بازگشت

نکاتي در مورد اين روايت


1- نخستين نکته اين است که:«جعفر کذاب» طبق اين روايت، در حالي که خود را نامزد مقام پرشکوه امامت و خلافت مي نمود که نه تنها فاقد تمامي ويژگيهاي آن بود، بلکه خود به گناه و فسق و فجور و رسواييهاي خويش نيز آگاه بود و اين نشانگر اين مطلب است که او نه ذره اي از خدا پروا داشت و نه به دين اهميت مي داد، چرا که اگر جز اين بود مي بايست خود را از آن مقام کنار مي کشيد و به صراحت مي گفت که او فاقد ويژگيها و خصايص اين مقام پرشکوه الهي و معنوي است و جاسوسان و ساده انديشاني که او را امام پنداشته و به او تبريک مي گفتند، همه را با بيان حقيقت، از دجالگري باز مي داشت. اما دريغا که نه تنها حقيقت را نگفت، بلکه همه تبريکها را نيز جدي گرفت و پاسخ جدي داد و گويي که خويشتن را شايسته مقام پرفراز امامت مي پنداشت.

2- اين اصل در ميان شيعه مشهور است که بر پيکر مطهر امام معصوم، تنها امام و جانشين او نماز مي گذارد چرا که نماز ميت، در حقيقت دعاي نمازگزار بر ميت



[ صفحه 244]



است، از اين رو، چه کسي جز امام زيبنده است آن را اقامه کند؟ به همين جهت هم هست که هنگامي که جعفر پيش رفت تا بر پيکر مطهر حضرت عسکري عليه السلام نماز گذارد، خدا اراده فرمود تا پرده از برابر ديدگان انبوه مردمي که در بيت رفيع امامت گرد آمده بودند، کنار بزند و امام راستين پس از حضرت عسکري عليه السلام را به مردم معرفي نمايد تا بدينوسيله، هم عنصر دروغگويي را رانده باشد و هم به جامعه اسلامي اتمام حجت نموده باشد.

بر اين اساس بود که در حساسترين لحظات، حضرت مهدي عليه السلام تجلي کرد. رداي جعفر را گرفت و او را که آماده شروع نماز بود با سخناني کوتاه که در اوج فصاحت و بلاغت بود، هم او را عقب راند و هم خويشتن را معرفي کرد.

آن خورشيد جهان افروز فرمود:

«تأخر يا عم!»

به او فرمود: عقب برو و بدينوسيله اجازه نداد که او نماز بخواند.

و فرمود «يا عم» «عمو» و بدينوسيله به همگان اعلان فرمود که جعفر عموي اوست. بنابراين، آن کودک پرشکوه، برادرزاده جعفر و فرزند حضرت عسکري عليه السلام است.

و فرمود: «من برنماز خواندن بر پيکر مطهر پدرم زيبنده ترم.» بدينوسيله هم نسب خويش را اعلان کرد و هم امامت خود را اثبات، چرا که بر پيکر امام جز امام به حق، نماز نمي گذارد. و نيز روشن ساخت که او ولي ميت است و وارث او و بس.

بدينسان روشنگري فرمود که جعفر، نه امام است و نه وارث امام عسکري عليه السلام زيرا امام راستين پس از حضرت عسکري عليه السلام تنها حضرت مهدي عليه السلام است و جعفر اساسا در اين موضوع بهره اي نداشت و جاه طلبي فريبکار بود که آلت دست دستگاه بيداد پيشه و فريبکار خلافت قرار گرفته بود. [1] .



[ صفحه 248]



آري! خواننده عزيز! بادقت در داستان خواهيد ديد که جعفر از صحنه عقب نشيني مي کند و در برابر آن کودک پرشکوه نمي تواند کمترين مقاومتي از خود نشان دهد. راستي توانايي و قدرت او کجا رفته است؟



[ صفحه 249]



و چگونه امکان بحث و جدل از او سلب گرديده است، تا جايي که يک کلمه هم چون و چرا نمي کند؟

راستي چگونه يک عنصر مدعي امامت و ولايت در حالي که انبوه جاسوسان و ساده لوحان و نيز گروهي از اشرار، پشت سر او صف کشيده اند، از آن کودک باعظمت مي ترسد؟

آري! اين نمونه اي از هيبت و شکوه و اقتدار امام راستين است که در وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام متجلي است و عناصري چون جعفر و نمونه هايي از اين قماش مدعيان دروغين جاه طلب، بطور کلي از اين ابهت و عظمت و ويژگيها، بي بهره اند.

