بازگشت

حديث 01


در يک حديث مفصل که در زمينه ي خروج «پرچم هاي سياه» از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله روايت شده چنين آمده است:

«عن عبدالله بن مسعود، قال: أتينا رسول الله صلي الله عليه و اله فخرج الينا مستبشرا، يعرف السرور في وجهه، فما سألناه عن شيي ء الا أخبرنا به، و لا سکتنا الا ابتدأنا، حتي مرت فئة من بني هاشم، فيهم الحسن و الحسين، فلما رآهم، خبر بممرهم، (و في نسخة بمسيرهم) و انهملت عيناه، فقلنا: يا رسول الله ما نزال نري في وجهک شيئا نکرهه، (وفي نسخة تکرهه).

فقال: انا أهل البيت (و في نسخة أهل بيت) اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا و انه سيلقي أهل بيتي من بعدي تطريدا و تشريدا في البلاد حتي ترفع «رايات سود من المشرق» فيسألون الحق فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه



[ صفحه 183]



(وفي نسخة ثم يسألون فلا يعطونه) فيقاتلون، فينصرون، فمن أدرکه منکم أو من أعقابکم فليأت امام أهل بيتي، ولو حبوا علي الثلج، فانها رايات هدي يدفعونها الي رجل من أهل بيتي، يواطي ء اسمه اسمي، و اسم ابيه اسم أبي، فيملک الأرض فيملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما). [1] .

عبدالله بن مسعود گفت: حضور رسول الله صلي الله عليه و اله شرفياب شديم و آن حضرت در حالي که سرور و شادماني از چهره ي مبارکش نمايان بود باروئي گشاده بسوي ما آمد و از ما استقبال نمود، در مدتي که در محضر آن حضرت بوديم، از هيچ موضوعي پرسش ننموديم مگر آنکه حضرتش ما را به آن خبر داد، و سکوت ننموديم مگر آنکه خود آن حضرت آغاز سخن فرمود، تا اينکه گروهي از بني هاشم که حسن و حسين عليهماالسلام نيز در ميان آنها بودند از آنجا گذشتند، همينکه رسول خدا صلي الله عليه و اله آنان را ديد از آنچه بر آنها خواهد گذشت خبر داد و از سرانجام کار و مسيرشان ما را باخبر ساخت، و اشک از ديدگان حضرتش جاري شد، ما عرض کرديم: يا رسول الله ما همچنان در چهره ي شما گرفتگي مي بينيم که دوست نداريم شما را بدينسان ببينيم.

پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمود: ما خانداني هستيم که خداوند بجاي اين دنيا جهان آخرت را براي ما برگزيده است و اين خاندانم پس از من در شهرها گرفتار آوارگيها و بي خانمانيها خواهند شد تا اين که پرچم هاي سياهي از طرف مشرق برافراشته شود که صاحبان آن پرچم ها حق را مي طلبند ولي به آنها نمي دهند و خواسته هايشان را اجابت نمي کنند و تا دو بار يا سه بار حق را مي طلبند اما باز هم به آنها نمي دهند، پس مي جنگند و پيروز مي شوند.

آنگاه فرمود: پس هر کس از شما يا از بازماندگان شما آن زمان را درک کند، بايد بسوي امام اهل بيت من بشتابد هرچند افتان و خيزان بر روي برف يا يخ راه برود، زيرا آن پرچم ها، پرچمهايي است که بر طريق هدايت است و صاحبان آن پرچم ها، آن را بدست مردي از اهل بيت من مي سپرند که نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است [2] و او مالک زمين مي گردد و آن را پر از عدل و داد



[ صفحه 184]



مي نمايد، چنانکه پيش از آن پر از ظلم و ستم شده بود.

اين حديث را «يوسف بن يحياي شافعي» در کتاب معروف خود بنام «عقدالدرر» نقل نموده و پس از آن در دنباله حديث گفته است:

اين حديث را «حاکم» در کتاب مستدرک خود به همين صورت آورده است، سپس مي افزايد: ابونعيم اصفهاني، ابن ماجه قزويني و نعيم بن حماد، همگي آنها اين روايت را نقل نموده و بهمين مضمون آورده اند. [3] .

توضيح کوتاهي پيرامون حديث:

اين حديث که از ابن مسعود نقل شده است از روايات بسيار معروف و مشهور است که در نزد بزرگان و پيشوايان علم حديث و در نزد اهل سنت به حديث «رايات» معروف است و متأسفانه با آنکه اکثر محدثان و راويان اخبار نبوي و حافظان حديث آن را نقل، و روايت نموده اند، عبارات کتابهايي که آنرا ذکر کرده اند مختلف و متفاوت است.

