بازگشت

پيشگويي علي از آينده ايرانيان


«عباد بن عبدالله اسدي مي گويد: من روز جمعه اي در مسجد نشسته بودم و علي عليه السلام بر فراز منبري از آجر خطبه مي خواند و «ابن صوحان» در پاي منبرش نشسته بود. «اشعث» آمد و پا برگردن مردم مي گذاشت و مي گذشت تا نزديک آن حضرت رسيد، و چون روبروي آن حضرت قرار گرفت، گفت: «يا أميرالمؤمنين غلبتنا عليک هذه الحمراء»؛ اي اميرمؤمنان! اين سرخ رويان (يعني: ايرانيان) در نزديکي به تو بر ما غلبه کرده اند و جلو روي شما بر ما (عربها) چيره شده اند و مقربان درگاه حضرتت گرديده اند و تو جلو آنها را نمي گيري!!!

آن حضرت از شنيدن اين سخن خشمناک شد و پاي خود را محکم به منبر کوبيد، تا اينکه «ابن صوحان» گفت: ما را با اين مرد (ابن اشعث) چکار آنگاه گفت: بطور مسلم امروز علي عليه السلام سخني خواهد گفت که پرده از چهره ي عرب بردارد و نشان خواهد داد که عرب چکاره است. امروز علي عليه السلام سخني خواهد گفت که آنچه نهانست آشکار شود و براي هميشه در خاطره ها بماند.

آنگاه علي عليه السلام فرمود: چه کسي است که عذر مرا از اين شکم گنده هاي بي فايده بخواهد، (يعني مرا از شر اينگونه افراد خلاص کند) که خودشان در بستر نرم استراحت مي کنند، و مانند حيوانات و چهارپايان درازگوش اينطرف و آن طرف ملق مي زنند و يکي از آنها (بعنوان نمايندگي از ديگران) پيش مي آيد و در حالي که بر روده هاي خود زير و رو مي شود (يعني: بقول معروف از باد شکم سخن مي گويد)و مردمي هم (يعني موالي و ايرانيان) آفتاب مي خورند و روزهاي گرم بخاطر خدا فعاليت مي کنند و او (يعني اشعث)به من فرمان مي دهد که من آنها را (يعني: موالي را) از خود برانم و از نزد خويشتن دورشان سازم تا از ستمکاران باشم!!!. سپس فرمود:

«أما والذي فلق الحبة و برء النسمة لقد سمعت محمدا صلي الله عليه و اله يقول: ليضربنکم و الله علي الدين عودا کما ضربتموهم عليه بدءا»

«قسم به پروردگاري که دانه را شکافت و گياه را روياند و انسان را آفريد، من خود از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله شنيدم که مي فرمود: بخدا قسم همچنانکه شما در ابتداء کار، با ايرانيان بخاطر اسلام خواهيد جنگيد، بعد ايرانيان، بخاطر تازه شدن



[ صفحه 140]



اسلام و حمايت از دين با شماها خواهند جنگيد. [1] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 19، ص 124، ط -مصر، والغارات ج 2، ص 498، چاپ انتشارات انجمن آثار ملي، و کامل مبرد ج 2، ص 53، ط مصر سال 1339، و غريب الحديث ج 3، ص 474.