بازگشت

عقيده به ظهور حضرت مهدي يک مسأله فطري است


از ديدگاه مذاهب و اديان، عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، يک مسأله اي کاملاً فطري و طبيعي است که با سرشت آدمي آميخته شده، و عمري به درازاي عمر آفرينش انسان دارد.

براي اثبات اين مطلب، نياز چنداني به دليل و برهان نيست و همين قدر کافي است که بدانيم با همه اختلافاتي که در ميان ملّتها و اُمّتها در طرز فکر، آداب و رسوم، عقايد و آراء و تمايلات و خواسته هاي باطني آنها وجود دارد، عشق و علاقه به صلح و عدالت و زندگي مسالمت آميز، مطلوب کليه جوامع بشري و خواست طبيعي همه انسانهاست.



[ صفحه 52]



اين که ما مي بينيم همه انسان ها در همه زمانها مي جوشند و مي خروشند و به دنبال روزي بهتر و زندگي مرفّه تر مي گردند و در انتظار تحقّق پيروزي نهايي بسر مي برند و با ديدن ظلم و ستم فرياد برمي آورند و بر ضدّ جبّاران و طاغوتهاي زمان طغيان مي نمايند و فريادرسي را به ياري مي طلبند، خود دليل قاطعي بر ريشه دار بودن اين تمايل باطني و خواست دروني و فطري بودن مسأله «مهدويّت» است.

زيرا فطرت، همان الهام و درک دروني و خواست طبيعي و تمايل باطني انسان است که نياز به دليل ندارد و هر انساني بدون دليل و برهان آن را مي پذيرد و به آن ايمان دارد.

به عنوان مثال: وجود تشنگي و گرسنگي در نهاد آدمي، يک امر فطري و طبيعي است و نياز به دليل ندارد، پس اگر تشنه مي شويم و احساس گرسنگي مي کنيم و علاقه به آب و غذا داريم، دليل بر آن است که آب و غذايي وجود دارد که دستگاه آفرينش، تشنگي و گرسنگي و ميل به آن را در وجود بشر قرار داده است.

از اينجا به آساني مي توان نتيجه گرفت که اگر انسان ها در انتظار ظهور يک مصلح بزرگ جهاني بسر مي برند و شبانه روز انتظارش را مي کشند که بيايد و جهان را پر از عدل و داد کند و ريشه ظلم و ستم را از بيخ و بن برکند، دليل بر آن است که چنان نقطه اوجي در تکامل جامعه انساني امکان پذير، و عشق و علاقه به ظهور آن يگانه وليّ مطلق خداوند در درون جان يکا يک افراد بشر نهفته است.

به راستي اگر صلح و عدالت، آرامش و امنيّت و صفا فطري بشر نبود، آيا زورمداران وتجاوزگران و سلطه جويان مي توانستند مقاصد شوم خود را زير پوشش عدل و صلح و همزيستي مسالمت آميز به مردم عرضه کنند، و به ظلم و باطل، لباس حقّ و عدل بپوشانند وبا اسمهاي تو خالي مردمان را فريب دهند و عدّه اي را به استضعاف بکشند و بر آنها فرمان روايي کنند؟!

آيا خود اين موضوع دليل بر اين مطلب نيست که چون فطرت بشر، حقّ و عدل را مي خواهد و از ظلم و باطل نفرت دارد، اينان به اين گونه مسائل متوسّل مي شوند؟!!

آري خواننده عزيز!

«... انتظار فرج و اعتقاد به «مهدي موعود» يا «واپسين منجي»، يک اشتياق و ميل باطني است. اسلام و اديان ديگر نيز با وعده ظهور «رهاننده بزرگ»، اين خواسته و شوق



[ صفحه 53]



دروني را بي پاسخ نگذاشته است. و اين خواسته نيز مانند ديگر خواسته ها در شرايط گوناگون کم و زياد و شدّت و ضعف پيدا مي کند.

آشفتگي اوضاع، نا امني حاصل از آن و فشار وتبعيض و ستم در جامعه، عقيده به «منجي بزرگ» را تشديد مي نمايد، آن چنان که اين شوق ديرين و انتظار، در لحظات فشار و اختناق، ضعف وتنگدستي، تبديل به التهاب سوزان ونياز شديدمي شود، واين شرايط، خرمن اشتياق توده ها رابراي ظهور «واپسين منجي» ومهدي موعود (عليه السلام) شعلهور مي سازد». [1] .

آري! حقيقت مهدويّت در واقع منتهي شدن سير جوامع بشري به سوي جامعه واحد، سعادت عمومي، تعاون و همکاري، امنيّت و رفاه همگاني، حکومت حقّ و عدل، نجات مستضعفان، نابودي مستکبران، پيروزي جنود «اللّه» بر جنود «شيطان» و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبري موعود پيامبران و اديان است، و اين همان چيزي است که مطلوب هر فطرت پاک و خواست طبيعي هر انسان سالم و وجدان بيدار است.

کدام انسان با شرف و با فضيلتي است که با ظلم و ستم موافق باشد؟ و کدام انسان عاقل و آزاد انديش سالمي است که از طاغوت و طاغوتچه ها و رژيمهاي ضدّ مردمي حمايت کند؟ و کدام انسان با وجدان و منصفي است که با ديدن ظلم و ستم هاي بي حدّ و مرز و تقسيم ملّتهاي جهان به غالب و مغلوب، ظالم و مظلوم، سلطه گر و سلطه پذير و پيشرفته و عقب مانده، ساکت و آرام بنشيند و فرياد بر نياورد و ناله سر ندهد و وجدان خود را راضي نگه دارد و با فطرت انساني خويش به نبرد برنخيزد و همه آن مظاهر نفرت انگيز را وجداناً قبول داشته باشد؟!!

سرانجام قيام جهاني مهدي (عليه السلام) به وقوع خواهد پيوست، و وعده خداوند تحقّق خواهد يافت، و عالم انسانيّت از فسادها و تباهيها و نابسامانيها خلاص خواهد گرديد. و عاقبت، بشريّت نجات پيدا خواهد کرد، و طرفداران ظلم و ستم شکست خواهند خورد، و بلندگوهايشان خاموش خواهد شد، و قلم هاي نويسندگان شان درهم خواهد شکست.



[ صفحه 54]




پاورقي

[1] او خواهد آمد، ص 47.