بازگشت

تصور صحيح


تصور صحيح درباره ي شعيب بن صالح، همانگونه که دانشمند محترم آقاي عسکري در توضيح خود آورده اند اين است که: به حسب بسياري از روايات «شعيب» صاحب اصلي دعوت و انقلاب نيست بلکه او يک انسان متهور شجاع و دلاوري است که در هنگام جنگ و نبرد و مقابله ي با دشمن سخت حمله مي کند و مردانه مي جنگد و براي رضاي خدا قدم برمي دارد. و او يک فرد غيرمعروفي است که کمتر کسي به او توجه دارد و دليل اين گفتار: رواياتي بي شماري است که قسمتي از آنها در بخشهاي گذشته تقديم خوانندگان محترم گرديده و قسمتي هم در اينجا براي مزيد اطلاع تقديم مي کنيم:

1- مرحوم علامه ي مجلسي (رضوان الله عليه) در کتاب «بحارالانوار» از «غيبت نعماني» از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ي برخي از علائم ظهور که در ضمن آن به پاره اي از ويژگيهاي ارتش و سپاه «هاشمي خراساني» اشاره شده، حديثي را بدين صورت نقل کرده است:



[ صفحه 535]



(و قال عليه السلام، و لابد من رحي تطحن، فاذا قامت علي قطبها و ثبتت علي ساقها، بعث الله عليها عبدا عسفا، خاملا أصله، يکون النصر معه، أصحابه الطويلة شعورهم، أصحاب السبال، سود ثيابهم أصحاب رايات سود، ويل لمن ناواهم، يقتلونهم هرجا.

والله لکأني أنظر اليهم و الي أفعالهم، و ما يلقي الفجار منهم، و الأعراب الجفاة، يسلطهم الله عليهم بلا رحمة، فيقتلونهم هرجا علي مدينتهم بشاطئ الفرات، البرية و البحرية، جزاء بما عملوا و ما ربک بظلام للعبيد». [1] .

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ناچار بايد آسيائي بگردش درآيد، [2] و همين که کاملا بگردش افتاد و پا برجا شد خداوند بنده ي خدمتگذار فرمانبرداري را که در راه خدا بسيار سخت گير و گمنام است [3] برمي انگيزاند که پيروزي با اوست.

يارانش کساني هستند که موي بلند دارند و صاحب ريش و سبيل هستند، لباسهايشان سياه، و صاحبان پرچمهاي سياهند، واي بحال کسي که با آنها به دشمني برخيزد که بي ملاحظه آنان را مي کشند.

به خداي بزرگ سوگند که گوئي من هم اکنون آنها را مي نگرم و کارهاي آنها و آنچه را که بدکاران و عربهاي ستمگر و جفاجو از دست آنان مي بينند در پيش چشم من است. خداوند آنان را بدون اينکه برايشان رحمي آورند بر آنان مسلط مي سازد، و در شهرهاي ساحلي و بياباني، ايشان را به جزاي آنچه که کرده اند بي محابا مي کشند و از دم شمشير مي گذرانند و آنان را به کيفر اعمالشان مي رسانند (و ما ربک بظلام للعبيد) و پروردگار تو به بندگانش ستم روا نمي دارد. [4] .



[ صفحه 536]



2- متقي هندي، در کتاب «البرهان» در باب هفتم حديثي را درباره ي هاشمي خراساني و شعيب بن صالح، از اميرالمؤمنين عليه السلام بدين صورت نقل کرده است.

«عن علي بن أبيطالب عليه السلام قال: اذا خرجت خيل السفياني الي الکوفة، بعث في طلب أهل خراسان، و يخرج أهل خراسان في طلب المهدي، فيلتقي هو و الهاشمي برايات سود علي مقدمته شعيب بن صالح، فيلتقي هو و السفياني بباب اصطخر فتکون ملحمة عظيمة فتظهر الرايات السود، و تهرب خيل السفياني، فعند ذلک يتمني الناس المهدي و يطلبونه» [5] .

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: چون لشکريان سفياني بسوي کوفه، (و در نسخه اي از کوفه) خارج شدند، سفياني آنها را بسوي مردم خراسان گسيل مي دارد و مردم خراسان قيام مي کنند و به جستجوي مهدي عليه السلام مي پردازند.

پس سفياني، و آن مرد هاشمي که صاحب پرچمهاي سياه است و فرمانده سپاه او مردي بنام «شعيب بن صالح» مي باشد، بهم ديگر مي رسند، و سپس سفياني با شعيب بن صالح در باب اصطخر [6] با هم روبرو مي گردند، و جنگ بسيار بزرگي در بين آن دو نفر واقع مي شود و (صاحب) پرچمهاي سياه پيروز مي گردد و لشکريان سفياني رو به هزيمت گزارده فرار مي کنند و از معرکه مي گريزند. در آن هنگام مردم آرزوي مهدي عليه السلام مي نمايند و به جستجوي او مي پردازند.

اين حديث گرچه بسيار مختصر نقل گرديده است اما در عين حال پرده از روي بسياري از مبهمات احاديث ديگر، برمي دارد و به خوبي نشان مي دهد که صاحب اصلي دعوت و نهضت «شعيب بن صالح» نيست، و بلکه مشخص مي سازد که رهبر اصلي ايرانيان در هنگام ظهور سيدي از دودمان رسول اکرم صلي الله عليه و آله است که شعيب بن صالح در هنگامه ي جنگ سمت فرماندهي سپاه، و سرکردگي لشکريان آن سيد را عهددار است.



[ صفحه 537]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52 ص 233، 232 و غيبت نعماني، ص 257. 256.

[2] مقصود از: آسيائي که بگردش در خواهد آمد، وقوع جنگ است.

[3] در عبارت عربي متن «عبدا عسفا» آمده بود که ما آنرا به بنده ي خدمتگذار و فرمانبردار ترجمه نموديم، به کتابهاي لغت مراجعه فرمائيد، در هر صورت مراد از اين بنده سختگير غيرمشهور، بحسب ظاهر، همان شعيب بن صالح است که کسي او را نمي شناسد و يا به او توجهي ندارد و يا اينکه در بين مردم معروف نيست.

[4] از اين حديث به خوبي استفاده مي شود که جنايت پيشگان عراقي در دريا و خشکي به دست سپاهيان ايراني به سزاي اعمال خود خواهند رسيد.

[5] البرهان في علامات آخرالزمان ص 152 حديث 26 باب 7.

[6] اصطخر معرب «استخر» است، و آن پايتخت داريوش کبير و خشايارشاه و اردشير اول در حوالي پرسپوليس - تخت جمشيد- است، که اسکندر مقدوني آنرا آتش زد خرابه ي آن که يک قسمتش معروف به تخت جمشيد است در حوالي مرودشت در استان فارس نزديک شيراز باقي است. گفته مي شود: معبد آناهيتا در شهر استخر بوده و لذا پادشاهان ساساني آنجا را گرامي مي داشتند. (لغتنامه دهخدا).