بازگشت

نگرشي بر نقشه شکست خورده


از اين جريان چنين دريافت مي گردد که خانه و محل سکونت حضرت مهدي عليه السلام در شهر تاريخي سامرا، در آن روزگاران،سخت تحت نظر استبداد و دستگاه اطلاعاتي و جاسوسي بوده و همه اخبار آن، به شخص خليفه خودکامه عباسي گزارش مي شده است. به همين دليل هم او مي دانست که در راهرو خانه، غلام رنگين پوستي همواره براي عادي جلوه دادن و مراقبت از بيت رفيع امامت گمارده شده است و به همين جهت هم، سه تن از اطرافيان و مزدوران شرارتبار خويش را بر مي گزيند و به آنان دستور رفتن به سامرا با آن شرايط خاص را صادر مي کند. آدرس محله اي از شهر را به آنان مي دهد و خانه اي را مشخص مي سازد که



[ صفحه 312]



مورد هجوم قرار دهند و هر کس را در آنجا يافتند بکشند.

او، آن مجريان کوردل و نگونبخت را از خانه و صاحب آن خانه اي که بايد کشته شود باخبر نمي سازد، بلکه ترجيح مي دهد که آنان در همان ناداني و کوردلي خويش باقي باشند و ندانند شخصيت موردنظري که بايد کشته شود کيست؟ چرا حکم کشتن او را صادر کرده و گناه او چيست؟

به هر حال، اين سه نفر، به شهر سامرا مي رسند و به خانه، هجوم مي برند. غلام رنگين پوست را که مشغول بافتن چيزي است در آنجا مي يابند، اما او نه به آنان بها مي دهد و نه اعتنايي مي کند، گويي حشراتي وارد خانه شده اند. وقتي از او در مورد خانه و کسي که در آن است مي پرسند، در اوج آرامش خاطر و بسيار کوتاه مي گويد: «صاحب خانه، در درون خانه است.» و از نام و نشان صاحب خانه، سخني به ميان نمي آورد و بدين وسيله آنان را تحقير مي کند و آنان نيز اين تحقير و اهانت را درک مي کنند.

آنان، بر درب آن سالن بزرگ، پرده بسيار زيبا و پرشکوه و تازه اي را مي بينند که گويي تازه نصب شده و دستي به آن نخورده است، سرانجام به آن سالن بزرگ يورش مي برند و با دريايي از آب روبرو مي گردند و در دورترين نقطه سالن و بر روي آب حصيري را گشوده مي نگرند که بزرگ مردي در کمال شکوه و هيبت به نماز ايستاده است و از هجوم اين تجاوز کاران نه تنها ذره اي پريشان و مضطرب نمي شود، بلکه هيچ توجهي به آنان نمي کند، چنانکه گويي چيزي اتفاق نيافتاده است.

روشن است که حضرت مهدي عليه السلام براي دفع اين عاملان کوردل استبداد و نقش بر آب ساختن نقشه تبهکارانه آنان، از قدرت اعجاز کمک مي گيرد، اما با اين وصف يکي از آن سه تن با آن منظره هولناک، به مبارزه برمي خيزد و گام در آب مي نهد تا از راه شنا به وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام دست يابد که در آب فرو مي رود و «رشيق» او را رهايي مي بخشد. دومين نفر نيز همچون مزدور نخست، دست به تلاش مذبوحانه مي زند، اما سرانجام تلاش ظالمانه او نيز، بسان رفيقش نقش بر آب مي شود.



[ صفحه 313]



مرگ و نفرين بر اين انسان نگونبخت!

اين انسان ناتوان و طغيانگر!

اين انسان تجاوزکاري که مي خواهد بر قدرت خوا چيره گردد و با خواست و اراده ي خدا مخالفت مي ورزد.