است. طبيعي است که در طول اين قرنهايي که بر آن گذشته است ساختمان آن تجديد بنا شده، اما مکان آن، تغيير نيافته است.
زائران، به اين مکان مقدس، احترام مي کنند و بخاطر شرافت و قداست آن، بدان تبرک مي جويند، چرا که محل سکونت و زندگي وعبادت و نيايش و تلاوت قرآن سه تن از امامان معصوم عليهم السلام بوده است. با اين بيان، آنجا مکان مقدس و خانه پربرکتي است که خداوند اجازه داده است که چنين مکاني، رفعت مقام يابد و در آنجا نام خدا به عظمت برده شود. به همين جهت هم مسلمانان پيرو مذهب خاندان وحي و رسالت در آنجا نماز مي خوانند و درود بر پيامبر و خاندانش صلي الله عليه و اله و سلم مي فرستند و آنجا را زيارت مي کنند. و کسي بر اين عقيده نيست که امام مهدي عليه السلام در آن سرداب سکونت دارد يا اينکه از آنجا ظهور خواهد کرد.
سرداب، در نظر شيعيان، جز مکاني که به دليل زندگي پرافتخار سه تن از امامان معصوم عليهم السلام در آنجا، شرافت و برکت کسب کرده است، چيز ديگري نيست. دوستداران خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گويي در مورد اين سرداب، زبان حال و سخن دلشان اين است که:
و ما حب الديار شغفن قلبي
و لکن حب من سکن الديارا
يعني: اين نه عشق ديار و خانه ي يار است که قلب مرا لبريز ساخته است، بلکه اين عشق محبوب و معشوقي است که آنجا سکونت داشت.
[ صفحه 318]
آنچه آمد فشرده جريان سرداب مقدس در سامرا مي باشد و بس، اما اينک شما خواننده عزيز! با من بيا و ببين که دروغ پردازان، فريبکاران، حيله گران و شعبده بازان چگونه همچنان به نام سرداب، ياوه سرايي مي کنند و شيعيان را به باد استهزاء مي گيرند که گويي معتقد هستند که حضرت مهدي عليه السلام در اين سرداب نهان است با اينکه اين دروغ پردازان خود مي دانند که يک نفر شيعه و پيرو خاندان وحي و رسالت صلي الله عليه و اله و سلم را نخواهند يافت که بر اين عقيده باشد که حضرت مهدي عليه السلام در سرداب نهان شده يا در آنجا ساکن است، اما چه بايد کرد که اين منحرفان دلقک و فرومايه، بدون هيچ تقوا و پرواي ديني هر چه مي خواهند مي نويسند و آنچه هواي دلشان خواست مي گويند، نه از مردم شرم و حيايي مي کنند و نه از خداي عادل، ترس و واهمه دارند.
کينه توزي و ناداني يکي از آنان تا جايي رسيده که شعري در اين مورد سروده و مي گويد:
ما آن للسرداب أن يلد الذي
سميتموه بزعمکم انسانا
يعني: هنوز در اين «سرداب» آن شخصيت والا و اصلاحگري که شما به پندار خويش در انتظا او بسر مي بريد، ديده به جهان نگشوده است.
به هر حال، اين دروغ، در طي اين قرنها همچنان باقي ماند و از نويسنده اي به نويسنده ديگر و از يک نادان به يک عقده دار و از يک دروغ پرداز به يک دجال پرفريب، منتقل گرديد و در ذهن عليل و انديشه بيمار آنان، مرتب دگرگون شد تا کار ناداني و تعصب اين قماش نگون بختان به جايي رسيد که يکي از آنان در کتاب خود مي نويسد: «اين سرداب، در شهر حله عراق است!» با اينکه مي دانيم مسافت ميان حله و سامرا حدود 300 کيلومتر است.
و ديگري از بافته هاي بي اساس خويش، تهمت و افتراي ديگري بر آن دروغ سلف خويش افزوده و مي گويد: «شيعيان در بامداد هر جمعه اي، سوار بر مرکبها و مسلح و آماده پيکار، به درب اين سرداب اجتماع مي کنند و فرياد مي کشند که
[ صفحه 319]
سالار ما بيا! بيا!...»
اي کاش! اين منحرفان، در دروغ پردازي خويش با هم همسخن مي شدند تا بدسيرتي آنان برملا نشود و پرده ي دجالگري و فريبشان از چهره کريه شان، کنار نرود و ساختگي بودن ادعايشان براي اهل مطالعه و انصاف آشکار نگردد.
اما اين سنت خداست که حق را سرانجام آشکار مي سازد و باطل را در هم مي کوبد و رسوا مي کند به همين جهت است که در اين مورد، گفتار اين دروغ پردازان ضد و نقيض است.
يکي مي گويد: «سرداب مورد نظر آنان در «حله» است....» ديگري مي نويسد: «دربغداد است.» سومي مي گويد: «در شهر تاريخي سامرا مي باشد.» و عنصر ديگري از راه مي رسد و اصلا نمي داند که اين سرداب کجاست و تنها با بردن نام سرداب به ياوه سرايي مي پردازد و مي کوشد تا رسوايي خويش را پوشيده دارد. اما ما بر اين دروغ پردازيها و تهمت تراشيها بهايي نمي دهيم و تنها مي گوييم:
«الا لعنة الله علي الکاذبين! الا لعنة الله علي کل مفتر افاک!»
يعني: همانا لعنت و غضب خداوندي بر دروغپردازان فرومايه و ياوه سرايان بي پروا.