بازگشت

خودسازي


نخستين وظيفه انسان منتظر، خودسازي و تربيت جسم و جان و آمادگي براي ظهور امام غايب است. زيرا شوق ديدار امام (عليه السلام) آدمي را مي سازد، و او را براي درک ظهورش آماده مي کند، و آمادگي نيز، جز در سايه انجام فرامين حقّ و دستورات پيشوايان معصوم (عليهم السلام) به دست نمي آيد. چرا که «آمادگي»، تنها صرف ادّعا نيست، بلکه ايمان و عمل است که آمادگي را جلوه مي دهد.

قرآن کريم، ياوران حضرت مهدي (عليه السلام) و منتظران واقعي آن حضرت را بندگان صالح و شايسته خدا، و افراد پرهيزکاري مي داند که ايمان به خدا دارند و کارهاي نيک و شايسته انجام مي دهند.

روايات اسلامي نيز، آنها را کساني معرّفي مي کند که خدا را آن گونه که بايد بشناسند، شناخته اند. و پرهيزکارانه عمل مي کنند، و به ولايت ائمّه معصومين (عليهم السلام) معترفند، و به امامت امام غايب از انظار عقيده دارند، و خود را به اخلاق نيکو متخلّق مي سازند، و به آداب و عقايد ديني تمسّک مي جويند، و بر ايمان و يقين خود مي افزايند، و تسليم دستورات دين و فرمان خاندان پيامبر مي شوند.

اينک به نمونه اي چند از احاديثي که در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اکرم مي فرمايد:

«ثلاثٌ من کنّ فيه وجد حلاوةَ الإيمان: أن يکون اللّه ورسوله أحبّ إليه ممّا سواهما، و أن يحبّ المرء لايحبّه إلاّ للّه، و أن يکره أن يعود في الکفر بعد إذ أنقذه اللّه منه، کما يکره أن يلقي في النار» [1] .



[ صفحه 210]



«سه خصلت است که در هرکس باشد، شيريني ايمان را چشيده است:

1 ـ خدا و پيامبر خدا در نزد او، از هر چيز و هرکس محبوب تر باشد.

2 ـ هرکس را که دوست مي دارد، براي خدا دوست داشته باشد.

3 ـ بعد از نعمت اسلام که خداوند او را از گمراهي نجات داده است، از بازگشت به کفر، کراهت داشته باشد همان گونه که از افکنده شدن در آتش کراهت دارد».

آن حضرت در رابطه با عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و ايمان و اعتقاد به ولايت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعي ظهور، و عشق و علاقه و محبّت آنان نسبت به حضرت ولي عصر (عليه السلام) و بردباري و شکيبايي شان در ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت در روزگار بسيار سخت و دشوار عصر غيبت، چنين مي فرمايد:

«طوبي للصابرين في غيبته! طوبي للمقيمين علي محبّته! اُولئک الّذين وصفهم اللّه في کتابه و قال: «هُديً للمتقين الّذين يؤمنون بالغيب» [2] ». [3] .

«خوشا به حال شکيبايان در غيبت او، خوشا به حال پابرجايان در محبّت او، که خداي تبارک و تعالي آنها را در کتاب خود چنين توصيف فرموده است: (اين قرآن هدايت است براي پرهيزکاران، آنها که به غيب ايمان مي آورند)».

و در همين رابطه در حديث ديگري در مورد غيبت حضرت ولي عصر (عليه السلام) و مسئوليت منتظران مؤمن در عصر غيبت مي فرمايد:

«سوگند به خدايي که مرا به حقّ برانگيخت، قائم اولاد من بر اساس پيماني که خدا به وسيله من با او بسته است، از ديده ها غايب مي شود، تا جايي که بيشتر مردمان بگويند: خدا نيازي به آل محمّد (عليهم السلام) ندارد، و گروهي در نشانه هاي او دچار شکّ و ترديد شوند.

