بازگشت

روايات و ياران حضرت مهدي


طبق روايات، ياران خاص حضرت مهدي (عليه السلام) 313 نفر مي باشند که همگي از تربيت شدگان مکتب ولايت و از عاشقان دلباخته خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام) هستند. هنگام ظهور آن حضرت، به گِردش حلقه مي زنند و به ياري آن حضرت مي پردازند.

اکنون براي آشنايي باخصوصيّات اين عدّه، قسمتي از احاديث را بررسي مي کنيم:

1 ـ از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:

«گويا اصحاب قائم (عليه السلام) را مي بينم که تمام شرق و غرب عالم را تحت سيطره خود در آورده اند. در تمام دنيا چيزي نيست جز اين که از آنها اطاعت مي کند؛ حتّي درندگان زمين و پرندگان شکاري نيز تلاش مي کنند که رضايت آنان را جلب کنند. چون يکي از آنها بر منطقه اي بگذرد، آن قطعه زمين بر ديگر زمينها مباهات کند و گويد: امروز يکي از ياران قائم (عليه السلام) بر روي من پاي نهاد». [1] .

2 ـ در حديث ديگري در همين رابطه، از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است که فرمود:

«... قائم (عليه السلام) 313 نفر را به تمام اقطار و اکناف عالم مي فرستد قبل از رفتن دست مبارکش را بر سينه و بين دو کتف آنها مي کشد، پس در هيچ حکمي فرو نمي مانند. ديگر هيچ نقطه اي در روي زمين باقي نمي ماند جز اين که به يکتايي خدا و پيامبري رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن گواهي داده مي شود.

و اين است معناي اين آيه شريفه که مي فرمايد:

(وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ في السَّماواتِ وَ الأَرضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إلَيْه يُرجَعُون). [2] .

«هر که در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه در برابر او تسليم مي شود، و بازگشت آنها به سوي اوست»». [3] .

3 ـ ابان بن تغلب مي گويد: در خدمت امام صادق (عليه السلام) در مسجد الحرام بودم، و دست من در دست مبارک آن حضرت بود که فرمود:



[ صفحه 438]



«اي ابان! به زودي خداي ـ تبارک و تعالي ـ 313 نفر را در اين مسجد گرد مي آورد که مردم مکّه خيال مي کنند که هنوز پدران و نياکان آنها آفريده نشده اند. در دست آنها شمشيرهايي است که روي هر شمشير نام، نام پدر، لقب و ديگر خصوصيّات صاحبش نوشته شده است. آنگاه منادي آسماني بانگ بر مي آورد که اي اهل عالم! اين مهدي است که چون داود و سليمان داوري مي کند و مطالبه بيّنه نمي نمايد». [4] .

4 ـ مفضّل از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:

«هنگامي که امر ظهور امضا شد، امام (عليه السلام) خداي را با نام عبراني اش مي خواند؛ آنگاه 313 تن از يارانش چون پاره هاي ابر پاييزي به دور او گرد مي آيند. آنها پرچمداران حضرت مهدي (عليه السلام) هستند. آمدن آنها به مکه دو گونه است:

1 ـ افرادي که شبانه از رخت خواب هايشان ناپديد مي شوند و صبح در مکه مي باشند.

2 ـ افرادي که در روز روشن بر ابر سوار مي شوند و با نام، نام پدر، حسب و نسبشان شناخته مي شوند.

مفضّل گويد: من عرض کردم: فدايت شوم! کدام يک از اين دو گروه ايمانشان قوي تر است؟

فرمود: آنها که بر ابر سوار مي شوند و يک باره ناپديد مي گردند. (يعني بستگانشان آنها را گم مي کنند و از آنها مطّلع نمي شوند) و خداوند در حقّشان فرموده:

(أيْنَما تَکُونُوا يَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمِيعاً) [5] .

«هر کجا که باشيد خداوند همگي شما را يک جا گرد مي آورد»». [6] .

