بازگشت

نخستين سفير


نام بلندآوازه نخستين سفير امام مهدي عليه السلام «عثمان بن سعيد» بود و کنيه اش «ابوعمرو» و لقبهاي پرافتخارش عبارتند از: «عمري» «اسدي» «عسکري» «سمان» «زيات».

دليل سه لقب از پنج لقب، روشن است که انتساب به بني اسد و منطقه نظامي سامرا و خانوادگي است، اما دو لقب ديگر بدان جهت به او داده شد که در آن جو وحشت و ترور حاکميت استبداد عباسي، به منظور تقيه و پوشش دادن به سفارت خويش از جانب امام عصر عليه السلام تجارت روغن مي نمود و آن مسئوليت خطير را در اين پوشش به انجام مي رسانيد. شيعيان به سوي او مي رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاي خويش از دوازدهمين امام نور عليه السلام را به او تحويل مي دادند و آن مرد با درايت و پرشهامت و اخلاص، آنها را به گونه اي خاص، گاه با قرار دادن در ظرفها و پوستهاي مخصوص حمل آب و روغن، به سوي حضرت مهدي عليه السلام مي فرستاد تا دشمن و جاسوسان پي نبرند.

او افتخار خدمت به امام هادي عليه السلام را نيز در پرونده زندگي شايسته خويش داشت و از يازده سالگي به اين افتخار نائل آمد و اين نشانگر اوج هوشمندي، خردمندي، رشد فکري اين نوجوان و ديگر ويژگيهاي او همچون: عدالت، امانتداري، درستي و شايستگي او است و راستي که: «خداوند هر کس را خواست به لطف خويش مفتخر مي سازد.»

«احمد بن اسحاق» که از فرزانگان است آورده است که: از حضرت هادي عليه السلام پرسيدم: سالارم! با چه کسي رابطه برقرار کنم و از چه کسي تعاليم و پيامهاي شمارا بگيرم و گفتار چه کسي را بپذيرم؟»

امام هادي عليه السلام فرمود:

«العمري ثقتي، فما أدي اليک عني فعني يؤدي و ما قال لک عني فعني يقول، فاسمع له



[ صفحه 269]



و أطع، فانه الثقة المأمون.» [1] .

يعني: «عمري» مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوي شما آورد از ما آورده است وآنچه از من گفت براستي از من مي گويد. پس، بشنو و اطاعت کن! چرا که امين و مورد اعتماد است.

«عمري» اين فرزانه روزگار، پس از شهادت حضرت هادي عليه السلام به افتخار ديگري مفتخر گرديد و نمايندگي وکالت خاص حضرت عسکري عليه السلام را، خداوند روزي او ساخت.

از امام عسکري عليه السلام آورده اند که به جناب «احمد بن اسحاق» فرمود:

«العمري وابنه، ثقتان، فما أديا اليک عني فعني يؤديان و منا قالا لک فعني يقولان، فاسمع لهما و أطعهما، فانهما الثقتان المأمونان.» [2] .

يعني: عمري و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوي من براي تو آوردند ترديد مکن که از سوي ماست و هر چه مي گويند از جانب ماست. بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروي آنان نما و بدان که هر دو امين و مورد اعتمادند.

حضرت عسکري عليه السلام نامه اي طولاني به «اسحاق بن اسماعيل نيشابوري» مرقوم داشته اند، فرازي از آن نامه در مورد جناب «عثمان بن سعيد عمري» است که مي فرمايد:

«... فلا تخرجن من البلدة حتي تلقي العمري (رضي الله عنه برضاي عنه) و تسلم عليه و تعرفه و يعرفک، فانه الطاهر الأمين، العفيف، القريت منا و الينا...» [3] .

يعني: شما از شهر حرکت نکن تا با «عمري» ملاقات کني و بر او سلام نمايي، هم تو او را بشناسي و هم او شما را، چرا که او شخصيتي پاک و امين و عفيف و به ما خاندان وحي و رسالت،بسيار نزديک است.



