بازگشت

خبر سطيح کاهن درباره مصلح موعود


مرحوم علاّمه مجلسي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ در کتاب شريف «بحار الانوار» از کتاب «مشارق الانوار» تأليف حافظ رجب برسي که از علما و محدّثان شيعه است، خبري را در باره ظهور امام زمان (عليه السلام) از سطيح کاهن بدين مضمون نقل نموده است:



[ صفحه 418]



«ذاجدن پادشاه براي استفسار از موضوعي که در آن ترديد داشت به دنبال سطيح کاهن فرستاد. چون سطيح آمد خواست او را امتحان کند، لذا يک دينار در کفش خود پنهان کرد و آن گاه به وي اجازه داد که داخل شود. چون وارد شد شاه گفت: اي سطيح! براي تو چه پنهان کرده ام؟

سطيح گفت: به خانه خدا و صخره صمّا و سخت و محکم و شب ظلماني و صبح نوراني و هر گويا و گنگي، در کفش خود يک دينار پنهان کرده اي!

شاه پرسيد: اين را از کجا دانستي؟

سطيح گفت: از يک نفر جن که مانند برادر، همه جا با من همراه است.

شاه گفت: اي سطيح! از آنچه در روزگاران پديد مي آيد مرا مطلع گردان.

سطيح گفت: اي پادشاه! هنگامي که نيکان از ميان بروند، و اشرار به جاه و مقام برسند، و مقدرات الهي را تکذيب نمايند، و اموال را به سختي حمل کنند، و ديدگان از گنه کاران بترسد، و صله رحم را قطع نمايند، و فرومايگان ظاهر شوند و غذاهايي که در عالم اسلام حرام است حلال شمارند، و اختلاف کلمه پديد آيد، و عهد و پيمانها شکسته شود، و احترام به يکدگر ـ در ميان مردم ـ کم گردد، ستاره دنباله داري که عرب را پريشان کند، طلوع نمايد.

در آن هنگام باران نبارد، و رودها خشک شود، و اوضاع روزگار دگرگون گردد، و نرخها در همه جاي جهان بالا رود. سپس طايفه بربر با پرچمهاي زرد سوار بر اسب هاي تاتاري و اصيل روي مي آورند تا اين که وارد مصر شوند. آن گاه مردي از اولاد صَخْر [1] خروج مي کند و پرچمهاي سياه را به پرچمهاي سرخ تبديل مي نمايد و محرمات را مباح مي گرداند و زنان را در مقام شکنجه به پستانها آويزان مي نمايد و کوفه را غارت مي کند...

در آن موقع «مهدي» فرزند پيغمبر ظاهر مي شود، و اين در وقتي است که مظلومي در مدينه و پسر عموي وي در خانه خدا کشته شود، و امر پوشيده آشکار گردد، و با علايم ظهور موافق باشد.



[ صفحه 419]



پس در اين وقت، مردي شوم و سياه دل با ياران ستمگرش مي آيد، و روميان دست به کشتار مي زنند، و بزرگان را مي کشند. در اين هنگام آفتاب مي گيرد، و لشکرها مي آيد و صفها آراسته مي گردد.

آنگاه پادشاهي از صنعاي يمن که مانند پنبه سفيد، و نام او «حسين» يا «حسن» است خروج مي کند، و با خروج او عمر فتنه ها به پايان مي رسد.

در اين موقع، آن مرد مبارک و پاکيزه سرشت و راهنماي راه يافته و سيّد علوي نسب ظاهر مي شود، و مردم را از پريشاني نجات مي دهد. تيرگيها با نور روي او بر طرف مي شود، و حق به وسيله او آشکار مي گردد، و اموال را به طور مساوي ميان مردم تقسيم مي نمايد؛ آن گاه شمشير در غلاف کند و ديگر خون کس نريزد و مردم در کمال نشاط و سرور زندگي کنند.

او از سرچشمه زلال عدالت چشم روزگار را از خس و خاشاک ظلم و ستم پاک کند، و حق را به اهل حق برگرداند، و ميهماني را در ميان مردم افزون گرداند، و با عدالت خود، غبار ضلالت و گمراهي را از ميان ببرد؛ پس زمين را پر از عدل و داد کند و عالم را پر از برکت نمايد». [2] .

به اُميد آن روز، و در انتظار و اشتياق رسيدن آن روز مبارک که اميد همه اُمّتها و ملّتها، يکتا بازمانده حجّت هاي پروردگار حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور فرموده، حکومت نمونه و ايده آل خود را در سرتاسر جهان مستقر ساخته، و قسط و عدالت بر تمام پهنه گيتي سايه گستر شده، و ديدگان رمد ديده و هجران کشيده ما به جمال دل آراي آن مهر تابان و خورشيد فروزان روشن و منوّر گردد. ان شاء اللّه.



[ صفحه 423]




پاورقي

[1] صَخْر: نام ابو سفيان پدر معاويه است، و مقصود از او سفياني مشهور مي باشد.

[2] بحار الانوار، ج 51، ص 162؛ مشارق انوار اليقين في اسرار أميرالمؤمنين (عليه السلام)، ص 130.