بازگشت

خاتمه


اکنون که مسئوليت خويش را به پايان برده و به آنچه مي خواستيم رسيديم بي تناسب نيست به مناسبت پايان کتاب و بحثي که درباره ي (زمينه سازان انقلاب جهاني مهدي عليه السلام) به عمل آورديم، نظر خوانندگان گرامي را به جريان اجتماع اصحاب حضرت قائم عليه السلام و مراسم بيعت با آن بزرگوار در کنار خانه خدا در مکه معظمه جلب نمائيم.

مرحوم سيد بن طاووس «رحمه الله»، مشروح اين جريان را در کتاب «الملاحم و الفتن» از بيان «اميرالمؤمنين عليه السلام» اينگونه بازگو کرده است:

«اصبغ بن نباته، مي گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام، خطبه اي خواند و از خروج حضرت مهدي عليه السلام و ياران او نام برد، ابوخالد حلبي يا کابلي عرضه داشت يا اميرالمؤمنين! اوصاف مهدي عليه السلام را براي ما بيان فرما؟ آن حضرت فرمود: مهدي عليه السلام از نظر خلقت، و اخلاق، و نيکوئي شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله است.



[ صفحه 549]



آيا مي خواهيد شما را از ياران او و نامهاي ايشان آگاه نمايم؟ عرضه داشتيم آري يا اميرالمؤمنين. فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: اول آنها از بصره، و آخر آنها از (يمامه) خواهد بود.

آنگاه آن حضرت عدد اصحاب قائم عليه السلام را برشمرد و مردم هم مي نوشتند. تا اينکه فرمود: پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله آنها را براي من شماره فرمود: تا اينکه مطابق عدد اصحاب «بدر» 313 نفر شدند.

و سپس فرمود: خداوند آنها را از مشرق و مغرب زمين به يک چشم بهم زدن نزد خانه ي کعبه جمع مي کند و هنگامي که بر اهل مکه وارد مي شوند مردم مکه مي بينند گروهي به دور (خانه ي) کعبه اجتماع کرده اند که تاريکي و ظلمت از ميان آنها رخت بربسته و صبح اميد آنها طلوع کرده و يکديگر را صدا مي زنند و مي گويند: موعد نجات فرا رسيد و مردم به آنها نگاه مي کنند و فرمانروايانشان غرق در تفکرند.

آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: گوئي من هم اکنون آنها را مي نگرم، که قد و قامت آنها يکي، زي و لباس آنها يکي، و صورت و شکل همه ي آنها يکي است و مثل اينکه چيزي را گم کرده باشند و به دنبال آن مي گردند درباره ي آن متحير و متفکرند. تا اينکه ناگهان آن مردي که خلقا و خلقا و جمالا که شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله است از پشت پرده ي کعبه بيرون مي آيد و نزد آنها مي رود و آنها به او مي گويند:

آيا تو همان مهدي موعود هستي؟ و او مي گويد: آري: من همان مهدي موعود مي باشم. آنگاه آن حضرت به آنها مي فرمايد: درباره ي چهل خصلت با من بيعت کنيد و راجع به ده خصلت با من شرط نمائيد.

احنف پرسيد: مولاي من آن خصلتها کدامند؟ علي عليه السلام فرمود: آنها با آن حضرت بيعت مي کنند که: دزدي نکنند، زنا نکنند، کسي را (بناحق) نکشند، هتک حرمت محترمي را ننمايند، به مسلماني فحش ندهند، بمنزل کسي هجوم نبرند، و کسي را بغير حق نزنند، خود را به وسيله ي (طلا) زينت نکنند، لباس خز نپوشند لباس حرير در بر نکنند، نعلين هاي (صراره) نپوشند، مسجدي را خراب نکنند، راه بر کسي نبندند، در حق يتيمي ظلم روا ندارند، راهي را خوفناک نسازند، مکر و حيله ننمايند، مال يتيم را نخورند، هم جنس بازي نکنند، شراب نخورند، امانت را خيانت نکنند، خلف وعده



[ صفحه 550]



ننمايند، گندم و جو را احتکار نکنند، کسي را که به آنها پناه مي برد بقتل نرسانند، شکست خورده ي (در جنگ) را تعقيب ننمايند، خوني را (بنا حق) نريزند، بکشتن شخصي که در جنگ مجروج شده اقدام ننمايند، لباس زبر و خشن بپوشند، خاک را متکاري خود قرار دهند، نان جو بخورند، به چيز کم راضي باشند، براي خدا آنطور که شايد و بايد جهاد نمايند، بوي خوش ببويند، و از نجاست دوري کنند. [1] .

و آن حضرت هم با آنها شرط مي کنند که: معاشر و ملازمي براي خود انتخاب نکنند، هر وقت آنها راه بروند و هر جا آنها بخواهند او هم با آنها برود، به چيز کم قانع باشد، زمين را بياري خدا پر از عدل و داد نمايد آنطور که پر از ظلم و جور شده باشد، خدا را آنگونه که شايد و بايد عبادت کند. [2] .