5 ـ مسعده مي گويد: در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم که ابو بصير عرض کرد: آيا اميرمؤمنان علي (عليه السلام)، شهرهاي اصحاب قائم (عليه السلام) را مي دانست آنچنان که تعداد آنها را



[ صفحه 439]



مي دانست؟

امام صادق (عليه السلام) فرمود: آري! به خدا سوگند! فرد فرد آنها را با نام، نام پدر و محلّ سکونتشان مي دانست.

ابو بصير گفت: جانم به فدايت، آنچه اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي دانست امام حسن مجتبي (عليه السلام) نيز مي دانست، و آنچه امام حسن (عليه السلام) مي دانست، امام حسين (عليه السلام) نيز مي دانست، و آنچه امام حسين (عليه السلام) مي دانست به شما منتقل شده است؛ جانم به فدايت! مرا از حال آنها با خبر کن.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: روز جمعه بيا نزد من تا تو را آگاه سازم.

ابو بصير گويد: روز جمعه به محضر امام (عليه السلام) رسيدم؛ فرمود: رفيقت کجاست تا براي تو بنويسد؟ (ابو بصير نابينا بود و رفيقي داشت که احاديث را براي او مي نوشت)

گفتم: براي او کاري پيش آمد و من نخواستم ديرتر از وقت مقرّر بيايم.

آنگاه امام (عليه السلام) خطاب به يکي از حاضران، فرمود: براي او بنويس:

«بِسْمِ اللهِ الَّرحْمنِ الرَّحيمِ، هذا ما أمْلاهُ رَسُولُ الله ـ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ عَلي اَميرِالْمُؤمِنينَ (عليه السلام) وَ اَوْدَعَهُ إيّاهُ مِنْ تَسْمِيَةِ أصْحابِ الْقائِمِ (عليه السلام) وَعِدَّةُ مَنْ يُوافيهِ مِنَ الْمَفْقُودينَ عَنْ فُرُشِهِمْ وَ السّائِرينَ إلي مَکَّةَ في لَيْلَة، وَ ذلِکَ عِنْدَ اسْتِماعِ الْصَّوْتِ في السَنَةِ الَّتي يَظْهَرُ فيها أمْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمُ النُّجَباء وَ الْفُقَهاء وَ الْحُکّامُ عَليَ النّاسِ...»

«به نام خداوند بخشنده بخشايش گر. اين متن چيزيست که رسول اکرم آن را املا کرد، و اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن را نوشت و آن را در نزد او به وديعت نهاد. اين متن، مشتمل بر نام ياران قائم (عليه السلام) و تعداد آنها مي باشد. همان ها که از رخت خواب هاي خود ناپديد مي شوند و در يک شب به مکه آورده مي شوند.

اين واقعه در هنگامي خواهد بود که صداي آسماني شنيده شود، و در همان سال امر خدا ظاهر خواهد شد. آنها نجيبان، فقيهان و فرمان روايان مردم هستند...»

آنگاه امام صادق (عليه السلام) خصوصيّات جغرافيايي هر يک را بر مي شمارد و در پايان



[ صفحه 440]



مي فرمايد:

«اينها 313 تن مي باشند. خداوند همه آنها را در شب جمعه در مکّه معظّمه گرد مي آورد به گونه اي که صبح همه آنها در مسجد الحرام مي باشند و حتّي يک تن تخلّف نمي کند. پس در مکّه پراکنده مي شوند و به دنبال منزلي مي گردند که در آن سکونت کنند.

مردم مکّه آنها را نمي شناسند و از ورود قافله اي که براي حج، عمره يا تجارت آمده باشند اطّلاع ندارند، و لذا دچار حيرت شده از يکديگر مي پرسند: اينها از کجا آمده اند؟ روزهاي قبل چنين افرادي را نديده بوديم! اينها اهل يک شهر و يک تيره و قبيله نيستند، و زن و فرزند و مرکب نيز همراه ندارند!