[ صفحه 270]



و نيز از «محمد بن اسماعيل» و «علي بن عبد الله سجستاني» آورده اند که: ما دو نفر در سامرا به محضر حضرت عسکري عليه السلام شرفياب شديم و در همان هنگام گروهي از دوستداران و شيعيان آن حضرت در خدمتش بودند که «بدر» يکي از کارگزاران بيت رفيع امامت وارد اطاق شد و گفت: «سالار من! گروهي درب خانه هستند که گرد و غبار سفر بر چهره دارند.»

حضرت عسکري عليه السلام به حاضران فرمود: «اينان دسته اي از شيعيان ما از «يمن» هستند....» تا به بدر فرمود: «برو عثمان بن سعيد عمري را بياور!»

طولي نکشيد که «عمري» آمد و حضرت عسکري عليه السلام به او فرمود:

«امض ياعثمان! فانک الوکيل و الثقة المأمون علي مال الله و اقبض من هؤلاء النفر اليمنيين ما حملوه من المال....»

يعني: عثمان بن سعيد! شما وکيل من هستي و مردي امين و مورد اعتماد بر اموال خدا، برو از اين گروه که از «يمن» آمده اند و اموالي آورده اند تحويل بگير....

آنگاه ما گفتيم: «سالار ما! بخدا سوگند که عثمان بن سعيد از بهترين شيعيان شماست، تقاضا مي کنيم ديدگاه خود را در مورد موقعيت او بيان فرماييد. آيا او وکيل و نماينده و مورد اعتماد شما در دريافت اموال هست يا نه؟»

حضرت عسکري عليه السلام فرمود:

«نعم!... و اشهدوا علي أن عثمان بن سعيد العمري وکيلي و أن ابنه محمدا وکيل ابني مهديکم.» [4] .

يعني: آري! شاهد باشيد که عثمان بن سعيد عمري، وکيل و نماينده من است و پسرش محمد بن عثمان، وکيل پسرم مهدي شما (امت پيامبر) است.

و نيز از گروهي از شيعيان روايت شده است که: ما بطور گروهي به محضر حضرت عسکري عليه السلام شرفياب شديم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسيم، در حالي که 40 نفر در مجلس حضور داشت، «عثمان بن سعيد عمري» بپا خاست



[ صفحه 271]



و گفت: پسر پيامبر! از موضوعي بزرگ مي خواهم بپرسيم که شما بدان از من آگاه تري.»

امام عسکري عليه السلام برخاست و فرمود: «بگويم براي چه اينجا گرد آمده ايد؟»

گفتيم: «آري! اي پسر پيامبر!»

فرمود: «آمده ايد از امام راستين پس از من سؤال کنيد.»

پاسخ داديم: «آري!»

در اين هنگام به دستور امام عسکري عليه السلام پسري همانند پاره ماه وارد شد که شبيه ترين مردم به امام عسکري عليه السلام بود و امام عليه السلام خطاب به گروه فرمود:

«هذا امامکم من بعدي و خليفتي عليکم اطيعوه ولا تتفرقوا من بعدي فتهلکوا في أديانکم.

ألا! و انکم لا ترونه بعد يومکم هذا حتي يتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا الي أمره و اقبلوا قوله....» [5] .

يعني: اين امام شما مردم پس از من و جانشين من، در ميان شماست. از او اطاعت کنيد و پس از من پراکنده مشويد که در دينتان به هلاکت خواهيد رسيد.

بهوش باشيد که از امروز به بعد، ديگر تا پايان دوران (غمبار) غيبتش، او را نخواهيد ديد، از اين رو آنچه عثمان بن سعيد، از او براي شما خبر آورد، بپذيريد و از هشدار او باز ايستيد و گفتارش را قبول کنيد.

و نيز در بحث ولادت حضرت مهدي عليه السلام آورديم که امام عسکري عليه السلام پس از ولادت فرزندش، به عثمان بن سعيد عمري دستور داد که هزاران رطل گوشت و نان بخرد و ميان تهيدستان تقسيم نمايد و تعدادي گوسفند به سلامتي حضرت مهدي عليه السلام عقيقه نمايد.

