بازگشت

انتقاد دانشمندان غربي از تمدن کنوني


متأسّفانه، پيشرفت علوم طبيعي و گسترش سلطه ماشين در جهان کنوني، نه تنها باعث انحطاط اخلاق و تحقير انسانيت و پايمال شدن ارزشهاي انساني در جوامع بشري گرديده و مشکلات و مصايب فراواني را در شئون مختلف زندگي انسانها به بار آورده است، بلکه بر خلاف دوران گذشته، ابزارهاي جنگي مدرن تري را در اختيار کشورهاي پيشرفته قرار داده، و قدرتهاي جهاني را به نيرومندترين وسايل نابود ساختن انسانها مجهّز ساخته است که اين امر اصل حيات و بقاي نسل بشر را در روي کره زمين تهديد مي نمايد. از اين رو، مدّت زماني است که اين تمدّن با وضع موجود و عوارض شومي که دارد به شدّت مورد انتقاد دانشمندان غربي قرار گرفته و عدّه زيادي از آنها با اقامه دليل و برهان به مخالفت با آن بر خاسته اند.

بسياري از دانشمندان غرب عقيده دارند که سلطه ماشين در جوامع غربي و نفوذ عميق آن در جميع مظاهر زندگي، شخصيّت آدمي را در هم شکسته، ارزش استقلال و اراده را از ميان برده، خلاقيّت فکر و ابتکار انديشه را کاهش داده، و مردم را به صورت ابزارهاي صنعتي در آورده است.

دکتر «کارل»، در مقدّمه کتاب خود مي نويسد:

«تمدّن ماشيني در راهي که افتاده است شايسته پيروزي نيست؛ زيرا به سوي انحطاط پيش مي رود. زيباييهاي علوم ماده بي جان، چنان بشر را خيره کرده است که خود را از ياد برده و فراموش نموده است که جسم و جان وي از قوانين مرموزي پيروي مي کنند که مانند قوانين ستارگان لايتغيّرند، و نمي توان بي آن که خطر و زياني متوجّه شود آنها را پايمال نمود. بنابراين، شناسايي روابطي که آدمي را به جهان و همنوعانش پيوند مي دهد، و همچنين آشنايي به روابط بين بافتها در دانش ضرورت دارد. در حقيقت، قبل از هر چيز بايد انسان را شناخت و به انسان پرداخت، چه با انحطاط او زيباييهاي تمدّن ما و حتّي عظمت جهان ستارگان نيز از ميان مي رود». [1] .

و در همين زمينه «لوئي منفورد» در کتاب «افسانه ماشين» مي گويد:



[ صفحه 402]



«... در شرايط فعلي، جامعه غربي از ماشين پيروي مي کند. يعني در حقيقت راه و روش زندگي به وسيله ماشين تعيين مي شود، و اراده انسان توسّط ماشين انجام مي گيرد. دولتها و سازمانها هرچند در ظاهر از خود اختياري دارند و صاحب اقتدراند، ولي در معني از خود اختياري ندارند و کاملا تابع ماشين و منطق خاص آن شده اند. در جوامع غربي، اجسام و اشيا، يعني کالاها و محصولات ماشين بر مردم و گروه هاي مختلف اجتماعي مسلّط شده اند، و اين سلطه مخوف و سرد و بي روح، روز به روز فزوني مي يابد و بيشتر مي شود و پيشتر مي رود.

احساس افراد جامعه اين است که با ماشين همجنس شده اند و سرنوشت مشترکي يافته اند، و اين نظامات و تشکيلات ماشيني است که همه کارها را انجام مي دهد، و افراد ديگر نمي توانند از خود ابتکاري نشان دهند و ماشين، حتّي عدالت، آزادي، دموکراسي و رفاه افراد را نيز در اختيار خود گرفته است و به همين دليل، اشخاص در مقابل اين دستگاه عظيم اجتماعي، ماشيني شده، اراده اي ندارند و حتّي احساس شخصيّت انساني نمي کنند، به خوبي متوجّه شده اند که در تنظيم و اداره اُمور، وظيفه و سهمي به آنها محوّل نشده و همانند پيچ و مهره هايي در دستگاه جامد و حاکم هستند». [2] .

«لکنت دو نويي» مي گويد:

«سرعت پيشرفت تمدّن در قسمت مادي توجّه مردم را جلب نمود، و ديگر وقتي براي حل مشکلات حقيقي، يعني مسايل انساني باقي نماند. شکوه و جلوه اختراعات جديد که پشت سر هم از سال 1880 به بعد واقع مي شد، مردم را مانند کودکاني که براي نخستين بار به تماشاي سيرک بزرگي رفته و خور و خواب را فراموش کرده باشند، مفتون ساخته بود. اين نمايش مجلل، مظهر واقعيت شده، و ارزشهاي حقيقي که در مقابل اين ستاره جديد، تاريک به نظر مي آمدند، در درجه دوم قرار گرفتند.

