بازگشت

خراسان از ديدگاه اميرمؤمنان


«سپهر» در جلد سوم کتاب «ناسخ التواريخ» مطالبي را درباره ي خراسان و برخي از شهرهاي تابع اين منطقه از اميرمؤمنان عليه السلام نقل کرده است که چون حاوي مشخصات جغرافياي طبيعي اين سرزمين کهن و متضمن نام برخي از شهرها و شهرستانهاي تابعه ي خراسان در زمان آن حضرت است، عين عبارت کتاب را براي آشنائي بيشتر خوانندگان در ذيل مي آوريم.

وي درباره ي خراسان چنين مي نويسد:

آنگاه که «ابوموسي اشعري» مملکت «فارس» را بگشاد، خبر به عمر ابن الخطاب داد و اجازه خواست تا بجانب خراسان شود.

بالجمله چون نامه ابوموسي به عمر رسيد در پاسخ نوشت که اي ابوموسي از آن فتحها که بدست مسلمان رفت خداوند را سپاس گفتم، لکن آهنگ خراسان مکن در هر شهري که بدست تو گشوده شد، حاکمي نصب کن و خود باز [به] بصره شو و انديشه ي خراسان از دل بيرون کن ما را با خراسان و خراسان را با ما



[ صفحه 167]



چکار، کاش در ميان ما و خراسان کوههاي آهن و درياي آتش بودي و مانند سد ياجوج و مأجوج هزار سد حاجز و حايل آمدي.

علي عليه السلام فرمود: اي عمر اين چه سخن است که مي گويي!.

گفت: خراسان از ما دور است و مردم آن عهدشکن و خونريزند.

علي عليه السلام فرمود: اي عمر خراسان را اثرهاي بزرگ است.

«هرات» شهري است از خراسان که ذوالقرنين اکبر بنا کرده و عزيز پيغمبر در آنجا نماز گذاشته، زميني نيکو دارد و آبهاي گوارا را بر آن گذرد بر هر دروازه اي از آن فرشته اي با شمشير کشيده ايستاده و بلاها را دفع داده و آن شهر بغلبه گشود نشود مگر بدست قائم آل محمد صلي الله عليه و اله.

و ديگر «خوارزم» است و آن از ثغور اسلام بشمار مي رود آن کس که در آنجا اقامت جويد آن پاداش يابد که مردي شمشير گرفته در راه خدا جهاد مي کند. خوشا بحال کسي که در خوارزم بپايد و از نمازگزاران باشد.

و ديگر شهر «بخارا» است که در آنجا مرداني آيند که از کثرت عبادت «اديمي» را مانند که مالش داده باشند.

و ديگر «سمرقند» است، خداوند نيکي دهد اهل سمرقند را و اين شهر در آخر زمان بدست ترکان (شرقيها و غربيها) پايمال شود.

و ديگر شهر «شاش» و شهر «فرغانه» خوشا بحال کسي که در آن اراضي چند رکعت نماز بپاي برد و ديگر شهر «سحاب» است و ثواب شهيدي آنرا بود که آنجا بميرد و ديگر شهر «بلخ» است که يکبار خراب و چون بار ديگر خراب شود هرگز آباد نگردد. کاش ميان ما و بلخ کوه قاف و جبل صاد ميانجي بودي. و ديگر «طالقان» است که خداي را در آنجا خزانه هاست نه از سيم و زر بلکه از مردان دانشور که خداوند را چنانکه بايد بشناسد، و در آخر زمان ملازم خدمت قائم آل محمد صلي الله عليه و اله باشند.

اما در شهر هرات در آخر زمان ماران پرنده ببارد و مردم آن بلد را عرضه ي دمار و هلاک دارد، اما شهر «ترمذ» را بلاي طاعون فرو گيرد و مردمش را نابود کند. اما مردم «دارا بجرد» در آخر زمان بدست دشمني مقهور و مقتول شوند.



[ صفحه 168]



و «سرخس» را چنان زلزله عظيم درافتد که مردمش از فزع بميرند.

و در «سجستان» جماعتي باشند که قرائت قرآن کنند و احکام آن را بکار نبندند و از اسلام چنان بيرون روند که تير از کمان، بر آن جماعت ريگ بارد، جمله را فرو پوشد.