جناب عثمان بن سعيد در بغداد مي زيست وبه شهر تاريخي سامرا به منظور ديدار دو امام گرانمايه حضرت هادي و عسکري عليهم السلام بسيار سفر مي کرد. از برخي



[ صفحه 272]



روايات دريافت مي گردد که جناب «عمري» در مراسم غسل و کفن و دفن حضرت عسکري عليه السلام حضور داشت، اما مباشر غسل، حضرت مهدي عليه السلام بود چرا که امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر غسل نمي دهد. اين عقيده استوار ماست، گر چه تاريخ در مورد غسل دادن حضرت مهدي عليه السلام بر پيکر پاک پدرش، از بيان حقيقت کوتاهي کرده است.

پس از رحلت امام يازدهم، حضرت مهدي عليه السلام جناب عمري را در وکالت ابقا و به سفارت خويش برگزيد. بر اين اساس است که او نخستين سفير و نايب محبوب دلها، رابط ميان او و شيعيان و دوستانش در رسانيدن نامه ها و مسايل و حل مشکلات آنهاست. و شماره ديدارها و افتخار تشرف او به پيشگاه حضرت مهدي عليه السلام وچگونگي ديدارها و اندازه ملاقاتهاي او را که روزانه، هفتگي، ماهانه و يا براساس شرايط و نياز، صورت مي گرفته است، اينها را فقط خدا مي داند. تنها او مي داند که جناب عمري در روزگاري که ميليونها شيعه از افتخار ديدار يار و توفيق زيارت آن گرامي محروم بودند، چقدر به زيارت او مفتخر گشته است.

آري! امانتداري و مصلحت، او را ملتزم مي ساخت که اين راز را براي مردم آشکار نسازد تا با صاحبش بماند و دفن گردد، يا خبر برخي از ديدارها، پس از رحلت او آشکار گردد.

براي نمونه:

در روايت است که عبدالله بن جعفر با جناب عمري، پس از رحلت عسکري عليه السلام ملاقات کرد و ضمن سوگند دادن به او گفت: «تو را به حرمت حق و به حرمت دو امام گرانمايه، حضرت هادي و عسکري که تو را مورد اعتماد خويش مي شناختند، سوگندت مي دهم که بگويي، آيا فرزند حضرت عسکري، صاحب الزمان را ديده اي؟»

جناب عمري سخت گريست و در برابر اصرار بسيار او،از او پيمان گرفت که تا



[ صفحه 273]



او در قيد حيات است، به کسي نگويد. آنگاه فرمود: «آري! آن محبوب دلها را بسيار ديده ام....» [6] .

کوتاه سخن اينکه: «عمري» از نوابغ روزگار بود، هم در ميدان تعقل و تفکر و هم در ديگر ميدانها، بايد امتيازات خاص او همچون تقوا پيشگي، پرهيزکاري، امانت و ديگر ارزشها و ويژگيهايي را که او را به مقام والاي نيابت عامه و خاصه اوج بخشيد، اينها را نيز بر نبوغ فکري و عقلي او افزود و گفت: «گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهايشان!»

آري! او از جواني و پيش از آن، به افتخار سعادت و شرافت خدمت امامان نور عليهم السلام نايل آمد و تا آخرين لحظات زندگي غرق در اين نيکبختي و افتخار بود.

ترديدي نيست که سه امام گرانقدر، او را پس از آزمايش به اين مسئوليت خطير و جايگاه رفيع برگزيدند، چرا که ويژگيهاي لازم را در او يافتند و حضرت مهدي عليه السلام به او دستور داد فرزندش «محمد بن عثمان» را پس از خود بجاي خويش نصب کند تا کارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ايفا نمايد.


پاورقي

[1] اصول کافي، ج 1، ص 330 و غيبت طوسي، ص 219.

[2] اصول کافي، ج 1، ص 330 و غيبت طوسي، ص 219.

[3] رجال کشي، ج 6، ص 580.

[4] غيبت طوسي، ص 216 و بحارالانوار، ج 51، ص 345.

[5] غيبت طوسي، ص 217.

[6] غيبت طوسي، ص 215.