بسياري از صاحب نظران به نادرستي اين روش آگاه بودند و اعلام خطر مي کردند، امّا کسي توجّه نمي نمود؛ زيرا بت عجيب تازه اي به دنيا آمده و بت پرستي خاصي که ستايش چيزهاي نوين است پايبند مردم شده است. جهان هر روز تغيير مي يافت و جامه



[ صفحه 403]



ديروزي خود را به لباس فاخرتري مبدّل مي نمود، و ابناي بشر آن چنان مقهور قدرت بي حد و حصر علم شده بود که به تذکرات خير خواهانه مردان دانا، ترتيب اثر نمي دادند». [3] .

به هر حال، جاي هيچ گونه شکّ و ترديدي نيست که تمدّني که هم اکنون بر جهان حاکم است با سرشت فطري و ساختمان طبيعي انسان هماهنگ نيست؛ زيرا در اين تمدّن جنبه حيواني بشر ـ که نيمي از انسان است ـ مورد حمايت بيش از حد واقع شده، و جنبه معنوي بشر ـ که نيمِ مهم تر انسان است ـ مورد بي اعتنايي قرار گرفته. و از اين رو، اين تمدّن با همه درخشندگي و فروغي که دارد انسان را خوش بخت نساخته، دردهاي جامعه را درمان ننموده، و موجبات سعادت و رستگاري او را فراهم نکرده است.

«بناي معظم و خيره کننده تمدّن جديد، چون بدون توجّه به سرشت و طبيعت و احتياجات حقيقي انسان بالا رفته است براي ما متناسب نيست، و چون مولود اکتشافات و اتّفاق علمي و تصوّرات و تئوريها و تمايلات و تفننات آدمي است، با آن که به دست ما و براي خود ما ساخته شده، مع هذا در خور ما نمي باشد.

واضح است که علم، هيچ گونه طرحي را تعقيب نکرده، و به طور اتّفاقي با پيدايش نوابغي چند، در راهي که کنجکاوي ايشان تعقيب نموده، رشد و تکامل يافته است و در اين مسير هيچ گاه از آرزوي اصلاح وضع آدمي ملهم نبوده است». [4] .

ناگفته نماند که يکي از مسايلي که موجب بد بيني دانشمندان غرب به تمدّن جديد شده و آنان را وادار به انتقاد نموده اين است که مي گويند: کيفيت استفاده از دانش و تکنيک، در وضع موجود به هيچ وجه عادلانه نيست، و مصلحت ملّتها و انسانها در بهره گيري از علم و صنعت مراعات نمي شود؛ زيرا بعضي از کشورها از نيروي علم و دانش و صنعت و تکنيک سوء استفاده مي کنند، و علم و صنعت را در راه پيش برد مقاصد غير انساني خود بکار مي گيرند.

«يکي از مسايلي که در چند سال اخير مورد توجّه محقّقان سازمان يونسکو قرار گرفت، رفتار و نظر جوانان در باره علوم و تکنولوژي بود؛ يعني سعي در درک اين نکته که طرز تلقّي نسل جوان نسبت به علوم و تکنولوژي چگونه است؟ و جوانان امروز چه



[ صفحه 404]



نظرياتي در مورد علوم و تکنولوژي و آينده آن دارند؟

براي آگاهي از اين امر، دو سال پيش مجمعي در هلند تحت عنوان «جوانان و علم در جامعه حاضر» تشکيل يافت. شرکت کنندگان در اين مجمع، عدّه اي از دانشمندان کشورهاي غربي و ژاپن و معدودي دانشمندان کشورهاي در حال توسعه بودند. غرض از تشکيل اين مجمع، آگاهي از نظرات دانشمندان جوان در باره نقش علوم در جامعه بود. در اينجا قسمتي از نتايج مذاکرات و مطالعات آن مجمع به اطلاع مي رسد.

نظر دانشمندان جوان کشورهاي آمريکا و اروپاي غربي مانند فرانسه، آلمان، هلند در باره علوم و تکنولوژي جديد، بيشتر منفي و انتقادي بود. آنها مي گفتند در مقابل مسايل مهم دنياي کنوني که عبارت است از انفجارهاي اتمي، مخاطرات ناشي از آزمايش ها، تسليحات اتمي، انهدام و فساد محيط، تباهي منابع طبيعي، تقليل مواد معدني، افزايش جمعيت و فقر و عقب ماندگي اقتصادي، علم نه تنها نتوانسته است راه حل هاي قابل ملاحظه اي نشان دهد، بلکه خود موجب و موجد پديد آمدن بسياري از اين مشکلات بوده است.

نظر دانشمندان جوان اين بود که ما بايد براي علمي که انساني تر باشد تلاش کنيم؛ علمي که واقعاً در خدمت انسان باشد و هدفهاي انساني را مدّ نظر داشته باشد. بايد با فردپرستي مبارزه کرد تا دانشمندان به مسئوليتهاي اجتماعي خويش آگاهي يابند.