از اختلاف الفاظ و عبارات حديث، چنين فهميده مي شود که اين حديث تا اندازه اي بازيچه ي دست برخي از راويان قرار گرفته و در الفاظ و عبارات آن تصرف نموده و همانگونه که دلخواه خودشان بوده است آن را نقل کرده اند، زيرا هنگام بررسي حديث مي بينيم که برخي از «راويان» مقدمه ي حديث را حذف کرده و برخي آن را مختصر کرده و قسمتهايي از آن را انداخته اند و بعضي هم بطور کامل آن را در کتابهاي خود به صورتي که آنرا يافته اند روايت کرده اند و در اين ميان تنها موردي که مي توان گفت اين حديث از نظر متن از همه موارد کاملتر است، همين حديثي است که صاحب کتاب «عقدالدرر» آن را از کتاب «مستدرک حاکم» آورده است.

متأسفانه اين روايت هم از دست برد تغيير و جابجايي الفاظ، و تقديم و تأخير آن سالم نمانده و اضطرابي در عبارات و الفاظ آن ديده مي شود ولي بهرحال حديث کامل



[ صفحه 185]



است و اين تقديم و تأخير و تغيير و جابجائي الفاظ، مغير معناي حديث نيست.

شگفت آور اينجاست که: با اينکه بيشتر کساني که اين حديث را نقل کرده اند و بلکه همه ي آنها به ابن مسعود نسبت داده اند جمله ي «اسم ابيه اسم ابي» يعني: پدر او همنام پدر منست، در نقل آنان ديده نمي شود با وجود اين «حاکم در مستدرک» اين جمله را نقل نموده و آن را به ابن مسعود نسبت داده است در حالي که خود اهل سنت نيز برخي از آنان اين جمله را قبول ندارند و معتقدند که اين جمله جزء حديث نيست، و معلوم نيست ايشان اين جمله را چگونه و از کجا آورده است.

در هر صورت ما براي اينکه شما خواننده ي عزيز، هم به ميزان اختلافي که در نقل الفاظ و عبارات حديث ديده مي شود واقف شويد، و هم تفسير و تصوير روشني از حرکت «پرچم هاي سياه» و شناخت صاحبان آن پرچم ها داشته باشيد، بار ديگر متن حديث مذکور را از چند کتاب معتبر ديگر که از منابع مهم حديث در نزد اهل سنت محسوب مي شود نقل مي کنيم و در پايان، متن همان حديث را از کتاب «الملاحم و الفتن» مرحوم سيد بن طاووس که يکي از مهمترين منابع موثق شيعه به شمار مي رود در اينجا مي آوريم تا ميزان اختلاف نقل اين روايت روشن شده و بر بصيرت و بينايي مان نسبت به حقانيت «پرچم هاي سياه» افزوده شود.

و اينک نقل روايت ابن مسعود از ديگر منابع معتبر:

الف: «شيخ سليمان بلخي قندوزي» در کتاب معروف خود بنام «ينابيع المودة» حديث رايات سود، يعني: «پرچم هاي سياه» را مرفوعا از ابن مسعود چنين آورده است:

«و عن أبن مسعود: انا أهل بيت اختار الله تعالي لنا الاخرة علي الدنيا، و أن أهل بيتي سيلقون بعدي اثرة و شدة و تطريدا في البلاد حتي يأتي قوم من ههنا و أشار الي المشرق، أصحاب رايات سود، فيسألون حقهم فلايعطونه، مرتين أو ثلاثا، فيقاتلون، فينصرون، فيعطون ماشاؤا، فلا يقبلونها حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي، فيملأها عدلا بعد ما ملئت ظلما، فمن أدرک ذلک فليأتهم ولو حبوا علي الثلج». [4] .



