مهدي موعود از ديدگاه شيعه
از نظر «شيعه»، مسأله مهدويّت و نويد ظهور مهدي موعود (عليه السلام) يکي از مسايل بسيار حياتي اسلام به شمار مي رود و به اندازه اي اهميّت دارد که اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در رديف وقوع «قيامت» و تکذيب و تصديقش در رديف تکذيب و تصديق رسول اکرم مي باشد.
در اين باره روايات فراواني از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) رسيده است که قسمتي از آنها از نظر خوانندگان مي گذرد:
پيامبر اکرم مي فرمايد:
«من أنکر القائم من ولدي فقد أنکرني» [1] .
«هرکس که قائم (عليه السلام) از فرزندان مرا انکار کند به راستي که مرا انکار کرده است».
و در حديث ديگر مي فرمايد:
«من أنکر القائم من ولدي في زمان غيبته مات ميتةً جاهليةً». [2] .
«هرکس که مهدي قائم (عليه السلام) از فرزندان مرا در زمان غيبتش انکار کند به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است».
و در حديث ديگري آمده است که فرمود:
«من أطاعه أطاعني، و من عصاه عصاني، و من أنکره في غيبته فقد أنکرني، و من کذّبه فقد کذّبني، ومن صدّقه فقد صدّقني». [3] .
«آن کس که او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است و آن کس که با او مخالفت ورزد با من مخالفت ورزيده است و آن کس که در دوران غيبتش او
[ صفحه 64]
را انکار کند مرا انکار کرده است و آن کس که او را تکذيب نمايد مرا تکذيب نموده است و آن کس که او را تصديق کند مرا تصديق کرده است».
و در حديثي ديگر مي فرمايند:
«لا تقوم الساعة حتّي يقوم القائم الحقُّ منّا وذلک حين يأذن اللّه عزّ وجلّ له و من تبعه نجا، و من تخلّف عنه هلک، اللّه اللّه عباد اللّه! فأتوه ولو علي الثلج، فإنّه خليفة اللّه عزّوجلّ وخليفتي». [4] .
«قيامت برپا نمي شود تا هنگامي که قائمي از ما به حقّ قيام کند. و اين هنگامي است که خداي تعالي اذن ظهورش دهد، کسي که از او پيروي کند نجات مي يابد، و کسي که از او تخلّف کند هلاک مي شود، از خدا بترسيد، اي بندگان خدا! هرکجا باشيد او را دريابيد، اگرچه مجبور شويد بر روي برف حرکت کنيد، که او خليفه خداي تبارک و تعالي و جانشين من است».
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
«لاتخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إمّا ظاهراً مشهوراً، و إمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته». [5] .
«زمين هرگز از وجود قائمي که براي خدا قيام کند و حجّت حقّ را بر پا دارد خالي نخواهد بود، که يا ظاهر و آشکار است و يا ترسان و نهان، تا حجّتها و دلايل روشن حضرت پروردگار باطل نشود».
امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي فرمايد:
«إنّ الأئمّة منّا، وإنّ الخلافة لاتصلح إلاّ فينا، و إنّ اللّه جعلنا أهلها في کتابه و سنّة نبيّه». [6] .
«امامان ـ دوازده گانه ـ از ما هستند، و خلافت جز براي ما شايسته نيست، و خداي تعالي ما را در کتاب خود و سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اهل خلافت قرار داده است».
[ صفحه 65]
امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد:
«قائم هذه الاُمّة هو التاسع من ولدي، وهو صاحب الغيبة، وهو الّذي يقسّم ميراثه وهو حيّ». [7] .
«قائم اين اُمّت نهمين فرزند منست؛ اوست که از ديده ها غايب مي شود و در حالي که زنده است ميراثش تقسيم مي شود».
امام زين العابدين (عليه السلام) مي فرمايد:
«... لاتخلو الأرض إلي أن يقوم الساعة من حجّة ولولا ذلک لم يُعبد اللّه...» [8] .
