روايات مربوط به شعيب
اکنون براي اينکه بدانيم: شعيب بن صالح کيست؟ و نقش او در انقلاب جهاني مهدي عليه السلام چيست؟ و وظيفه ي او در طول دوران قيام ايرانيان، و زمان جنگ چه مي باشد، و آنگونه که روايات وي را معرفي کرده اند بشناسيم، به روايتي که در زمينه ي قيام پرشور او عليه ظلم و تجاوز، و سرکوبي دشمنان دين و انسانيت رسيده است مي پردازيم.
[ صفحه 526]
و پيش از آنکه روايات مربوط به اين شخصيت بزرگ انقلابي را بياوريم متذکر مي شويم که ما هرگز ادعا نمي کنيم که مي توانيم خوانندگان گرامي را در معرفي شخصيت کم نظيري که در روايات اسلامي تقريبا بطور سربسته از قيام حيرت انگيز او سخن رفته است و تا اندازه اي ماهيت قيام و کيفيت حرکت انقلابي او مجهول و ناشناخته است رهبري کنيم، و تمام جزئيات قيام و حوادث مربوط به زمان او و همچنين اوضاع و احوال صحنه هاي جنگ و نبردهاي پي در پي و شکننده اش را در اختيارشان قرار دهيم.
بلکه سعي خواهيم کرد تا حدي پرده هاي ابهام را کنار زده و خوانندگان محترم را با حقايقي که از لابلاي کتب حديث و اخبار در مورد اين شخصيت ناشناخته بدست آمده آشنا سازيم.
و اينک اين شما خواننده ي عزيز و اين هم روايات.
1- در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله که در مورد خروج مرد مبارز و شکست ناپذيري از طرف «مشرق» بنام آزادمرد تميمي روايت شده چنين آمده است:
فرزند عمر، روايت کرده است که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در ميان چند تن از مهاجر و انصار بود و علي بن ابيطالب عليه السلام در طرف چپ، و عباس (عموي آن حضرت) در طرف راست وي بودند که ناگهان «عباس» و مردي از انصار به مشاجره و نکوهش يکديگر پرداختند و آن مردي که از انصار بود با عباس درشتخوئي کرد، آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله دست عباس و دست علي عليه السلام را در دست مبارک خود گرفت و فرمود: در آينده از پشت اين (عباس) کسي بيرون خواهد آمد که زمين را پر از جور و ستم خواهد کرد، و از پشت اين (علي عليه السلام) کسي بيرون خواهد آمد که زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود.
آنگاه فرمود: پس هر گاه شما آن روزگار را دريابيد بر شماست که به آن جوانمرد تميمي که از سوي مشرق زمين، يعني: از طرف (خراسان و ايران) مي آيد روي آوريد، چه او صاحب پرچم، و علمدار حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود. [1] .
2- معاذ بن جبل مي گويد: در اين ميان که من و ابوعبيده و سلمان فارسي نشسته
[ صفحه 527]
بوديم و منتظر آمدن رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، ناگاه ديديم که آن حضرت نزديک ظهر با چهره اي گرفته و رنگ متغير بر ما وارد شد و فرمود: در اينجا کيست؟ آيا ابوعبيده و معاذ و سلمان نيستند؟ گفتيم: چرا يا رسول الله! آنگاه آن حضرت فتنه ها را يادآور شد و سپس فرمود:
اين فتنه ها در شهر «زوراء» (يعني: بغداد) بپا مي شود و چه بسا مردان و زناني که کشته مي شوند و اموالي که بغارت مي رود و زناني که هتک حرمت مي شوند، خدا رحمت کند آن کسي را که در آن روزگار زنان «بني هاشم» را پناه دهد چه آنکه آنها حرم من هستند.
آنگاه آن فتنه به کوفه و نجف مي رسد و جواناني از منطقه ي خودشان (يعني: از همسايگان نزديکشان) بر آنها خروج مي کنند که فرمانرواي آنها مردي است که به او شعيب بن صالح مي گويند و او با آنها مي جنگد و اهل کوفه را محاصره مي کند.
بعد از آن فتنه به مدينه منتهي مي شود و مرداني کشته مي شوند و شکم زناني از بني هاشم را مي شکافند. موقعيکه اين بلا بوجود آمد بر شما (مسلمانان) لازم است که به کوهها و جاهاي امن پناهنده شويد، و اين فتنه به اندازه ي حمل زني (يعني: نه ماه که مدت حکومت سفياني دوم است) ادامه خواهد داشت. سپس آن جوانمرد تميمي که شعيب بن صالح نام دارد و خدا شهرهاي شعيب را آباد کند و باران رحمتش را بر سرزمينهاي او نازل فرمايد با پرچمهاي سياه مهدوي با نصرت و ياري خداوند و دعوت حقه مي آيد، تا اينکه در بين رکن و مقام با مهدي عليه السلام بيعت مي نمايد. [2] .