هرکس آن زمان را درک کند بايد محکم به دين خود چنگ زند، و براي



[ صفحه 211]



شيطان راه شک را ببندد، تا شيطان نتواند او را به شک انداخته و از دين و آيين من بيرون ببرد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بيرون برد. خداوند شيطان را دوست و وليّ کساني قرار داده است که به خدا ايمان نمي آورند». [4] .

اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:

«انتظروا الفرج ولاتيأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلي اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً في حظيرة القدس، والمنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه في سبيل اللّه!». [5] .

«منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس و نوميد نشويد که محبوبترين اعمال در نزد خداي تبارک و تعالي انتظار فرج است. کسي که پذيراي امر ما باشد، فردا در «حظيرة القدس» (در بهشت) با ماست، و کسي که منتظر امر ما باشد مانند کسي است که در راه خدا به خون خود آغشته گردد».

و در مورد غيبت حضرت بقية اللّه (عليه السلام) مي فرمايد:

«... المهدي الّذي يملأها قسطاً و عدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً، تکون له حيرة وغيبة يضلُّ فيها أقوامٌ ويهتدي فيها آخرون...، أولئک خيار هذه الاُمّة مع أبرار هذه العترة». [6] .

«... مهدي موعود زمين را پر از عدل و داد مي کند چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد، براي او غيبتي است که گروههايي در آن گمراه مي شوند، و گروهي بر هدايت استوار مي مانند... که آنها بهترين اين اُمّت هستند که با نيکان و بزرگان عترت همراهند».

و در همين رابطه، در بخشي از سخنان خود در «نهج البلاغه» که در مورد سختيها و دشواريهاي زمان غيبت ايراد نموده، مي فرمايد:

«و آن زماني است که در آن نجات نمي يابد مگر مؤمن گمنام، که اگر حضور



[ صفحه 212]



داشته باشد شناخته نمي شود و اگر غايب باشد کسي از او سراغ نمي گيرد. آنها مشعل هاي هدايت و نشانه هاي روشن روي زمين اند که از سخن چيني، تفرقه افکني، اشاعه فساد و بيهوده گويي به دور هستند، خداوند درهاي رحمتش را به روي آنها مي گشايد، و غمهاي نقمتش را از آنها برطرف مي سازد». [7] .

امام زين العابدين (عليه السلام) مي فرمايد:

«براي قائم ما اهل بيت دو غيبت است، يکي کوتاه مدّت و ديگري طولاني... و غيبت دوّم به قدري طول خواهد کشيد که بيشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت و باقي نماند مگر کسي که ايمان و يقين او قوي و شناخت او درست باشد و در دل شک و ترديدي (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسليم امر ما اهل بيت باشد». [8] .

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:

امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه:

(يا أَيُّهَا الَّذَينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا) [9] .

به يزيد بن معاويه عجلي فرمود:

«اِصْبِروا، يعني صبر کنيد بر اداي واجبات.

وَصابِروا، يعني شکيبا باشيد بر اذيّت دشمنان.

وَرابطوُا، يعني رابطه ناگسستني داشته باشيد با امام خود مهدي منتظر (عليه السلام)». [10] .

حضرت به هنگام تلخيص عقايد اسلامي که آن را براي «ابي الجارود» بيان مي نمود، خطاب به وي فرمود:

«دين من و دين پدران من ـ که تو نيز بايد بدان معتقد شوي ـ شهادت به يکتايي خدا و رسالت پيامبر اکرم حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم)، و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستي دوستان ما و دشمني دشمنان ما، و تسليم در



[ صفحه 213]



برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و کوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و تقوا و پرهيزکاري ـ از محرّمات ـ است». [11] .