و از «بوشنج» سي کس برآيد که هر يک به سيرت و صفت دجالي باشد و اگر همه ي مردم را بکشد غم ندارد.

و مردم نيشابور بدست رعد و برق و صاعقه نابود گردند و آن شهر چنان ويران شود که هرگز آباداني نبيند.

و در گرگان مردم نيکو آيند و به صلاح و تقوي کار کنند.

و دامغان را چون سواره و پياده فراوان باشد به سختي معاش کنند تا آن گاه که قائم آل محمد صلي الله عليه و اله بيرون شود آن جماعت را روز فرج برسد.

و «طبرستان» [1] را مؤمن اندک و فاسق فراوان آيد و ايشان را از کوه و دريا منافع بسيار رسد.

اما در شهر «ري» مردم فتنه انگيز فراوان آيند، و در آخر زمان «ديلمان» بر ايشان تاختن کنند و بر آن دروازه که بسوي جبل است چندان مردم مقتول شوند که شمار ايشان جز خداي نداند و در آن دروازه هشت کس از بني هاشم (سادات) نماز گذارند که هر يک دعوي دار خلافت و رياست باشند و مردي بزرگ که سمي پيغمبري بود [يعني همنام با پيغمبري باشد] در شهر به دربندان [يعني به محاصره] افتد و او را چهل روز حصار دهند و محاصره کنند آنگاه مأخوذ دارند و مقتول سازند و در آن ايام که کار داري بلاد به سفيان افتد [يعني سفياني مشهور] مردم «ري» را داهيه ي بزرگ رسد و بلاي قحط و غلا و گراني در ميان ايشان بالا بگيرد.

چون اميرالمؤمنين عليه السلام اين کلمات را بپايان برد عمر گفت: يا اباالحسن نخست مرا به فتح خراسان رغبت دادي و آنگاه اهل خراسان را از دل من دور افکندي.

علي عليه السلام فرمود: آنچه تو را از خراسان نگفتم افزون از آنست که گفتم و اين



[ صفحه 169]



خراسان نخست بتمامت در دست بني اميه گشوده شود و در پايان کار به تحت فرمان بني هاشم آيد. [2] .

با توصيفي که درباره ي حدود جغرافيايي منطقه خراسان شد و صراحتي که ياقوت حموي در اين باره اظهار داشته و هم چنين مطالب ارزنده اي که اميرمؤمنان عليه السلام درباره ي حدود و ثغور اين مرز و بوم بيان فرموده است. چنين فهميده مي شود که هدف روايات از ذکر نام خراسان، کشور ايران است، و اگر ائمه ي معصومين عليهم السلام از قيام فرد يا افرادي از اين منطقه ي خاص خبر داده اند منظورشان از ذکر نام خراسان فقط تعيين جهت و حدود منطقه ي جغرافيايي قيام ايرانيان بوده است و چون خواسته اند پيروان خود را از قيام گروهي از مسلمانان ديندار و متعهد به اسلام با خبر سازند و مشخصات جغرافيايي آن منطقه را نسبت به ساير مناطق شرقي جهان بازگو نمايند تا از ديگر مناطق شرقي متمايز شود، لذا از مشهورترين و معروفترين و حساسترين نقاط مرکزي ايران آن روز مانند خراسان که شهرت فوق العاده اي داشته است نام برده اند.

و البته اين مطلب مسئله اي طبيعي است و ما امروز نيز مي بينيم که بيشتر کشورهاي مشهور جهان غالبا بوسيله ي شهرهاي بزرگ و پرجمعيت و بخصوص شهرهاي مرکزي خود معرفي مي شوند، و اصولا مردم، هنگامي که مي خواهند کشوري را به ديگري بشناسانند معمولا از معروفترين شهرهاي بزرگ و يا پايتخت آن کشور نام مي برند و اين چيز تازه اي نيست.


پاورقي

[1] مراد از طبرستان مازندران است.

[2] ناسخ التواريخ، تاريخ خلفاء ج 3 ص 37، 35 طبع کتابفروشي اسلاميه.