«...تا روزي که قيامت برپا شود هرگز روي زمين از حجّت خالي نخواهد بود، و اگر حجّت خدا روي زمين نباشد، خدا پرستيده نمي شود...».
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
«من المحتوم الّذي حتّمه اللّه قيام قائمنا، فمن شکّ فيما أقول، لقي اللّه وهو به کافر وله جاحد». [9] .
«قيام قائم ما از وعده هاي حتمي خداوند است. هرکس در اين گفتار که مي گويم شکّ و ترديد به خود راه دهد، خدا را به حال کفر و انکار ملاقات خواهد کرد».
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«من أقرّ بجميع الأئمّة وجحد المهدي کان کمن أقرّ بجميع الأنبياء وجحد محمّداً (صلي الله عليه وآله وسلم) نبوّته». [10] .
«هرکس به همه امامان اعتراف کند ولي حضرت مهدي (عليه السلام) را انکار نمايد، مانند کسي است که به همه پيامبران اعتراف کند ولي نبوّت حضرت
[ صفحه 66]
محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) را انکار نمايد».
امام کاظم (عليه السلام) مي فرمايد:
«من أنکر واحداً من الأحياء فقد أنکر الأموات» [11] .
«هرکس يکي از امامان زنده را انکار نمايد، امامان قبلي را نيز انکار نموده است».
امام جواد (عليه السلام) مي فرمايد:
«إذا مات إبني علي بدا سراج بعده، ثمّ خفي، فويلٌ للمرتاب، وطوبي للغريب الفارّ بدينه» [12] .
«هنگامي که پسرم علي ـ امام هادي ـ از دنيا برود چراغي بعد از او آشکار مي شود، و سپس مخفي مي گردد. واي بر کسي که در باره او شکّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال شخص غريبي که دين خود را برداشته ـ براي حفظ آن ـ از شهري به شهر ديگر فرار کند».
در فرمايش امام جواد (عليه السلام) منظور از چراغ آشکار، امام حسن عسکري (عليه السلام) و منظور از چراغ مخفي، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
امام حسن عسکري (عليه السلام) مي فرمايد:
«أما إنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) المنکر لولدي کمن أقرّ بجميع أنبياء اللّه ورسله ثمّ أنکر نبوّة محمّد رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم)، والمنکر لرسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) کمن أنکر جميع الأنبياء، لأنّ طاعة آخرنا کطاعة أوّلنا، والمنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا» [13] .
«آگاه باشيد که هرکس به همه امامان بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اعتراف کند ولي پسرم را انکار نمايد همانند کسي است که به همه پيامبران اعتراف نموده ولي رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) را انکار نمايد، و هرکس که رسالت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را انکار کند همانند کسي است که همه پيامبران را انکار نمايد؛ زيرا اطاعت
[ صفحه 67]
آخرين ما، اطاعت اوّل ماست، و انکار آخرين ما چون انکار اوّل ماست».
حضرت مهدي (عليه السلام) مي فرمايد:
«من أنکرني فليس منّي، و سبيله سبيلُ ابن نوح». [14] .
«کسي که مرا انکار نمايد از من نيست، و راه او راه فرزند حضرت نوح (عليه السلام) است».
از نظر شيعه، مسأله مهدويت و نويد ظهور آن مصلح الهي، يک مسأله کهن و ريشه دار است و سابقه آن به نخستين روزهاي طلوع فجر اسلام و دوران شخص نبي اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بر مي گردد.
به اعتقاد شيعه، علاوه بر آيات متعددي که در «قرآن کريم» وارد شده و پيشوايان ديني آنها را به وجود مقدّس «مهدي موعود» تفسير و تأويل کرده اند، صدها حديث معتبر و متواتر از حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) جانشينان آن حضرت صادر شده که در آنها کليه صفات، خصوصيّات و جزئيات زندگي آن منتظر موعود و اين که پس از تولّد دو بار غيبت خواهد داشت و پس از غيبت طولاني ظهور خواهد کرد، و با تشکيل حکومت واحد جهاني، جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود بيان شده است.
