بازگشت

عقيده به ظهور حضرت مهدي يک مسأله عقلي و منطقي است


هنگامي که به وضع کنوني جهان نظر مي افکنيم و سير صعودي جنايتها، جنگها و خونريزي ها، کشمکش ها، و اختلافات بين المللي و گسترش روز افزون مفاسد اخلاقي و اجتماعي را مشاهده مي کنيم، پرسشهايي برايمان مطرح مي شود که:

آيا اوضاع کنوني جهان به همين منوال پيش خواهد رفت؟

آيا دامنه اين جنايتها، خيانتها و کشتارها همچنان گسترش خواهد يافت؟

آيا اين کشور گشايي ها، توسعه طلبي ها و ظلم و ستمهاي بي حد و مرز همچنان ادامه خواهد داشت؟

آيا اين همه انحرافات عقيدتي و مفاسد اخلاقي و ظلم هاي اجتماعي همچون باتلاق متعفّني، بشريّت را در کام خود فرو خواهد برد؟ يا اين که روزنه اميدي براي نجات بشر و اصلاح جامعه وجود خواهد داشت؟

در پاسخ اين سؤالات مهم بايد گفت: از نظر عقل و انديشه سالم، روزنه اميدي براي نجات و اصلاح بشر وجود دارد و سرانجام روزي فراخواهد رسيد که اين ابرهاي سياه و تاريک و طوفان هاي مرگبار و سيل هاي ويرانگر فتنه و فساد از ميان خواهد رفت، آسمان صاف و روشن و آفتاب تابنده و درخشان به دنبال خواهد آورد، و اين گردابهاي مخوف و هولناک براي هميشه در برابر بشر نخواهد بود، و در افقي نه چندان دور نشانه هاي ساحل نجات به چشم مي خورد، چه آن که جهان در انتظار يک مصلح بزرگ الهي است که با يک قيام عظيم و گسترده همه عالم را به نفع حقّ و عدالت دگرگون خواهد نمود، و بشريّت را از تيرگي، ظلم، فساد، ستم و تباهي نجات خواهد داد.

براي روشن شدن مطلب، به دو دليل عقلي توجّه فرماييد:

الف: نظام آفرينش به ما اين درس را مي دهد که جهان بشريّت سرانجام بايد به قانون عدالت تن در دهد، و خواه ناخواه تسليم يک نظم عادلانه و پايدار گردد.

توضيح مطلب اين که: جهان هستي تا آنجا که مي دانيم مجموعه اي از نظام هاي عالم



[ صفحه 49]



است، وجود قوانين منظم در سرتاسر اين جهان، دليل بر يکپارچگي و به هم پيوستگي اين نظام است و مسأله نظم و قانون، يکي از جدّي ترين و اساسي ترين مسايل اين جهان محسوب مي شود.

از منظومه هاي بزرگ جهان گرفته تا يک ذرّه «اتم» ـ که ميليونها از آن را مي توان بر روي نوک سوزني جاي داد ـ همه و همه تابع يک نظام دقيق و معيّن و برنامه حساب شده اي مي باشند.

دستگاه هاي مختلف بدن انسان نيز از ساختمان يک سلّول کوچک گرفته تا مغز، اعصاب، قلب، ششها و ساير اعضا و جوارح آدمي همه و همه داراي آنچنان نظم دقيقي هستند که هرکدام از آنها مانند يک ساعت بسيار دقيق در بدن انسان کار مي کند، و ساختمان منظم دقيق ترين کامپيوترهاي جهان در برابر آنها بسيار ناچيز و کم ارزش مي نمايد.

به طور خلاصه، با يک نگاه ساده به جهاني که در آن زندگي مي کنيم به اين حقيقت مي رسيم که جهان هستي در هم و برهم نيست، بلکه تمام پديده ها بر يک خط سير معيّني حرکت مي کنند، و همه دستگاههاي جهان هستي همچون لشکر انبوهي که به واحدهاي منظمي تقسيم شده باشند به سوي مقصد معيّني به پيش مي روند.

بنابراين، آيا در جهاني اين چنين که انسان «جزء» اين «کلّ» است، مي تواند به صورت يک وصله نامنظّم و نا همرنگ، با جنگ و خونريزي و ظلم و ستم اجتماعي زندگي کند؟!

آيا بي عدالتي ها و فسادهاي اخلاقي و اجتماعي که نوعي بي نظمي است مي تواند براي هميشه بر جامعه بشريّت حاکم باشد؟!