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

«بدون ترديد براي ما دولتي است که هرگاه خدا بخواهد آن را مي آورد، پس هرکس که دوست دارد که از ياران حضرت قائم (عليه السلام) باشد، بايد انتظار او را بکشد و به نيکويي و پرهيزکاري عمل نمايد و با اين حال منتظر او باشد. پس اگر در اين حال بميرد و پيش از قيام حضرت قائم (عليه السلام) از دنيا برود، پاداش او همانند پاداش ياران حضرت مهدي (عليه السلام) خواهد بود. پس بکوشيد و تلاش وجديّت کنيد، و چشم به راه باشيد که بر شما گوارا باد». [12] .

و نيز در حديث ديگري مي فرمايد:

«من دين الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر».

«از آيين امامان (عليهم السلام): تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود... و انتظار فرج با صبر و شکيبايي است». [13] .

همچنين در حديث ديگري آمده است که وقتي حضرتش ديد گروهي از ياران وي در باره ظهور دولت حقّ سخن مي گويند، خطاب به آنها فرمود:

«شما در باره چه سخن مي گوييد؟ هرگز چنين نيست، نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به سوي آن دوخته ايد هرگز واقع نمي شود مگر اين که بيخته و غربال شويد. نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستيد واقع نمي شود مگر اين که شما تصفيه و پاک گرديد. نه به خدا سوگند! نمي شود مگر اين که نيک وبدتان از هم جدا شويد. نه به خدا سوگند! اين امر واقع نمي شود مگر بعد از آن که همه مأيوس و نوميد شوند. نه به خدا سوگند! نمي شود تا آن که اشخاص شقي، شقاوت خود را ظاهر سازند و سعادتمندان راه سعادت را در



[ صفحه 214]



پيش گيرند». [14] .

امام کاظم (عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي که پنجمين فرزند من، از ديده ها ناپديد شد، در مورد دين و آيين خود به خدا پناه ببريد ـ مواظب باشيد ـ کسي شما را از دينتان بيرون نبرد؛ زيرا براي صاحب اين امر، به ناچار غيبتي هست که حتّي بيشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود بر مي گردند... و آن امتحان بزرگي است که خداوند بندگان خود را با آن مي آزمايد. اگر پدران و نياکان شما صحيح تر از اين دين راهي را مي يافتند، از آن پيروي مي کردند». [15] .

امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد:

«به خدا سوگند! آنچه شما انتظار آن را مي کشيد و گردنهايتان را به سوي آن دراز مي کنيد واقع نمي شود مگر بعد از آن که امتحان و آزمايش شويد تا اينکه باقي نماند از شما جز اندکي [16] سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:

(آيا شما چنين پنداشته ايد که شما را بدون امتحان رها مي کنند؟ در حالي که هنوز خداوند شما را نيازموده است که چه کسي از شما در راه خدا مجاهده مي کند؟)». [17] .

و در يک حديث ديگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است که گفت:

از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا (عليه السلام) شنيدم که مي فرمود:

«الم - أَحَسِبَ الناسُ أَنْ يُترَکُوا أَنْ يَقولوا آمَنّا وَهُمْ لايُفتَنوُن» [18] .

آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چيست؟

عرض کردم: جانم به فدايت! آنچه ما مي دانيم اين است که امتحاني در دين



[ صفحه 215]



واقع شود.

فرمود: آري امتحان مي شوند همان طوري که طلا محک زده مي شود؛ همگي بايد همچون طلاي ناب از ناخالصي ها پاک شوند». [19] .

امام جواد (عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي که پسرم علي (يعني امام هادي (عليه السلام)) از دنيا برود چراغي بعد از او آشکار شود و چراغ بعد از او، مخفي مي گردد. واي به حال کسي که در حقّ او شکّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال غريبي که دين خود را برداشته از شهري به شهري فرار کند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غيبت ـ حوادثي به وجود مي آيد که بسيار سخت و طاقت فرساست و گروهي از عقيده خود بر مي گردند». [20] .

منظور از چراغ آشکار در اين حديث امام حسن عسکري (عليه السلام)، و منظور از چراغ مخفي وجود مقدّس امام زمان (عليه السلام) مي باشد.