[ صفحه 186]



پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمود: ما خانداني هستيم که خداي تعالي بجاي اين دنيا آخرت را براي ما برگزيده است، و اين خاندان من در شهرها با رنجها و سختيها و آوارگيها مواجه خواهند شد تا اينکه گروهي از اينجا بيانند «و آنگاه با دست خود به مشرق اشاره نمود و فرمود: آنان صاحبان پرچم هاي سياهند آنان حق خودشان را مي خواهند ولي حقشان را به ايشان نمي دهند، و آنها تا دو بار يا سه بار حق خودشان را درخواست مي کنند ولي آنرا بايشان نمي دهند، از اينرو به نبرد برمي خيزند و مي جنگند، و پيروز مي شوند، آنگاه آنچه را که ايشان مي خواستند به آنها ارزاني مي دارند ولي آن «طايفه» ديگر نمي پذيرند تا اينکه آن پرچم ها را به مردي از اهل بيت من مي سپرند و او زمين را از عدل پر مي کند بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد، پس کسي که آن روزگار را درک کند، بايد بسوي آنها بشتابد اگر چه با دست و زانو بر روي برف و يا يخ راه برود.

ب: «ابن ماجه ي قزويني» در کتاب معروف خود موسوم به «سنن ابن ماجه» حديث مذکور را با مقدمه ي کوتاهي از «ابن مسعود» اينگونه نقل کرده است:

«عن عبدالله قال: بينما نحن عند رسول الله صلي الله عليه و اله اذ أقبل فتية من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي الله عليه و اله اغرورقت عيناه و تغير لونه،

قال: فقلت: ما نزال نري في وجهک شيئا نکرهه فقال: انا اهل بيت اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا، و ان أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء و تشريدا و تطريدا، حتي يأتي قوم من قبل المشرق، معهم رايات سود، فيسألون الخير فلايعطونه، فيقاتلون، فينصرون، فيعطون ما سألوا، فلايقبلونها حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي، فيملؤوها قسطا کما ملؤوها جورا، فمن أدرک ذلک منکم فليأتهم ولو حبوا علي الثلج». [5] .

عبدالله بن مسعود گفت: هنگامي که ما در نزد رسول الله صلي الله عليه و اله بوديم، بناگاه گروهي از جوانان بني هاشم پيدا شدند، چون رسول خدا صلي الله عليه و اله آنان را ديد، ديدگان آن حضرت اشک آلود شد و اشک در چشمانش حلقه زد، و رنگ چهره مبارکش تغيير کرد.

عبدالله گويد: من گفتم يا رسول الله ما همچنان در چهره ي شما چيزي را مي بينيم که



[ صفحه 187]



دوست نداريم شما بدينسان باشيد،

فرمود: ما خانداني هستيم که خدا بجاي اين دنيا آخرت را براي ما برگزيده است و خاندان من پس از من گرفتار بلاها و آوارگيها و بي خانمانيها خواهند شد تا آنکه طايفه اي از «طرف مشرق» پيدا شوند که پرچم هاي سياه با خود همراه دارند. آنان درخواست خير و نيکي مي نمايند ولي آن را به آنها نمي دهند از اين رو مي جنگند و پيروز مي شوند، و آنگاه آنچه را که آنان مي خواستند به آنان داده مي شود، ولي آن طايفه ديگر نمي پذيرند تا آنکه آن پرچم ها (و يا امارت و حکومت) را به مردي از خاندان من مي سپرند، و آنان زمين را از عدل و داد پر مي کنند، چنانکه قبلا از جور و ستم پر شده بود. پس هر کس از شما آن روزگار را دريابد، بايد بسوي آنان بشتابد هر چند افتان و خيزان بر روي برف باشد.

ج: «ابن حجر هيثمي مکي» در کتاب «صواعق المحرقه» همين حديث را از ابن مسعود نقل کرده و مانند ابن ماجه، مقدمه ي حديث را ذکر نموده است با اين تفاوت که بجاي (فتية من بني هاشم) يعني جواناني از بني هاشم (فئة من بني هاشم يعني: گروهي از بني هاشم) را آورده و در آخر آن جمله ي «فان فيها خليفة الله المهدي» يعني: خليفه خدا حضرت مهدي عليه السلام در ميان آنهاست، را به آن افزوده است.

از لحاظ ابن حجر معلوم مي شود که اين حديث، همان حديث کتاب «ينابيع الموده» مي باشد و اين دو کتاب، يعني: ينابيع الموده، و صواعق المحرقه، عبارت حديث را از «سنن ابن ماجه» گرفته اند، چنانکه خود ابن حجر به اين معنا تصريح مي کند و مي گويد: «اخرجه ابن ماجه» ولي متأسفانه در کتاب سننن ابن ماجه که در دسترس است جمله ي فان فيها خليفة الله المهدي، وجود ندارد و معلوم نيست که چرا اين قسمت از حديث افتاده و چه کسي آنرا حذف کرده است. [6] .