در اين هنگام، مردي از بني مخزوم مردم را عقب زده مي گويد: من ديشب خوابي ديده ام که بسيار بيمناکم.

او را پيش مردي از ثقيف مي برند تا خوابش را باز گويد. او مي گويد: ديشب در خواب ابري را ديدم که از اوج آسمان به زير آمد و روي خانه کعبه قرار گرفت. اين ابر پر از ملخهايي بود که بالهاي سبز داشتند و به چپ و راست پرواز مي کردند؛ به هر شهري که مي رسيدند آن را طعمه حريق مي کردند، و به هر قلعه اي مي رسيدند آن را ويران مي نمودند.

مرد ثقفي مي گويد: امشب لشکري از لشکرهاي الهي فرود آمده که شما ياراي مقاومت در برابر آن را نداريد.

آنها نيز داستان ورود اين جمعيّت ناشناس را بازگو مي کنند و از نزد او خارج مي شوند و تصميم مي گيرند که با آنها نبرد کنند؛ ولي دلهايشان پر از رعب و وحشت مي شود و به يکديگر مي گويند: شتاب نکنيد! اينها تاکنون کار خلافي انجام نداده اند؛ دست به اسلحه نبرده اند؛ کوچکترين اخلالي در کارهاي شما ايجاد نکرده اند و شايد برخي از بستگان شما در ميان آنها باشد. هرگاه کار خلافي از آنها مشاهده کرديد، آنگاه دست به کار شويد و آنها را از شهر خود بيرون کنيد. اينها چهره هايي نوراني و ملکوتي هستند و وارد حرم امن الهي شده اند، پس تا کار خلافي انجام نداده باشند، بايد در امان باشند.



[ صفحه 441]



مرد مخزومي که بزرگِ مردم مکّه است مي گويد: مي ترسم که نيرويي بزرگ در پشت سر اينها باشد، تا نيرو نرسيده و اينها در اقليّت هستند اينها را محاصره کنيد؛ گمان مي کنم که تعبير خواب آن پير مرد صحيح باشد و پيروزي شکوهمندي در انتظار اينان باشد.

يکي از آنها مي گويد: اينها مسلّح نيستند و اگر نيرويي که ممکن است در پشت سر اينها باشد غير مسلّح باشند ضرري نمي توانند به شما برسانند، و اگر سپاه مسلحي به سراغ شما بيايد، آنگاه اينها را مي گيريد و چون آب خوردن نابودشان مي کنيد.

در اين مقوله ها سخن مي گويند که شب فرا مي رسد و خواب بر آنها مسلّط مي شود و ديگر اجتماع نمي کنند تا اين که حضرت قائم (عليه السلام) قيام کند. پس ياران او با يکديگر ملاقات مي کنند، گويا همگي از يک پدر و مادر به دنيا آمده اند؛ اگر شب از هم جدا شوند، صبح گرد هم مي آيند». [7] .

ابو بصير گفت: آيا مؤمن در روي زمين منحصر به آنها خواهد بود؟

امام صادق (عليه السلام) فرمود

نه، ولي اين ها نجبا، فقها، قضات و حکّام شرع هستند که دست پر مهر امام، قلب آنها را نوازش داده است و در هيچ موردي از حل مشکلش باز نمي مانند. [8] .


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 52، ص 327، ح 43.

[2] سوره آل عمران، آيه 83.

[3] بحار الانوار، ج 52، ص 345.

[4] غيبت نعماني، ص 313 باب 20، ح 5.

[5] سوره بقره، آيه 148.

[6] غيبت نعماني، ص 313، ح 3؛ بحارالانوار، ج 52، ص 368، ح 153؛ بشارة الاسلام، ص 203.

[7] دلائل الامامة، ص 554؛ الملاحم و الفتن، قسمت ملحقات، ص 375 ـ 380.

[8] تفسير برهان، ج 1، ص 163.