شيخ صدوق در کتاب «کمال الدين» از حضرت عبدالعظيم حسني (رضي الله عنه) نقل کرده که گفت:

محضر آقاي خود حضرت امام هادي (عليه السلام) شرفياب شدم، همين که مرا مشاهده نمود فرمود:

«مرحبا به تو اي ابوالقاسم! به راستي که تو دوست ما هستي.

عرضه داشتم: اي پسر رسول خدا! من مي خواهم دين خود را خدمت شما عرضه بدارم، اگر رضاي خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دريابد.

فرمود: آنچه عقيده داري بگو.

عرض کردم: من اعتقاد دارم که خداوند تبارک و تعالي يکي است، و مانند او چيزي نيست... و حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است، و بعد از او تا روز قيامت پيامبري نيست و شريعت او ختم کننده همه



[ صفحه 216]



اديان و شرايع است، و بعد از شريعت او تا روز قيامت شريعتي نيست، و امام و خليفه و وليّ امر بعد از او، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) است، پس از او حسن (عليه السلام)، بعد از او حسين (عليه السلام)، و بعد از او علي بن الحسين ـ زين العابدين (عليه السلام) ـ سپس محمّد بن علي ـ امام باقر (عليه السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق (عليه السلام) ـ بعد از او موسي بن جعفر ـ امام کاظم (عليه السلام) ـ بعد از ايشان علي بن موسي الرضا (عليه السلام)، بعد از او محمّد بن علي ـ امام جواد (عليه السلام) ـ و بعد از ايشان شما هستيد.

فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسکري ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند مردم با جانشين پس از او؟».

عبدالعظيم گويد: عرض کردم براي چه اي فرزند رسول خدا؟

فرمود: «زيرا او ديده نمي شود و بردن نامش حرام است تا اين که ظهور نمايد و دنيا را پر از عدل و داد کند بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد».

گويد: عرض کردم: به امامت آنها هم اقرار مي نمايم و معتقدم که دوست شما، دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پيروي شما، پيروي خدا، و نافرماني شما، نافرماني خداست. و نيز مي گويم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و ميزان حقّ است و واقعيّت دارد، و روز قيامت خواهد آمد و هيچ شکّي در آن نيست... و اعتقاد دارم که اُمور واجب و لازم بعد از دوستي و ولايت شما خاندان، نماز، روزه، زکاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهي از منکر است.

در اين موقع حضرت فرمود:

«يا أبا القاسم! هذا واللّه! دين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتک اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا والآخرة».

«اي ابا القاسم! به خدا سوگند! اين همان ديني است که خداوند آن را براي بندگان خود پسنديده است؛ بر اين اعتقاد ثابت باش که خداوند تو را در اين



[ صفحه 217]



گفتارت در دنيا و آخرت استوار و محکم باقي بدارد». [21] .

هنگامي که احمد بن اسحاق، يار وفادار امام حسن عسکري (عليه السلام) و نماينده وي در قم، به محضر آن جناب شرفياب گرديد و از امام و جانشين پس از وي پرسش نمود و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدي (عليه السلام) را به او نشان داد و از دوران سخت و دشوار غيبت با وي سخن گفت، خطاب به او فرمود:

«اي احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در ميان اين اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذي القرنين» است. به خدا سوگند! آن چنان از ديده ها غايب مي شود که از هلاکت نجات نمي يابد مگر کسي که خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد، و او را براي دعا به تعجيل فرجش موفّق بدارد».

احمد بن اسحاق پرسيد:

«اي فرزند پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟

فرمود: آري، سوگند به پروردگارم! آنقدر طول مي کشد تا آنجا که اکثر آنها که به اين امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر مي گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمي ماند جز کسي که خدا از او بر ولايت ما پيمان گرفته، و در دل او ايمان را نوشته، و او را با روحي از رحمت خودش تأييد فرموده باشد». [22] .