راستي چرا جعفر خود را مي بازد؟ رنگش زرد مي شود؟

چرا چهره اش سخت تغيير مي نمايد؟ چرا آن همه شرمندگي و خفت و شکست و رسوايي را در برابر انبوه ناظران تحمل مي کند؟

براي چه بطور عملي خودش را تکذيب مي کند؟ و ادعاي دروغين امامت خويش را، با عقب نشيني از برابر آن کودک پرشکوه و نداي ملکوتي او که فرمود: «عمو! عقب برو!» پس مي گيرد و سند دروغ پردازي خويش را براي عصرها و نسلها، امضا مي کند؟

راستي که شگفتا! حق و حقيقت چگونه آشکار مي گردد و به باطل بنگريد که چگونه طرد مي گردد و چگونه راه زوال و نيستي را در پيش مي گيرد؟


پاورقي

[1] از آنجايي که در يکي از مجلاتي که در حوزه علميه قم منتشر مي شود مطالبي نادرستي مبني بر اينکه لازم نيست نماز بر پيکر امام معصوم عليه السلام توسط معصوم انجام پذيرد و آنگاه شواهدي از تاريخ و کتب روايي، از روات ضعيف که در کتب رجالي تصريح به زنديق و ناصبي بودن آنان شده، بعنوان مخالف و منافي موضوع ياد شده، بدون تحليل سند، نقل نموده و از احاديث متعدد و يا صحيح که مخالف نظريه خود مي باشد، صرف نظر کرده و به ظاهر از ضعف علمي نگارنده آن سرچشمه مي گيرد، اگر از بيماري قلبي وي نشأت نگرفته باشد. «رجوع شود به مجله حوزه، شماره 70- 71، مهر و آبان و دي 1374».

که البته توسط نگارنده ي اين پاورقيها، پاسخ مفصلي در شماره ي بعدي آن مجله به چاپ رسيد که با توجه به اهميت موضوع، خلاصه قسمتي از آن را جهت استفاده خوانندگان گرامي اينجا مي آوريم:

در رابطه با اختصاص غسل معصوم عليه السلام به معصوم، روايات متعددي در جوامع روايي آمده که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:

امام صادق عليه السلام پس از نقل قضيه غسل صديقه طاهره عليهاالسلام توسط حضرت امير عليه السلام مي فرمايد: «فانها صديقة و لم يکن يغسلها الا صديق، أن مريم لم يغسلها الا عيسي.» کافي، ج 1، ص 459 و ج 3، ص 159، تهذيب، ج 1، ص 440، استبصار، ج 1، ص 199، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 142.

فقها در بحث غسل ميت، در جواز غسل مرد به همسر خود، اين روايت را نقل نموده و تمسک جسته اند. حدائق، ج 3، ص 386و جواهر، ج 4، ص 49.

در قضيه ي آمدن حضرت سجاد عليه السلام از زندان عبيدالله بن زياد به کربلا و آمدن حضرت رضا عليه السلام از مدينه به بغداد جهت انجام مراسم پدران پزرگوار خويش، کشي در رجال خود طي روايتي نقل مي کند که: علي بن ابي حمزة «بعنوان اعتراض» به امام رضا عليه السلام عرضه داشت: در رواياتي که از پدران شما به ما رسيده، آمده است که: «ان الامام لايلي امره الا امام مثله» مراسم (غسل و کفن نماز) امام بايد توسط امام مانند آن، انجام گيرد.

حضرت پرسيد: «آيا امام حسين عليه السلام امام بود يا نه؟» پاسخ داد: «آري! امام بود.»