د: «مرحوم سيد بن طاووس- عليه الرحمه-» در کتاب «الملاحم و الفتن» حديث ابن مسعود را اين چنين روايت کرده است:

«عن عبدالله قال: بينما نحن جلوس عند رسول الله صلي الله عليه و اله اذ مر فتية من قريش



[ صفحه 188]



فتغير لونه، فقلنا، يا رسول الله، انا لا نزال نري في وجهک شيئا نکرهه فقال: انا أهل بيت اختار الله لنا الاخرة علي الدنيا و ان أهل بيتي هؤلاء سيصيبهم بعدي بلاء و تطريد و تشريد، حتي يخرج قوم من هيهنا و أومي ء بيده نحو المشرق معهم رايات سود، يسألون الحق فلا يعطونه، و يسألون فلا يعطون، فيقاتلون و يصبرون، فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه، حتي يدفعوها الي رجل من أهل بيتي، يملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا، فمن أدرکهم فليأتهم ولو حبوا علي الثلج». [7] .

از عبدالله بن مسعود روايت شده است که وي گفت: در اين ميان که ما نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله نشسته بوديم ناگاه چند نفر از جوانان قريش از آنجا گذشتند، با ديدن آنها رنگ از صورت پيغمبر پريد و چهره اش تغيير کرد، ما گفتيم يا رسول الله ما پيوسته شما را نگران و گرفته مي بينيم که دوست نداريم شما بدين گونه باشيد، فرمود: ما خانداني هستيم که خدا براي ما بجاي اين دنيا آخرت را انتخاب فرموده است و اين خاندان من (همين ها که از اينجا گذشتند) بزودي بعد از من به بلاها دچار خواهند شد و گرفتار آوارگي و دربدري و بي خانماني خواهند گرديد تا اين که گروهي (از اين) طرف قيام کنند، و با دست مبارک خود بسوي مشرق اشاره نموده و فرمود: آنان پرچم هاي سياه دارند، و «حق» را مطالبه مي کنند ولي به آنها نمي دهند، دوباره درخواست حق مي کنند آن را به آنها نمي دهند، پس مي جنگند و صبر و شکيبايي را پيشه خود مي سازند، آنگاه آنچه را که مي خواستند به ايشان مي دهند اما اين بار، ديگر آنها نمي پذيرند تا آنکه آن پرچم ها (و يا حکومت) را به مردي از اهل بيت من مي سپرند و او زمين را از عدل و داد پر مي کند چنانکه از ظلم و جور پر شده بود، پس هر کس که آنان را درک کند بايد خود را به آنان برساند و اگرچه با دست و زانو بر روي برف و يا يخ راه برود.

نتيجه ي نقلهاي مختلف:

از مجموع نقلهاي مختلفي که در مورد حديث «عبدالله بن مسعود» از چندين منبع



[ صفحه 189]



موثق آورديم، با همه ي اختلافاتي که در الفاظ و عبارات آن ديده مي شود نکات مثبت و جالبي بدست مي آيد که در ذيل مختصرا به آنها اشاره مي کنيم:

نکته اول: اين که، برافراشته شدن پرچم هاي سياه از سوي مشرق که در فرمايش پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله آمده است يکي از علائم بسيار نزديک ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام است که در بسياري از روايات از ساير ائمه معصومين عليهم السلام نيز به آن تصريح شده، و امامان معصوم عليهم السلام صاحبان آنها را از ياران حضرت ولي عصر، (ارواحنا له الفداء) معرفي فرموده اند.

نکته ي دوم اينکه: رسول خدا صلي الله عليه و اله فرموده است: (کساني که از مشرق قيام مي کنند داراي پرچم هاي سياه و يا صاحب پرچم هاي سياهند) و اين سخن حضرت اين را مي رساند که کساني که از طرف مشرق قيام مي کنند «شيعه» هستند و نشانه ي آنها پرچم هاي سياه است و اين خود در واقع اشاره به حرکت انقلابي تشيع پيش از ظهور حضرت ولي عصر عليه السلام است، چه آنکه در ميان تمام پرچم هاي جهان تنها پرچمي که سياهرنگ و سمبل آزادي و مظهر استقلال يک گروه خاص به شمار مي رود و در تمام مراسم سوگواري بعنوان علامت ماتم و شعار رسمي عزاداري برافراشته مي شود همان پرچم سياهرنگ شيعيان است.

