بازگشت

توضيح مختصري پيرامون بيانيه علماي حجاز


به نظر ما، مطالب بيانيه مزبور آن چنان صريح، گويا، روشن و آشکار است که نيازي به توضيح اضافي ندارد؛ زيرا مدارک لازم در اين «بيانيّه» آن چنان گردآوري شده که هيچ کس را ياراي انکار آن نيست.

تنها تفاوت مهمّي که اين «بيانيّه» با عقيده «شيعه» دارد اين است که در اين بيانيّه، نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) «عبداللّه» ذکر شده است در حالي که در کتب شيعه، نام پدر بزرگوار آن حضرت به طور مسلّم «امام حسن عسکري (عليه السلام)» است. و سرچشمه اين اختلاف آن است که در بعضي از روايات اهل سنّت، مانند روايتي که «ابو داوود» در کتاب «سنن» خود از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل کرده است جمله «اسم ابيه اسم ابي نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) نام پدر من است» آمده است.

در حالي که قراين نشان مي دهد که اين جمله در اصل، «اسم ابيه اسم ابني؛ اسم پدرش اسم فرزند من است» بوده است که منظور امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشد و بر اثر اشتباه در نقطه گذاري به اين صورت در آمده است. اين احتمال را «گنجي شافعي» نيز در کتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان» تأييد کرده است.

در اين زمينه، دانشمندان و نويسندگان اسلامي از شيعه و سنّي، سخن بسيار گفته اند که ما در اينجا نيازي به ذکر سخنان آنها نمي بينيم. و در هر حال، آن جمله که درباره نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) در بيانيه علماي حجاز و در بعضي از روايات اهل سنّت آمده است، قابل اعتماد نيست؛ زيرا:

نخست آن که در اکثر روايات و کتب معتبره اهل سنّت اين جمله وجود ندارد.



[ صفحه 129]



دوم آن که در روايت معروف ابن ابي ليلي آمده است: «اسمه اسمي و اسمُ أبيه اسمُ أبني؛ نام حضرت مهدي (عليه السلام) نام من، و نام پدرش، نام فرزند من است». که منظور امام حسن مجتبي (عليه السلام) است.

سوّم آن که روايات قطعي و متواتر از طرق اهل بيت (عليهم السلام)، گواهي مي دهند که نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) «حسن» است.

چهارم آن که در بعضي از روايات اهل سنّت نيز تصريح شده که مهدي موعود اسلام (عليه السلام)، فرزند امام حسن عسکري (عليه السلام) است و بعضي از بزرگان آنها هم مانند محمّد بن يوسف گنجي در کتاب «البيان» و محيي الدين عربي در «فتوحات مکيّه» ـ به نقل شعراني ـ و عبدالوهّاب شعراني در کتاب «يواقيت و جواهر» مبحث (65)، و محمّد بن طلحه شافعي در کتاب «مطالب السئول»، و ابن صبّاغ مالکي در «الفصول المهمّه» و افراد ديگري، اين معني را تأييد نموده و به مهدي موعود پسر امام حسن عسکري (عليه السلام) اعتراف کرده اند.

پنجم آن که نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) که در بيانيّه علماي حجاز به عنوان «عبداللّه» آمده است ظاهراً مدرک و مستند آن همان جمله اخير روايت ابو داوود است که نقل آن منحصر به ابو داوود و راوي آن هم «زائده» است، که بنا به نوشته گنجي شافعي وي در حديث تصرّف مي نموده و به آن مي افزوده است و چنين حديثي که او واسطه نقل آن باشد فاقد اعتبار است.

ششم آن که روايت ابو داوود با اضافه جمله «و اسم أبيه اسم أبي» که به قول گنجي شافعي «زائده» به آخر آن افزوده است و در عين حال مورد استناد قرار گرفته، و در واقع همان جمله سبب بروز اختلاف در نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) گرديده است، داراي زمينه جعل و ساختگي است که ما به منظور توضيح اين موضوع، توجه خوانندگان گرامي را به دو جريان تاريخي جلب مي کنيم تا بي اعتباري قسمت آخر اين روايت بر اهل تحقيق روشن شده، و خود بي پرده و منصفانه در اين باره به داوري بنشينند.

اينک دو جريان تاريخي:

1 ـ ابن طقطقي، مورّخ مشهور و نکته سنج در کتاب تاريخ خود چنين مي نويسد:

«محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) معروف به «نفس



[ صفحه 130]



زکيّه» مدّعي مهدويّت در اسلام گرديد و گروههايي از شيعه و حتّي بني عبّاس مانند منصور دوانيقي قبل از تکيه زدن بر مسند خلافت خود و برادرش سفّاح براي رويارويي با بني اُميّه و قيام عليه آنان، با وي به عنوان خليفه بيعت نمودند. او در آغاز امر، بين مردم شايع کرده بود که مهدي موعود مورد بشارت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اوست، و پدرش «عبداللّه» نيز اين مطلب را همواره در نفوس گروههايي از مردم تزريق و تثبيت مي نمود، و روايت مي کرد که پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است:

«لو بقي من الدنيا يوم لطوّل اللّه ذلک اليوم حتّي يبعث فيه مهديّنا ـ أو قائمنا ـ اسمه کإسمي وإسم أبيه کإسم أبي». [1] .

«اگر از عمر دنيا فقط يک روز باقي بماند خداوند آن روز را به قدري طولاني مي گرداند تا اين که «مهدي» ما يا قائم ما را برانگيزاند که نام او همانند نام من، و نام پدرش همانند نام پدر من باشد».