آنگاه با لشکريان و سپاهيان حرکت مي کند تا اينکه (وادي فتنه ها) را پشت سر مي گذارد، (و يا تا اينکه وادي فتنه ها متروک شوند) و سپس (حسني) با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مي شود و آن بزرگوار به (حسني) مي گويد: من از تو به اين امر سزاوارترم، و حسني از او مطالبه ي دليل و برهان مي نمايد، پس آن حضرت به پرنده اشاره مي کند، و پرنده بر کتف مبارکش فرود مي آيد، و سپس عصائي که در دست دارد بر زمين مي زند و عصا سبز مي شود بگونه اي که شاخه و ساقه و برگ برمي آورد، آنگاه (حسني) لشکر را تسليم حضرت مي نمايد و خود در جلو لشکر قرار مي گيرد. و يا اينکه خروج حسني مقدمه خروج مهدي عليه السلام خواهد بود. [3] .

تفصيل قيام به روايت ديگر:

در حديث ديگري که ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت کرده مشروح جريان قيام حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اجتماع ياران آن حضرت در مکه بدين صورت آمده است:

«مسعده مي گويد: ابوبصير از صادق آل محمد عليه السلام پرسيد آيا همانطور که



[ صفحه 551]



«اميرالمؤمنين عليه السلام» شماره ي اصحاب قائم عليه السلام را مي دانست، جا و مکان آنها را هم مي دانست؟ فرمود: آري، به خدا قسم اسم آنها و اسم پدران آنها و (نام) جا و مکانشان را يکي يکي مي دانست.

ابوبصير، عرضه داشت: قربانت گردم هر چه را علي عليه السلام مي دانست امام حسن عليه السلام هم مي دانست، و آنچه را که امام حسن عليه السلام مي دانست امام حسين عليه السلام هم مي دانست، هر چه را امام حسين عليه السلام مي دانست شما هم مي دانيد، پس مرا از تعداد اصحاب حضرت قائم عليه السلام و مکان ياران آن حضرت مطلع فرمائيد.

امام عليه السلام فرمود: روز جمعه بعد از نماز نزد من بيا. ابوبصير گفت: روز جمعه حضور حضرت شرفياب شدم فرمود: نويسنده و منشي تو کجاست؟ عرض کردم او کاري داشت و من خوش نداشتم که وقت حاجت خود را به تأخير اندازم. آنگاه آن حضرت به شخصي فرمود: بنويس: [4] بسم الله الرحمن الرحيم

اين خلاصه ي آن چيزي است که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به علي بن ابي طالب عليه السلام املاء فرموده و نام و نشان اصحاب حضرت قائم عليه السلام که هنوز در دنيا نيامده اند براي آن حضرت بيان فرموده است.

اصحاب حضرت قائم عليه السلام، در آن سالي که در آن امر خدا ظاهر مي شود و صدائي از آسمان شنيده خواهد شد، همگي در يک شب در مکه اجتماع خواهند کرد، و همگي آنها از نجباء، و فقهاء، و حکام، (و فرمانروايان مردم) خواهند بود.

آنها سيصد و سيزده نفرند که خدا همه ي آنها را در يک شب جمعه در مکه ي معظمه جمع خواهد نمود، و يک شب را در بيت الله الحرام به صبح خواهند آورد و احدي از آنها تخلف نخواهد کرد. آنگاه فردا صبح که مي شود در کوچه هاي مکه پراکنده مي شوند و به دنبال خانه و پيدا کردن منزل مي گردند که در آن سکنا نمايند. و اهل مکه آنها را نمي شناسند، زيرا در آن موقع کارواني از شهرها براي حج يا تجارت نزد آنها سابقه ندارد.

پس عده اي از اهل مکه به يکديگر مي گويند: اين گروه غريبي که ما امروز آنها را در



[ صفحه 552]



مکه مي بينيم تاکنون نديده ايم، اينها که اهل يک شهر نيستند، از يک قبيله هم نيستند، اينها که اهل و عيال و مرکب سواري هم ندارند؟!!

در اين ميان که آنها با يکديگر مشغول گفتگو هستند ناگهان مردي از (بني مخزوم) مي آيد، (و سخن آنها را قطع مي کند) و مي گويد: من ديشب خواب عجيبي ديده ام که خيلي از آن خائف و ترسانم، آن جمعيت مي گويند: بيا با هم نزد (فلان ثقفي) برويم، و تو خوابت را براي او بگو:

پس نزد آن مرد (ثقفي) مي روند و آن مرد (مخزومي) خواب خود را بدينگونه نقل مي کند که: شب گذشته در عالم خواب ديدم که قطعه ي ابري از آسمان فرود آمد تا اينکه بر خانه ي کعبه فرو نشست، بعد از آن ديدم که در ميان آن ابر ملخهايي که داراي بالهاي سبزي بودند قرار داشت، سپس ديدم که آن ملخها بطرف يمين و شمال (يعني: راست و چپ) به پرواز درآمدند، به هيچ شهري نمي رسيدند مگر آنکه آن را آتش مي زدند و با هيچ بنايي مصادف نمي شدند مگر آنکه آن را ويران مي ساختند!!!