نکته ي سوم اينکه: پيامبر خدا صلي الله عليه و اله فرموده است: (آنها حق را مطالبه مي کنند و يا اينکه حق خودشان را مي خواهند) و اينهم نکته ي دقيق و عميقي است، زيرا: آنچه از اين جمله فهميده مي شود اين است که: آنچه را که اين طايفه مي خواهند و يا آنرا مطالبه مي کنند براي جلب منفعت مادي، و يا بدست آوردن اسم و رسم نيست، بلکه براي پيشبرد احکام دين و زنده ساختن ساختن شريعت «سيدالمرسلين» و يا احقاق حقوق ملت مسلمان کشورشان است.

نکته ي چهارم اينکه: پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله فرموده است: وقتي که حق و يا حقشان را به آنها ندادند آنها مي جنگند و پيروز مي شوند و آنگاه حقشان را به آنان ارزاني مي دارند ولي ديگر آن طايفه نمي پذيرند و اين هم نکته عجيب و پرمعنايي است که نياز به دقت دارد.

زيرا: اگر کسي بخواهد درباره ي اين جمله بينديشد و کنه مطلب را بدست بياورد به



[ صفحه 190]



سري از اسرار نهفته پي مي برد که شايان دقت است چه آنکه از اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و اله چنين استفاده مي شود که گويا در گرماگرم جنگ و پيدايش نخستين طليعه پيروزي و غالب شدن بر دشمن کساني مي خواهند به نفع دشمنانشان چيزي را بر آنها تحميل کنند و فريبشان بدهند و آنان را اغفال نمايند ولي آنان از بس هشيار و بيدارند اغفال نمي شوند و زير بار نمي روند و فريب نمي خورند و مکاران و حيله گران را مأيوس مي کنند، چرا که آنان مؤمنند «و المؤمن لا يلدغ من جحر مرتين» انسان مؤمن از يک سوراخ گزنده دوبار گزيده نمي شود، و لذاست که آرام نمي گيرند و مي جنگند و تا موقعي که دشمن را به شکست قطعي نکشانند و پيروزي واقعي بدست نياورند لحظه اي از پاي نمي نشينند.

نکته ي پنجم اينکه: نبي گرامي اسلام فرموده است «آنان اين پرچم ها را بدست مردي از اهل بيت من مي سپرند» و اين نکته به اين مطلب اشاره دارد که اينان زمينه ساز حکومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام خواهند بود و قيام و انقلابشان تا انقلاب جهاني موعود عليه السلام ادامه خواهد داشت.

نکته ي ششم اينکه: حضرت فرموده است: (هر کسي که آن زمان را درک کند بايد بسوي آنان بشتابد و خود را به ايشان برساند و در صف آنها قرار گيرد)و اين فرمايش حضرت دليل بر آن است که: صاحبان اين پرچمها اهل حقند و براي حق مي جنگند و جز احياء حق و از بين بردن باطل و محو آثار ظلم، هدف ديگري ندارند و از اين جهت است که فرستاده ي خدا به همه ي مسلمانان فرمان داده است که خودشان را به آن طايفه برسانند و در صف آنان قرار گيرند و آنها را در کام قيام و نهضتشان ياري دهند. اينها نکاتي است که از حديث (ابن مسعود) استفاده مي شود ولي «لا يعقلها الا من امتحن الله قلبه بالايمان».


پاورقي

[1] عقدالدرر، ص 124-122.

[2] اين جمله: موافق عقيده اهل سنت است که عقيده دارند نام پدر حضرت حجت عليه السلام عبدالله است ولي بعقيده شيعه اين درست نيست، زيرا چنانکه مي دانيم حضرتش فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است و اگر ثابت شود که اين جمله جزء حديث است که نيست زيرا خود اهل سنت هم عده اي قبول ندارند که اين جمله جزء حديث باشد، اما از آنجائي که در متن عربي (اسم ابيه اسم ابي) آمده بعيد نيست که تصحيف «ابني» باشد که مراد امام حسن مجتبي عليه السلام است.

[3] عقدالدرر ص 125-124.

[4] ينابيع الموده ج 2 ص 18 ط- اسلامبول - چاپ اول.

[5] سنن ابن ماجه ج 2 ص 1366 حديث 4082 طبع دار احياء التراث العربي.

[6] به کتاب صواعق المحرقه، ص 164 ط- قاهره چاپ سال 1965-1385 سطر هفتم مراجعه فرماييد.

[7] الملاحم و الفتن ص 161- باب 14 ط - منشورات الرضي.