شيعيان بر اساس روايات عقيده دارند که مهدي موعود (عليه السلام) سرّي از اسرار حقّ و رازي از رازهاي نهفته خداوند و آخرين برگزيده الهي است که پس از تولّد از نظرها غايب شده است و بعد از مدّت زماني طولاني ظهور مي نمايد و او حجّة اللّه، خليفة اللّه و بقيّة اللّه است.
مهدي موعود (عليه السلام) از نسل پاک پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و از علي و زهرا (عليهما السلام) و نهمين نفر از فرزندان امام حسين (عليه السلام) و فرزند بلا فصل امام حسن عسکري (عليه السلام) است.
شيعيان دوازده امامي عقيده دارند که حضرت مهدي (عليه السلام) همنام و هم کنيه پيامبر و هم اکنون زنده است و هنگامي که خداوند اذن ظهورش دهد قيام مي کند و زمين را پر از عدل و داد مي نمايد.
شيعيان، طبق وعده هاي انبياي سلف (عليهم السلام) و نويدهاي کتب مذهبي، و وعده هاي
[ صفحه 68]
صريح قرآن کريم عقيده دارند که:
آنگاه که اخلاق و معنويّت از ميان بشر رخت بربندد و ظلم و ستم فراگير شود و اسباب ظهور مهيا گردد، حضرت مهدي (عليه السلام) به فرمان حقّ قيام مي کند و دنيا را پر از عدل و داد مي نمايد و به همه رنج ها پايان مي دهد.
شيعيان بر اساس عقل، وجدان، کتاب و سنّت عقيده دارند که با ظهور وليّ خدا و آمدن موعود مکتبها و رهايي بخش انسانها هيچ حکومت باطلي روي زمين باقي نمي ماند؛ بلکه همه مکتب هاي موجود و حکومت هاي مقتدر زمان يکي پس از ديگري از بين رفته و متلاشي مي گردند، مرزهاي جغرافيايي بين کشورها برداشته مي شوند؛ مظاهر شرک، کفر، الحاد و بي عدالتي از بين مي روند، عدالت اجتماعي تأمين مي گردد، هر حقّي به صاحب حقّ مي رسد، همگان در رفاه و آسايش زندگي مي کنند، از ظلم و ستم و بي عدالتي خبري نيست، و در سرتاسر جهان هستي، تنها يک نظام حکومت مي کند که آن هم نظام عادلانه اسلام و احکام نجات بخش آسماني قرآن کريم است.
جعلنا اللّه من أنصاره و الفائزين بلقائه.
پاورقي
[1] بحار الانوار، ج 51، ص 73، ح 20.
[2] همان، ح 21.
[3] همان، ح 19.
[4] بحار الانوار، ج 51، ص 65، منتخب الاثر، ص 204 و کفاية الاثر، ص 106.
[5] نهج البلاغه، ص 1158 و صبحي صالح، ص 635، کلمات قصار، شماره 139.
[6] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 6.
[7] بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 3 ؛ منتخب الاثر، ص 207، ح 8؛ کمال الدين صدوق با ترجمه فارسي، ج 1، ص 434.
[8] منتخب الاثر، ص 271، ح 3 ؛ عربي باب 30، ح 2، ص 317 ؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 133 ؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 361، باب 89.
[9] بحار الانوار، ج 51، ص 139 ؛ منتخب الاثر، ص 212 و غيبت نعماني، ص 86، ح 17.
[10] بحار الانوار، ج 51، ص 143، ح 4، و ص 145، ح 10 ؛ منتخب الاثر، ص 218 و 219.
[11] کافي، ج 1، ص 373، وغيبت نعماني، ص 129.
[12] بحار الانوار، ج 51، ص 157، و بشارة الاسلام، باب العاشر، ص 164.
[13] بحار الانوار، ج 51، ص 160، ح 6، منتخب الاثر، ص 226، اعلام الوري، ص 442.
[14] بحار الانوار، ج 53، ص 180، غيبت شيخ طوسي، ص 176، احتجاج طبرسي، ج 2، ص 283 و کمال الدين با ترجمه فارسي، ج 2، ص 160.