حضرت پرسيد: «بعد از شهادت حضرت، فرزند او امام سجاد عليه السلام در زندان عبيدالله بن زياد گرفتار بود، پس چه کسي مراسم نماز و دفن او را انجام داد؟»

پاسخ داد: «خرج و هم کانوا لا يعلمون حتي ولي أمر أبيه ثم انصرف.» يعني: امام سجاد عليه السلام: بدون آنکه مأمورين حرکتي متوجه شوند، از زندان به کربلا آمد و پس از انجام مراسم نماز و دفن پيکر پاک پدر بزرگوار خود، به زندان بازگشت.

حضرت فرمود: «ان هذا الذي أمکن علي ابن الحسين عليه السلام أن يأتي کربلا فيلي أمر أبيه، فهو يمکن صاحب هذا الامر أن يأتي بغداد و يلي أمر أبيه.» رجال کشي، ص 463.

يعني: آن خداوندي که به امام سجاد عليه السلام اين قدرت را عنايت نمود که براي انجام مراسم پدر بزرگوار خويش از زندان به کربلا بيايد، به من هم اين قدرت را عطا فرمود که براي انجام مراسم بر پيکر پاک پدرم از مدينه به بغداد بيايم.

در قضيه ي غسل بر بدن مطهر حضرت سجاد عليه السلام، امام باقر عليه السلام مي فرمايد: از وصاياي پدرم اين بود که فرمود:

«يا بني! اذا أنا مت فلا يلي غسلي غيرک فان الامام لا يغسله الا امام بعده.» الخرائج و الجرايح، ج 1، ص 264، کشف الغمة ج 2، ص 346 و بحارالانوار، ج 46، ص 166.

يعني: فرزندم! پس از درگذشت من، کسي جز تو مراسم غسل مرا بعهده نگيرد؛ جون غسل امام معصوم بايد توسط امام بعد از آن انجام گيرد.

عين همين قضيه را امام کاظم عليه السلام در رابطه با مراسم پدرگرامي خويش نقل مي کند مناقب ابن شهرآشوب ج 3، ص 351.

در رابطه با نماز بر پيکر پاک و مقدس امام صادق عليه السلام مي فرمايد، «مراسم غسل و کفن و حنوط و دفن حضرت ولي عصر -ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - توسط حضرت سيد الشهداء انجام مي گيرد. آنگاه مي فرمايد: «و لا يلي الوصي الا الوصي.» کافي، ج 8، ص 206 و بحارالانوار، ج 51، ص 56 و ج 53، ص 93. يعني: مراسم وصي معصوم بايد بوسيله وصي معصوم انجام گيرد.

نظريه پرچمداران فقه و حديث

علامه ي مجلسي تحت عنوان «الامام لا يغسله و لا يدفنه الا امام» اين موضوع را قطعي و مسلم گرفته و در ابتداي باب مي نويسد: «سيأتي في أخبار موسي بن جعفر عليهم السلام أن الرضا عليه السلام حضر بغداد و غسله و کفنه ودفنه: صلي الله عليهما.»

و في خبر ابي الصلت الهروي في باب شهادة الرضا عليه السلام أنه حضر الجواد عليه السلام لغسله و کفنه و الصلاة عليه.

يعني: در تاريخ حضرت کاظم عليه السلام خواهد آمد که حضرت رضا عليه السلام براي غسل و کفن و دفن پيکر پاک حضرت کاظم در بغداد حضور يافت.

و همچنين حضرت جواد عليه السلام براي انجام مراسم بر بدن مطهر پدر بزرگوارش به طوس آمد.

تا آنجا که مي نويسد: «و سيأتي في باب تاريخ موسي أخبار کثيرة دالة علي حضور الرضا عليه السلام عند الغسل.»

و آنگاه دو روايت از اختصاص و کتاف کافي که دلالت بر غسل ملائکه بر پيکر مقدس حضرت کاظم عليه السلام دارد که نقل آنها را حمل بر تقيه نموده و مي نويسد «لعل الخبرين محمولان علي التقية، اما من اهل السنة او من نواقص العقول من الشيعة» آنگاه مي گويد: وانگهي حضور ملائکه با حضور امام هيچگونه منافاتي ندارد. بحار الانورا، ج 27، ص 288.

صاحب وسائل بعد از نقل حديث: «ان علي بن الحسين عليه السلام أوصي أن تغسله ام ولد له اذا مات فغسلته.» مي نويسد: «المروي في أحاديث کثيرة أن الامام لا يغسله الا امام، فمعني الوصية هنا المساعدة علي الغسل و المشارکة فيه.» وسائل الشيعه، ج 2، ص 353. چاپ آل بيت.