حضرت وليّ عصر (عليه السلام) در نامه شريفي که به افتخار شيخ مفيد (رحمه الله) صادر نموده چنين مرقوم فرموده اند:

«اي دوست با اخلاص ما، که همواره در راه ما با ستمگران در ستيز هستي، خداوند تو را تأييد کند آن چنان که دوستان شايسته پيشين ما را تأييد کرده است؛ ما با تو پيمان مي بنديم که هرکس از برادران ديني تو تقوا پيشه کند و از حالتي که هست بيرون آمده، به حالتي که بايد باشد، درآيد، از فتنه آشوبگر و گرفتاريهاي اندوهبار در امان خواهد بود». [23] .

و در نامه جانبخش ديگري خطاب به وي چنين مي فرمايد:



[ صفحه 218]



«هريک از شما بايد آن گونه عمل کند که به دوستي ما نزديک شود و از آنچه مقام او را پست مي گرداند و او را به خشم و ناخشنودي ما مي کشاند پرهيز نمايد؛ زيرا امر خداوند به طور ناگهاني فرا مي رسد، آن هم در حالي که ديگر توبه سودي به حال کسي ندارد و پشيماني، او را از کيفر ما نجات نمي دهد». [24] .

از اين کلام دلنشين روشن مي شود که اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشيم و در وضع کنوني خود تجديد نظر نماييم و آن چنان که پيشوايان معصوم (عليهم السلام) دستور داده اند رفتار نماييم، از فتنه ها در امان خواهيم بود.

همچنين اگر بخواهيم در ظهور حضرت وليّ عصر (عليه السلام) تعجيل شود بايد به سلاح تقوا مسلّح شويم و رابطه خود را با امام حيّ و حاضر و غايب از ديده ها، حفظ کنيم و در فکر اصلاح خويشتن باشيم و خود را آن چنان که شايسته يک انسان مؤمن است بسازيم و منتظر ظهور حضرتش باشيم. زيرا براي غيبت آن حضرت، عاملي جز اعمال نکوهيده ما وجود ندارد چنان که خود حضرت وليّ عصر (عليه السلام) در نامه اي که براي شيخ مفيد (رحمه الله) مرقوم فرموده، به اين حقيقت اشاره نموده و مي فرمايد:

«... اگر شيعيان ما ـ که خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ دلهايشان در راه وفا کردن به پيماني که بر عهده آنهاست يکي بود، هرگز سعادت ديدار ما از آنها به تأخير نمي افتاد، و سعادت پشتيباني ما از ايشان به خاطر معرفت راستيني که به ما دارند، زودتر دست مي داد؛ پس ما را چيزي جز اعمال نکوهيده آنها دور نمي سازد، که اعمال آنها به ما مي رسد و ما را اندوهگين مي سازد و ما چنين انتظاري از آنها نداريم». [25] .

آري! نخستين گام انتظار، خود سازي است؛ بايد خود را ساخت و به تربيت جسم و روح پرداخت و در ولايت و دوستي امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نيست؛ زيرا شوق ديدار امام آدمي را مي سازد و او را براي درک حضورش آماده مي کند.

اينک به اين داستان شورانگيز که از جواني خام و ناپخته، شخصيّتي برازنده و نيک نام ساخته است توجّه کنيد و داستان را از زبان خودش بشنويد.



[ صفحه 219]



«من جواني بودم تازه سال و نيک رخسار که به کار عبا بافي در دمشق روزگار مي گذراندم. به پيروي از نفس سرکش، زياده روي ها داشتم، تا روزي به مسجد اموي رفتم. گوينده اي بر فراز منبر در زمينه قيام حضرت مهدي (عليه السلام) و برنامه ظهور او سخن مي راند.

پس دوستي و محبّت او با دل و جانم آميخت. از آن پس هرگاه به مسجد مي رفتم، از خدا مي خواستم مرا به او برساند. يک سال بر اين منوال گذشت و من پيوسته دعا مي کردم، تا اين که شبي پس از نماز مغرب، مردي در مسجد به سويم آمد که عمّامه اي همچون دستار ايرانيان و نيم پوشي از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام نهاد و گفت: تو را چه شده که مي خواهي در کنار من باشي؟

گفتم: شما کيستيد؟

گفت: من «مهدي» هستم.

