بازگشت

مهدي از قريش است


ابن حجر هيتمي مکّي، در کتاب «الصواعق المحرقة» از دو تن از دانشمندان بزرگ اهل سنّت (احمد و ماوردي) روايت کرده است که پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) درباره بشارت ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) فرمود:

«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي، يخرج في اختلاف من الناس و زلزال، فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما مُلئت ظلماً و جوراً، و يرضي عنه ساکن الأرض و السماء، و يقسّم المال صحاحاً بالسّوية». [1] .

«بشارت باد شما را به مهدي (عليه السلام)! او مردي از «قريش» و از عترت من است که پس از اختلاف زياد و عدم امنيّت ظهور خواهد نمود. زمين را از عدل و داد پر خواهد کرد همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان زمين و آسمان از او راضي و خشنود مي گردند و اموال را به طور مساوي در بين مردم تقسيم مي کند».

در اين باب گروهي از دانشمندان شيعه و سنّي مانند مرحوم سيّد بن طاووس (رحمه الله) در



[ صفحه 88]



کتاب «الملاحم والفتن» و يوسف بن يحياي مقدّسي شافعي در کتاب «عقد الدرر» و علي متقي هندي در کتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» از اسحاق بن يحيي بن طلحه تميمي از طاووس روايت کرده اند که گفت:

«ودّع عمر بن الخطّاب البيت، ثمّ قال: واللّه! ما أدري أدعُ خزائن البيت، و ما فيه من السلاح و المال، أم اُقسّمه في سبيل اللّه؟

فقال له علي بن ابي طالب (عليه السلام): امض فلست بصاحبه، إنّما صاحبه منّا، شابٌّ من قريش، يقسّمه في سبيل اللّه تعالي في آخر الزمان». [2] .

«عمر بن خطاب در هنگام وداع با کعبه، گفت: به خدا قسم! نمي دانم با آنچه در خزانه بيت است چه کنم؟ آيا اين همه سلاح و اموال را به حال خود وا گذارم يا آنها را در راه خدا قسمت کنم؟

اميرمؤمنان (عليه السلام) به او فرمود:

از آنها بگذر که تو صاحب آنها نيستي؛ صاحب آنها جواني از ما (اهل بيت) و از «قريش» است که آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسيم مي کند».

مقصود از قريش، نضر بن کنانه است. علاّمه دهخدا، در کتاب «لغت نامه» مي نويسد: «قريش، نام قبيله اي است. پدر اين قبيله، نضر بن کنانه است. اين قبيله را قريش نامند از آن جهت که گِرد حرم (يعني: در اطراف خانه خدا و سرزمين مکّه) فراهم آمده اند». [3] .


پاورقي

[1] الصواعق المحرقهَ، ج 2، باب 11، فضائل اهل البيت النبوي، ص 166، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 37؛ اسعاف الراغبين، حاشيه نور الابصار، ص 148، و فصول المهمّه، ص 297، باب 12.

[2] الملاحم والفتن، ص 152، باب 157؛ عقد الدرر، ص 154، باب 7؛ البرهان، ص86، باب1، ح 38؛ و منتخب الاثر، ص162، ح65.

[3] در اين باره اقوال فراوان ديگري نيز هست که ما نياز چنداني به ذکر همه آنها را نمي بينيم و خوانندگان گرامي مي توانند براي اطلاع بيشتر به کتاب «لغت نامه دهخدا» و کتاب «المهدي» (عليه السلام) نوشته مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، مراجعه فرمايند.