يعني: در احاديث زيادي آمده غسل امام را جز امام انجام نمي دهد. و اينکه امام سجاد عليه السلام وصيت نموده او را کنيز فرزنددارش، غسل دهد به معناي کمک و مساعدت در ا مر غسل است.

صاحب حدائق مي نويسد: «تحقق عندنا من أن الامام لا يغسله الا امام مثله فلا بد من تأويل الخبر المذکور اما بحمله علي التقية... او بحملها (الوصيه) علي المعاونة.» حدائق، ج 3، ص 391.

يعني: در نزد ما شيعه مسلم است که غسل امام را جز امام عهده دار نخواهد بود و اين حديث يا بر تقيه و يا بر مساعدت، بايد حمل شود.

صاحب جواهر بعد از نقل حديث مذکور مي نويسد: «و لعله لا ينافي ما دل علي أن الصديق لا يغسله الا صديق.» جواهر الکلام، ج 4، ص 58.

يعني: اين حديث منافات و ناسازگاري ندارد با آنچه که دلالت مي کند صديق را جز صديق، نبايد غسل دهد.

شيخ انصاري مي گويد: «لما ثبت أن الامام لا يغسله الا امام...» طهارت شيخ انصاري، ص 282، المقصد الرابع، في غسل الاموات.

يعني: اين ثابت است که امام را نبايد جز امام، غسل دهد. حاج آقا رضا همداني مي گويد: «لما روي في الاخبار المستفيضة، من أن الصديق لا يغسله الا صديق.» کتاب الطهارة، از مصباح الفقيه، ص 358.

يعني: در اخبار مستفيض و متعدد آمده که: غسل صديق را جز صديق نبايد عهده دار شود.

حضرت آيت الله العظمي خوئي مي گويد: «لما ورد في غير واحد من الروايات من أن المعصوم لا يغسله الا معصوم مثله.»

در روايات متعدد وارد شده که: معصوم را نبايد جز معصوم غسل دهد.

و پس از نقل توجيه صاحب وسائل و صاحب حدائق بر حديث ياد شده مي نويسد: «و هذه المناقشة جيدة جدا و قد تقدم في أخبار تغسيل علي، فاطمه عليهاالسلام من أنها صديقة و الصديق لا يغسلها الا صديق.» تنقيح، ج 8، ص 142.

فقيه و فاضل دربندي نيز پس از نقل اقوال در قضيه ي غسل و دفن پيکر مطهر حضرت سيد الشهداء عليه السلام مي نويسد: «فان الامام لا يلي امره الا الامام و يدل عليه ما رواه ابوعمرو الکشي.» آنگاه عبارت حضرت رضا عليه السلام را از رجال کشي - که قبلا گذشت - نقل مي کند. اسرار الشهادة، ص 452.

علامه ي توانا، سيد شبر پس از نقل سخناني از سيد مرتضي مي نويسد: «پيمودن امام عليه السلام مسير ميان مدينه و طوس و يا مدينه و بغداد و حضور يافتن براي انجام مراسم غسل و کفن و دفن پيکر پاک پدر بزرگوار خويش يک امر ممکن بوده وانکار آن بي پايه و کوته نظري است و با توجه به معجزات و کرامات قطعي که از آنان صورت گرفته، نپذيرفتن اين امر، دور از حقيقت است. رد نمودن احاديث نشانگر حضور ائمه عليه السلام براي مراسم غسل کفن و نماز پدران گرامي خويش، باستناد به امور بي اساس و ضعيف، جرئت بزرگي مي خواهد.»

تا آنجا که مي نويسد: «اينکه يک جسم، مسير طولاني را در اندک زمان بپيمايد، دور از واقعيت نيست؛ چون قضيه انتقال جسم مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و اله و سلم از مکه به بيت المقدس و از آنجا به مکه و همچنين معراج جسماني حضرت به آسمانها و سدرة المنتهي تا «قاب قوسين او ادني» چيزي است که قرآن به آن گواهي مي دهد. مصابيح الانوار، ج 2، ص 251.