بر دستش بوسه زدم و درخواست کردم که به خانه رويم. پذيرفت و فرمود: برايم جايي فراهم ساز که جز تو هيچ کس بدان در نيايد.

پس برايش آماده ساختم. آنگاه يک هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پيش من برود، فرمود:

آنچه از من آموختي تو را کافي است. دنبال ديگري مرو که هرچه پيش او باشد، از آنچه تو يافتي کم بهاتر است؛ پس منّت بي فايده از کسي مکش. شنيدم و پذيرفتم.

پس خواستم براي بدرقه اش بيرون روم، مرا در کنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود: تا همينجا بس است... در آن روزها از مهدي (عليه السلام) سنّش را پرسيده بودم، گفت: فرزندم! اينک ششصد و بيست سال دارم». [26] .

اين سرگذشت دل انگيز «شيخ حسن عراقي» است که به تصديق «شيخ عبدالوهاب شعراني» عالم مشهور سنّي ـ که راوي اين داستان مي باشد ـ نيک مردي عابد و زاهد و برخوردار از معنويّت و روحانيّت بوده است. [27] .



[ صفحه 220]




پاورقي

[1] الجامع الصغير، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.

[2] سوره بقره، آيه 2 و 3.

[3] ينابيع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ ديگر، ص 443.

[4] بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة الاسلام، ص 23 ؛ الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[5] بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.

[6] غيبت شيخ طوسي، ص 204، و اعلام الوري، ص 425.

[7] نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحي صالح، ص 149، ح 103.

[8] کمال الدين صدوق، باب 31، حديث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح 1.

[9] سوره آل عمران، آيه 200.

[10] منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ينابيع المودّه.

[11] کافي، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.

[12] غيبت نعماني، ص 200، باب 11، ح 16، منتخب الاثر، ص 497، ح 9، و بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

[13] بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 1 و منتخب الاثر، ص 498، ح 10.

[14] کافي، ج 1، ص 370، ح 6، والزام الناصب، ح 1، ص 261.

[15] منتخب الاثر، ص 218، ح 1، کفاية الاثر، ص 264، بشارة الاسلام، ص 157، غيبت شيخ طوسي، ص 104 و غيبت نعماني، ص 154، ح 11.

[16] بحار الانوار، ج 52، ص 113، ح 24، غيبت شيخ طوسي، ص 204.

[17] سوره توبه، آيه 16.

[18] سوره عنکبوت، آيه 1 و 2. (الف، لام، ميم، آيا مردم چنين پنداشته اند که تنها با گفتن اين که ما ايمان آورده ايم رها مي شوند و مورد فتنه و آزمايش قرار نمي گيرند؟).

[19] غيبت نعماني، ص 202، باب 12، ح 2، ارشاد مفيد، ص 329، کافي، ج 1، ص 370، ح 4، منتخب الاثر، ص 315، و بحار الانوار، ج 52، ص 115.

[20] بحار الانوار، ج 51، ص 157 و بشارة الاسلام، ص 164.

[21] کمال الدين صدوق، ج 2، ص 379، باب 37، ح 1.

[22] بشارة الاسلام، ص 168، منتخب الاثر، ص 228، ح 5، و کمال الدين، ج 2، ص 385، باب 38، ح 1.

[23] بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم، به نقل از احتجاج طبرسي.

[24] بحار الانوار، ج 53، ص 176، توقيع هفتم، و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 323.

[25] بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم.

[26] الامام الثاني عشر، ص 40 ـ 41 به نقل از شيخ عبدالوهاب شعراني در «لواقح الانوار في طبقات الاخبار»، ج 2، ص 139 ؛ نجم الثاقب، ص 662.

[27] همان مدرک.