آيا خدايي که در نظام شگفت انگيز جهان هيچ يک از نيازهاي موجودات عالم را از نظر لطف و عنايتش دور نداشته، و به انسان چشم بينا، گوش شنوا و عقل و هوش کافي عنايت فرموده است مي توان گفت که: بشريّت را به حال خود رها ساخته است تا همچنان در وادي ضلالت و گمراهي گام بردارد، و با بي نظمي و بي عدالتي به زندگي خود ادامه دهد؟!

آيا ممکن است خداوندي که اين چنين نيازمنديهاي انسان را تأمين مي کند او را از



[ صفحه 50]



وجود يک راهنماي دانا و توانا و معصوم که با غيب اين عالم در ارتباط بوده و بشريّت را به راه سعادت و خوشبختي رهنمون شود، محروم سازد؟!

ترديدي نيست که از نظر عقل و انديشه، براي برقراري نظم و قانون و جلوگيري از هرج و مرج و ريشه کن شدن فتنه و فساد، و اجراي قسط و عدالت، وجود رهبري الهي و آسماني لازم و ضروري است.

به همين دليل است که اميرمؤمنان (عليه السلام) در يکي از سخنان خود در «نهج البلاغه» مي فرمايد:

«اللهمّ بلي، لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته». [1] .

«آري بار خدايا! زمين هرگز از حجّت خدا خالي نخواهد بود که يا ظاهر و آشکار، و يا ترسان و نهان خواهد بود، تا حجّتها و دلايل روشن پروردگار باطل نگردد».

بنابراين، نتيجه اي که از اين بحث به دست مي آيد اين است که مشاهده نظام هستي و جهان آفرينش ما را به اين حقيقت متوجّه مي سازد که سرانجام جهان بشريّت و جامعه انسانيّت نيز در برابر نظم و عدالت سرتسليم فرود خواهد آورد، و به مسير اصلي آفرينش باز خواهد گشت.

ب: سير تکاملي جامعه ها نيز دليل ديگري بر آينده روشن جهان بشريّت است؛ زيرا ما هرگز نمي توانيم اين حقيقت را انکار کنيم که جامعه بشريّت از روزي که خود را شناخته است پيوسته در حال پيشرفت بوده و رو به کمال و ترقّي حرکت نموده و هيچ گاه در يک مرحله توقّف نکرده است.

در جنبه هاي مادّي، از نظر خوراک، پوشاک و مسکن، و تهيّه ساير لوازم زندگي، روزي در ابتدايي ترين شرايط زندگي قرار داشته، و امروز بر خلاف زمان هاي گذشته، به مرحله اي رسيده است که عقلها را حيران و چشمها را خيره ساخته، و به طور مسلّم اين سير صعودي باز همچنان ادامه خواهد يافت.



[ صفحه 51]



از نظر علوم و دانش و فرهنگ نيز پيوسته رو به سمت جلو حرکت نموده، به اختراعات و اکتشافات جديد و مدرني دست يافته، و روز به روز کشف تازه و تحقيق جديد و مطلب نوي را در اين زمينه به دست آورده است.

اين «قانون تکامل» سرانجام شامل جنبه هاي اخلاقي و معنوي و اجتماعي نيز مي شود، و انسانيّت را به سوي يک قانون عادلانه، و صلح و عدالت پايدار، و فضايل اخلاقي و معنوي به پيش مي برد، و اگر امروز مي بينيم که مفاسد اخلاقي در دنياي کنوني رو به فزوني است و بشريّت در گرداب فساد و تباهي دست و پا مي زند، اين خود نيز زمينه را براي يک انقلاب تکاملي، سرانجام آماده مي کند.

البته ناگفته پيداست که هرگز نمي گوييم که فساد را بايد تشويق کرد، ولي مي گوييم: فساد وقتي که از حدّ گذشت عکس العمل آن يک انقلاب تکاملي معنوي خواهد بود که بشريّت را به جهان انسانيّت باز خواهد گرداند؛ زيرا هنگامي که انسانها در دام بلا گرفتار شدند، و به بن بست رسيدند، و عواقب نامطلوب گناهان خويش را ديدند، و سرهاي آنها به سنگ خورد، و جانهايشان به لب رسيد، حدّ اقل آماده پذيرش اصول سعادت آفريني که از ناحيه يک رهبر الهي و ديني ارائه مي شود، خواهند گرديد.

پس باتوجّه به آنچه گذشت، به اين نتيجه مي رسيم که: عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)،يک مسأله عقلي و منطقي است که نيازي به هيچ بيان ندارد؛ زيرا هر انسان عاقلي آن را تصديق، و هر خردمندي آن را تأييد مي نمايد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه فيض، کلمات قصار، شماره 139، ص 1158 ؛ منتخب الأثر، ص 270 ؛ و قريب به اين مضمون بحار الانوار، ج 52، ص 192 از امام صادق (عليه السلام).