بازگشت

تلاش شکست خورده دشمن


مدت سکونت حضرت مهدي عليه السلام پس از رحلت پدر، در شهر تاريخي سامرا، بطور دقيق مشخص نيست، اما روشن است که بسياري از دوستداران و شيعيان در همانجا به ديدارش مفتخر شده و حقوق و اموال خويش را به او تقديم داشته اند.

طبيعي است که استبداد حاکم، وجود گرانمايه آن حضرت را براي بقاي خود خطري بزرگ، ارزيابي مي نمود و لحظه اي از اين خطر و نيز از خطر پرافتخار تشيع و از پيروان خاندان وحي و رسالت - که مشروعيت رژيم عباسي و سردمداران آن را به رسميت نمي شناختند - غفلت نمي ورزيد و همواره نگران و مراقب اوضاع بود؛ به همين جهت سفيران امام عصر عليه السلام نيز شيوه و اسلوب خاصي را - براي انجام مسئوليتها و در همانحال پرهيز از خطر استبداد و به منظور دفاع از خويشتن در برابر هر رخدادي - برگزيدند تا بدين وسيله حساسيت استبداد را تا سر حد امکان برنيانگيخته و خود را آماج هجوم دشمن بيدادگر و عنان گسيخته، قرار ندهند.

استبداد حاکم، بارها به تلاش مذبوحانه اي دست يازيد تا حضرت مهدي عليه السلام را دستگير و از ميان بردارد، اما همه توطئه ها و تلاشهاي آن، با شکست روبرو گرديد.

براي نمونه:

1- در بحثهاي گذشته ترسيم گرديد که استبداد حاکم، يکبار در جستجوي امام مهدي عليه السلام مادر گرامي او، حضرت «نرجس» را بازداشت کرد، اما موفق به دستيابي به خود آن گرامي نشد.



[ صفحه 309]



2- پس از 19 سال که «سامرا» مرکز حکومت استبدادي بني عباس بود، بغداد، به عنوان پايتخت برگزيده شد و تشکيلات حکومت بدانجا انتقال يافت و «معتضد» که در آن روزگار سياه، با انحصار قدرت و امکانات جامعه، مدعي خلافت اسلامي بود و در رأس اين رژيم سياهکار قرار داشت بار ديگر کشتن و از ميان برداشتن حضرت مهدي عليه السلام را در دستور کار و برنامه استبداد حاکم قرار داد.

او در راه انجام اين جنايت سهمگين بود که سه تن از اشرار خانه زاد خويش را فرا خواند و به آنان دستور داد که بطور پراکنده و سري، چابک و سبکبال، به سوي شهر تاريخي سامرا حرکت کنند، در نقطه اي از شهر که برايشان وصف کرد، به خانه اي خواهند رسيد که کنار درب و راهرو آن، غلام رنگين پوستي، براي عادي جلوه دادن اوضاع و رد گم کردن، بافتني در دست دارد و به کار بافندگي مشغول است. با يافتن آن خانه، بي درنگ به آنجا يورش برند و سر هر کسي را که در خانه يافتند از بدنش جدا و به دربار خلافت به ارمغان بياورند.