بنابراين، دور نيست که جمله: «واسم أبيه إسم أبي» را، اين پدر و پسر يا اطرافيان و هواخواهان آنها به حديث مزبور افزوده باشند تا از اين رهگذر بتوانند مردم عوام را فريب داده و مهدي دروغين (يعني نفس زکيّه) را به جاي مهدي موعود واقعي معرّفي نمايند، و البته اين کار هم تاحدّي عملي گرديد، امّا ديري نگذشت که قضيّه کشف، و دروغ او آشکار گشت.

2 ـ ابو الفرج اصفهاني مي نويسد:

«هنگامي که منصور دوانيقي در صدد برآمد براي فرزندش مهدي بيعت بگيرد، فرزند ديگرش «جعفر» در اين باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم کرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مديحه سرايي و توصيف مهدي و فضايلش پرداختند، مطيع بن أياس که يکي از شعراي عيّاش و متّهم به زندقه بود بپاخاست و شعر و خطبه خواند و وقتي که از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: اي اميرمؤمنان!! فلان از فلان از پيامبر نقل کرد که پيامبر فرمود:

«المهديّ منّا محمّد بن عبداللّه واُمّه من غيرنا، يملأها عدلاً کما مُلئت جوراً»؛



[ صفحه 131]



«مهدي از ماست و او محمّد بن عبداللّه است و مادرش از غير ما است، دنيا را پر از عدل مي کند همان طور که پر از ظلم شده است».

سپس گفت: و ابن عبّاس بن محمّد، برادر تو، بدين حديث گواهي مي دهد؛ آنگاه رو به عبّاس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را شنيده اي؟

عباس گفت: آري.

پس منصور دستور داد تا حاضرين با پسرش مهدي بر امر خلافت بيعت کنند.

چون مجلس به پايان رسيد عبّاس بن محمّد رو به حاضرين کرد و گفت: آيا متوجّه شديد که اين زنديق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتّي مرا نيز بر دروغش به شهادت طلبيد؟ و من از ترس منصور ناگزير به دروغ شهادت دادم...» [2] .

به هر حال، با مراجعه به تاريخ و شرح و توضيحي که ابو الفرج اصفهاني [3] و دکتر سميره مختار ليثي [4] درباره محمّد بن عبداللّه، معروف به «نفس زکيّه» و دعوي مهدويّت و خلافت او، و هم چنين در مورد برخوردها و عکس العمل هاي منصور دوانيقي، و دعوي مهدويّت براي فرزند خود (مهدي عبّاسي) نوشته اند، اين موضوع به خوبي روشن مي شود که هريک از آنان در صدد بودند تا با عنوان «محمّد بن عبداللّه» مسأله مهدويّت در اسلام را درباره خود يا فرزند خود بر مردم تحميل نمايند، و با افزودن به حديث مسلّمي که صحابه و تابعين و بزرگان اسلام درباره مهدي موعود (عليه السلام) از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل نموده و براي همگان ثابت و محرز بوده است. سوء استفاده نموده و مردم را فريب دهند تا بدين وسيله بتوانند سهل تر و آسان تر به مقصود خود برسند.

بنابراين، بي ترديد مي توان ادّعا کرد که جمله «واسم أبيه اسم أبي» که در آخر روايت ابو داوود آمده، و در مورد نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) مدرک بي چون و چراي علما و دانشمندان اهل سنّت قرار گرفته، ساخته و پرداخته نامبردگان و عوامل دست نشانده آنان و هواخواهان آنها بوده است.



[ صفحه 132]



در اينجا براي اثبات مطلب، روايتي را که ابوالفرج اصفهاني درباره مهدي عباسي از منصور دوانيقي نقل کرده است، مي آوريم تا حقيقت گفته هاي پيشين روشنتر شود.

ابوالفرج در کتاب «مقاتل الطالبيين» مي نويسد:

«مسلم بن قتيبه روايت کرده که گفت: روزي بر منصور دوانيقي وارد شدم به من گفت: محمّد بن عبداللّه خروج کرده و خودش را «مهدي» مي پندارد، ولي به خدا قسم! او مهدي ـ موعود ـ نيست. من در اين باره مي خواهم موضوعي را به تو بگويم که به کسي ديگر نگفته ام و نخواهم گفت و آن اين است که در واقع، فرزند من هم، مهدي موعود روايات ـ وارده از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ـ نيست، لکن من او را از باب تفأل مهدي ناميده ام». [5] .

امّا اين که در بيانيه علماي حجاز، از حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان «حسني» ياد شده است، به اين جهت است که مادر امام باقر (عليه السلام)، دختر امام حسن مجتبي (عليه السلام) است و از اين رهگذر امامان بعدي حسني و حسيني هستند و حضرت مهدي (عليه السلام) نوه پسري امام حسين (عليه السلام) و نوه دختري امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشد؛ پس حسني بودن حضرت مهدي (عليه السلام) نيز صحيح است و ايجاد مشکلي نمي نمايد.

آنچه تا اينجا از نظر خوانندگان گرامي گذشت، چند نمونه کوتاه و گويا از اعترافهاي دانشمندان بزرگ اهل سنّت بود که همگي آنها به آمدن مردي ازدودمان خاندان پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به نام «مهدي» (عليه السلام) اعتراف نموده و احاديث مربوط به مهدي موعود (عليه السلام) را پذيرفته اند.

اينک بايد ببينيم مخالفان وجود مقدّس مهدي (عليه السلام) چه مي گويند؟ و منطق آنها چيست؟


پاورقي

[1] تاريخ فخري، با ترجمه فارسي، ص 224؛ الفخري ص 165- 166.

[2] اغاني ج 13 ص 287، لسان الميزان ج 6 ص 68.

[3] مقاتل الطالبيين ص 206- 262.

[4] جهاد الشيعه ص 111- 146.

[5] مقاتل الطالبيين ص 218.