خلاصه اين که، دانشمندان جوان غربي، اعتقاد خوش بيني مفرطي را که تا اين اواخر نسبت به علوم وجود داشت مورد شک و ترديد قرار داده اند. آنها معتقد بودند علوم جديد، اجزاي واقعيت هاي اُمور را مورد مطالعه قرار نمي دهد و به کلّ واقعيات توجّه ندارد. و نظر دادند که بينش و روش متعارف علوم جديد، چه در زمينه تعليم و تحقيق و چه در زمينه کاربرد تحقيقات علمي در صنعت، اُصولا بايد تغيير کند و علم بايد داراي چشم انداز جهاني گردد و مصالح عموم ملّتها را در نظر آورد. همچنين بايد از قدرت استيلا جويانه گروه معدودي از کشورهاي جهان که پيشرفت علوم موجب قدرتشان شده است جلوگيري به عمل آيد. در علوم، شيوه ها و قواعدي را بايد پيش گرفت که عموم مردم جهان بتوانند از آن منتفع گردند و بهره گيرند چرا که در حال حاضر جوامع مختلف



[ صفحه 405]



بشري در برابر تکنولوژي، شرايط نابرابر دارند». [5] .

آري! تکنيک و صنعت و ماشين که تا ميانه راه تمدّن صنعتي در خدمت آدمي و براي رفاه و آسايش آدمي بود، اينک به مرحله اي رسيده است که آدمي را مسخر خود ساخته و به خدمت خود در آورده و به صورت ابزار و آلات مدرن جنگي و نيرومندترين وسايل کشنده و تخريبي، در دست ابر جنايتکاران تاريخ قرار گرفته است. اگر در جنگ جهاني دوّم سخن از اين بود که چند ميليون بشر کشته شدند، چند هزار نفر دچار نقص عضو شدند، و چه مقدار خرابي و ويراني در نقاط جنگ زده به بار آمد امروز سخن از محو بشر است، و کارشناسان آگاه در باره جنگ احتمالي آينده از نابودي بشر سخن مي گويند و محو حيات را در روي کره زمين پيش بيني مي کنند.

«راسل در کتاب خود نوشته است: بمب اتمي و حتّي بيشتر از آن بمب ئيدروژني سبب ايجاد وحشتهاي تازه اي شده و نتايج علم را در زندگي بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است. حتّي بعضي از صاحب نظران برجسته، خاطر نشان ساخته اند که خطر محو حيات، اين سياره خاکي را تهديد مي کند.

اگر پيش بيني وقوع جنگهايي در آينده صحيح باشد در آن صورت مجبوريم در پنجاه سال آينده يکي از اين دو شق را بپذيريم: يا بايد اجازه دهيم که بشر به دست خود حيات خويش را نابود کند، يا بايد از بعضي از آزاديها ـ که خيلي هم مورد علاقه ما است ـ صرف نظر کنيم. شايد ما اکنون در آخرين دوره حيات بشر زندگي مي کنيم و اگر چنين باشد در محو و نابودي حيات، مديون علم هستيم». [6] .

به هر حال، بر هيچ انسان عاقل پوشيده نيست که امروز از نيروي علم و دانش، و وسايل تکنيک و صنعت سوء استفاده مي کنند، حقوق ملّتها را پايمال، و باعث بدبختي و تيره روزي مردم جهان مي شوند.

آيا دنيايي که در هر ساعت آن، ميلياردها «دلار» خرج تسليحات دفاعي مي شود و ميليونها دلار، صرف دستگاه هاي پليسي و قضايي مي گردد و در عين حال، آمار جرايم و جنايات، آن به آن و لحظه به لحظه در حال افزايش است و جنايتکاران حرفه اي نيز که



[ صفحه 406]



خود را قيّم مردم جهان مي دانند، براي حفظ تسلّط و برتري نظامي خود با تهيّه هر چه بيشتر جنگ افزارهاي موحش و خطرناک مسابقه تسليحاتي مي گذارند، به خوبي نشان نمي دهد که راهي را که بشر امروز براي رسيدن به مقصد برگزيده است بي راهه است، و اگر وضع همچنان ادامه يابد فرجام بدي در انتظار بشر خواهد بود؟!

به گفته آگاهان:

«هم اکنون طبق يک آمار، در هر دقيقه در دنيا، هزار ميليون دلار، که در هر ساعت معادل شصت هزار ميليون دلار مي شود، مخارج تسليحاتي حکومتهاي جهان است». [7] .


پاورقي

[1] گفتار فلسفي، اخلاق، ج 2، ص 3، به نقل از انسان ناشناخته، ص 7.

[2] گفتار فلسفي، اخلاق، ج 2، ص 32، به نقل از غربت غرب، ص 5.

[3] گفتار فلسفي، اخلاق، ج 2، ص 19، به نقل از سرنوشت بشر، ص 1.

[4] گفتار فلسفي، اخلاق، ج 2، ص 4، به نقل از انسان ناشناخته، ص 22.

[5] گفتار فلسفي، اخلاق، ج 2، ص 35 و 36، به نقل از غربت غرب، ص 51.

[6] تأثير علم بر اجتماع، ص 146.

[7] امامت و مهدويّت، ج 2، ص 60، به نقل از روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978، انستيتوي بين المللي پژوهشي که مقرّ آن استکهلم است.