بازگشت

شرارتي ديگر


خليفه خودکامه عباسي، پس از اينکه دومين تلاش مذبوحانه و ظالمانه خويش را شکست خورده ديد، بر اين فکر افتاد که چاره انديشي جديدتر و گسترده تري در اين مورد بنمايد و تدابيري قوي اتخاذ کند.

راستي! اين عقل سخيف و انديشه تباه و ديدگاه احمقانه را تماشا کن! او در همان حال که مي داند مقام پرفراز امامت راستين از جانب خداست و اين خداست که حافظ و نگهدارنده دوازدهمين امام نور عليه السلام است.

و آن وجود گرانمايه به سلاح شکست ناپذير معجزه و قدرت الهي اعجاز، مسلح و مجهز است، با همه اينها، نه تنها بر سر عقل نمي آيد بلکه بر کينه توزي و شرارت و خيره سري و خودکامگي خويش ادامه مي دهد. براي ستيز با خدا و چيره شدن بر



[ صفحه 315]



اراده و خواست او دست به تلاش احمقانه ديگري مي زند که «رشيق» از سومين نقشه تجاوزکارانه و تلاش مذبوحانه و شکست خورده اش که براي دستگيري و به شهادت رساندن امام مهدي عليه السلام به اجرا درمي آيد، اينگونه گزارش مي دهد. او مي گويد:

سپس، سپاه بيشتري به سامرا و به بيت رفيع امامت فرستاده شد. هنگامي که سپاهيان خليفه، وارد صحن خانه شدند، از داخل سرداب، نواي دلنواز تلاوت قرآن به گوششان رسيد. همگي در کنار درب خروجي گرد آمدند و راهها را مسدود ساختند تا آن حضرت از آنجا خارج نگردد و از محاصره بيرون نرود، فرمانده سپاه خونخوار عباسي پيشتر از همه، کنار درب سرداب ايستاده بود و در انتظار بود تا همه نيروها بدان نقطه برسند که در اين هنگام آن گرامي از سرداب بالا آمد و از برابر ديدگان سپاهيان تا دندان مسلح و فرمانده آنان که پيشاپيش آنان بود گذشت... هنگامي که رفت و ناپديد شد، فرمانده سپاه گفت: «اينک! وارد سرداب شويد و او را دستگير نماييد.»

گفتند: «مگر او از برابر شما عبور نکرد؟»

گفت: «هرگز! من کسي را نديدم... شما که او را ديديد چرا او را رها کرديد؟»

گفتند: «ما فکر کرديم شما او را مي بيني....» [1] .

آري! همانگونه که از گزارش دريافت مي شود سردمدار خودکامه «عباسي» لشکر گراني که شمار آن بطور دقيق معلوم نيست، به سوي سامرا و به بيت رفيع امامت براي دستگيري يا به شهادت رساندن حضرت مهدي عليه السلام گسيل مي دارد. آنان به خانه آن حضرت وارد مي شوند و نداي دلنواز تلاوت قرآن آن گرامي مرد عصرها و نسلها را از سرداب خانه مي شنوند و فرمانده سپاه، براي اجراي فرمان خليفه به انتظار رسيدن همه نيروهاي خويش مي ماند....

راستي! اين ترسوها را تماشا کن که چگونه براي دستگيري يک نفر، آري!



[ صفحه 316]



بک انسان والا! تدابير عريض و طويلي را تدارک مي بيند و خدا مي خواهد که آن گرامي، تنهاي تنها، با آنان روبرو گردد، قهرمانانه از صف آنان عبور کند و اين بار بيشتر از گذشته، نشانه خفت و خواري و شکست و رسوايي، بر پيشاني آنان بخورد.

آري! به همين دليل است که در اوج آمادگي آنان، در يک لحظه، حضرت مهدي عليه السلام از سرداب خارج مي گردد و از برابر ديدگان لشکر تا دندان مسلح رژيم عباسي، مي گذرد و مي رود و ناپديد مي گردد.

و نيز از گزارش، اين واقعيت آشکار مي گردد که: فرمانده عمليات که سخت دچار آشفتگي فکري و اضطراب دروني بوده است، خداوند در برابر ديدگان او ديوار و پرده، قرار داده است تا نبيند. و به همين دليل هم هنگامي که امام عليه السلام از صف مزدوران رژيم مي گذرد و آنان او را مي بينند، فرماندهشان نمي بيند و هنگامي که سپاه مي بيند که فرمانده عمليات، خروج آن حضرت را از سرداب و عبورش را از برابر لشکر نظاره مي کند اما دستوري نمي دهد چنين مي پندارند که او به هوش است و عبور آن حضرت را مي نگرد و سخن نمي گويد.

و بدينسان خداوند، وجود گرانمايه آن حضرت را از اين تلاشهاي خائنانه و شکست خورده اي که عناصر بيدادگر و فرومايه بر ضد او به اجرا مي گذارند، حفظ مي کند و به خواست خداوند تا هنگامه ظهور نيز، در پناه اوست و همو او راحفظ و حراست خواهد کرد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 52.