آنگاه آن مرد (ثقفي) مي گويد: تعبير اين خواب اين است که: در شب گذشته لشکري از لشکرهاي خدا بر شما وارد شده که شما قدرت مقاومت با آنها را نداريد. مي گويند: آري، به خدا قسم ما امروز چيز عجيبي ديديم و آنگاه جريان آن جمعيت را براي آن مرد ثقفي نقل مي کنند، و سپس از نزد او بيرون مي روند تا بر آن جمعيت يورش برند ولي خداوند دلهاي آنها را پر از خوف و رعب مي نمايند و با يکديگر مشورت مي کنند و مي گويند: درباره ي اين گروه (اندک) عجله نکنيد زيرا که اينها تاکنون عمل ناپسندي انجام نداده اند، و اسلحه اي به روي شما نکشيده اند و عمل خلافي را مرتکب نشده اند، و شايد هم در ميان اينها مردي از قبيله ي شما وجود داشته باشد، اگر عمل برخلافي از اين گروه صادر شد آنگاه شما مي توانيد آنها را از شهرتان بيرون کنيد.

ولي آنها مردماني عبادت کارند و سيماي مردمان نيکو دارند و مشغول انجام عبادت و اعمال حج هستند و آنها در خانه اي هستند که هر کس در آن خانه داخل شود مأمون است مگر وقتي که در آن حادثه اي را ايجاد نمايد و اينها حادثه اي را ايجاد نکرده و آشوبي بپا نکرده اند تا جنگ با آنها واجب شود.

مرد مخزومي که سرپرست آن مردم است مي گويد: من مطمئن نيستم که پشت سر



[ صفحه 553]



اين جمعيت قوه و نيرويي نباشد و اگر آن نيروئي که پشت سر اينها قرار دارد، و او اصل و ريشه است بيايد حقيقت امر اين عده روشن خواهد شد، و کار آنها بزرگ خواهد شد، پس قبل از آنکه اصل جريان کار اينها معلوم شود آنها را شماره کنيد تا ببينيد که اين گروه کوچک با اين جمعيت کم در اين شهر قدرت و عزتشان زياد است و آنها بيهوده به اينجا نيامده اند و (قطعا) کاري خواهند داشت. و من گمان ندارم که تعبير خواب رفيق شما جز حق چيز ديگري باشد.

پس بعضي از اهل مکه به يکديگر مي گويند: بر فرض اينکه به اندازه ي همينها جمعيت بيايد شما نبايد ترس و واهمه داشته باشيد و از آنها بترسيد، زيرا که اين گروه اسلحه ندارند و سنگر و پناهگاهي ندارند که به آن پناهنده شوند. اگر لشکر و سپاهي به طرف شما آمد آنگاه شما مي توانيد در مقابل آنها قيام کنيد و آنها در مقابل شما چون شربت آبي خواهند بود که شخص تشنه بياشامد.

پيوسته در اينگونه گفتگوها خواهند بود تا شب فرا رسد و خواب بر آنها مستولي گردد، پس متفرق مي شوند و بعد از رفتن ديگر اجتماع نخواهند نمود. (چه آنکه فرداي آن روز) قائم عليه السلام قيام مي کند. و اصحاب حضرت «قائم» عليه السلام مانند فرزندان يک پدر و مادر که صبح پراکنده مي شوند(و از منزل بيرون مي روند) و شب هنگام اجتماع مي نمايند با يکديگر ملاقات مي کنند.

ابوبصير: عرضه داشت: فدايت شوم! غير از اين عده در روي زمين مؤمني نخواهد بود؟ فرمود: چرا، ولي اين عده اي که قائم آل محمد صلي الله عليه و آله در ميان آنها مي آيد از نجباء و فقهاء، و حکام و قضاتي هستند که ظاهر و باطنشان يکي است و هيچ حکمي بر آنها مشکل نمي شود.


پاورقي

[1] ناگفته نماند که (شش خصلت) از خصلتهاي (چهلگانه) در حديث نيامده، و گويا از قلم افتاده است.

[2] بايد توجه داشت که از شرائط ده گانه، چند شرط ديگر ذکر نشده است.

[3] الملاحم و الفتن ص 145 تا 150 باب 79 طبع بيروت، و منشورات الرضي.

[4] به کتاب «الملاحم و الفتن» از: ص 201 تا 205 مراجعه فرمائيد.