3- أبي رومان از علي عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: موقعي که (صاحبان) پرچمهاي سياهي که شعيب بن صالح در ميان آنهاست لشکريان سفياني را شکست دادند مردم آرزوي ظهور حضرت مهدي عليه السلام مي کنند و به جستجوي او مي پردازند و اين در موقعي است که مردم به سبب بلاهاي طولاني که ديده اند از خروج حضرت مهدي عليه السلام مأيوس شده باشند. پس آن حضرت از مکه معظمه قيام مي کند و دو رکعت نماز مي خواند و چون از نماز فارغ شد خطاب به مردم مي گويد: اي مردم بلائي که
[ صفحه 528]
به امت پيغمبر و بويژه اهلبيت آن حضرت رسيد بسيار طولاني شده، اي مردم ما (اهلبيت) مقهور و مظلوم واقع شده ايم. [3] .
4- در روايتي از محمد بن الحنفيه، درباره ي «شعيب بن صالح» چنين آمده است:«عن محمد بن الحنفية قال: تخرج راية سوداء لبني العباس، ثم تخرج من خراسان اخري سوداء، قلانسهم سود و ثيابهم بيض، علي مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح من تميم يهزمون أصحاب السفياني، حتي تنزل بيت المقدس، يوطئ، للمهدي سلطانه، يمد اليه ثلثمأة من الشام يکون بين خروجه و بين أن يسلم الأمر الي المهدي عليه السلام اثنان و سبعون شهرا» [4] .
از محمد بن الحنفيه روايت شده که گفت: پرچم سياهي از خراسان بسود بني العباس خارج مي شود، پس از آن، پرچمهاي سياه ديگري از خراسان خروج مي کنند، که کلاه (صاحبان) آنها سياه، و لباسهايشان (پيراهنهايشان) سفيد خواهد بود. سردار سپاه، و يا فرمانرواي آنها مردي است که به او شعيب بن صالح مي گويند، او از طايفه ي بني تميم است، و لشکريان سفياني را شکست مي دهد تا اينکه وارد بيت المقدس مي شود و سلطنت را براي حضرت مهدي عليه السلام آماده مي نمايد. سيصد نفر از اهل شام به کمک او خواهند برخاست، بين خروج او و بين اينکه تسليم حضرت مهدي عليه السلام مي شود و زمام کار خود را بدست آنحضرت مي سپارد، هفتاد و دو ماه (يعني: شش سال کامل) فاصله خواهد بود.
از سخنان محمد بن حنفيه، چند مطلب استفاده مي شود:
الف: گروه دومي، که پس از خروج اولين پرچمهاي سياه (يعني: خروج ابومسلم خراساني) از خراسان قيام مي کنند، و پرچمهاي آنان نيز سياه است، کساني هستند که: کلاههايشان سياه، و پيراهنهايشان سفيد است، و اين علامت از خصوصيات سادات و بخصوص روحانيت است و از آن چنين فهميده مي شود، که بيشتر کساني که در رأس کار و اداره ي امور کشور قرار دارند (سيد) و هاشمي، از اهل علم مي باشند. چه آنکه روايت مي گويد: (قلانسهم سود و ثيابهم بيض) يعني: کلاههايشان سياه و لباسها و
[ صفحه 529]
پيراهنهايشان سفيد است. و ترديدي نيست که (قلانس) در لغت عرب جمع (قلنسوه) و «قلنسوه» پوششي است که مانند (عرقچين) و امثال آن بر بالاي سر قرار مي گيرد، و به عمامه نيز اطلاق مي شود، و اينگونه پوششها در روزگاري که ما زندگي مي کنيم معمولا مختص به سادات، و بخصوص روحانيت و کساني که از اهل علمند اختصاص دارد زيرا: اين سادات و بويژه، روحانيون و اهل علم هستند که عمامه ي سياه بر سر و لباس سفيد بر تن دارند و اين نکته ي دقيقي است که در روايت به آن اشاره شده است. [5] .
ب - اين گروه، آنگاه که کشورشان مورد تاخت و تاز دشمن، و هجوم اجانب قرار گرفت سردار سپاه و سردار لشکر و فرمانرواي ايشان مردي است که به او شعيب بن صالح مي گويند، و او با سفياني مي جنگد و لشکريان وي را شکست مي دهد.
ج - قيام آنان و هدفشان از قيام يک هدف اصلاحي وسيع و گسترده اي است که از روح اسلام الهام مي گيرد و اساس آنرا حمايت و دفاع از اسلام تشکيل مي دهد و به همين جهت پس از شکست لشکريان سفياني براي آزادي قدس راهي بيت المقدس مي شوند.د: آنها زمينه ساز دولت جهاني مهدي عليه السلام مي باشند، و چنانچه کسي بتواند «شعيب بن صالح» را واقعا بشناسد، (که البته ظاهرا تا ظهور حضرت ولي عصر -عجل الله تعالي فرجه- شناخته نمي شود) مي تواند بداند که از زمان روي کار آمدن شعيب، تا زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام بيش از شش سال کامل فاصله نخواهد بود.
5- يوسف بن يحياي شافعي از امام حسن مجتبي عليه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: مرد ميان قامت گندمگوني که از «وابستگان» بني تميم است، و کوسه مي باشد، و شعيب بن صالح نام دارد با چهار هزار نفر که پيراهنهايشان سفيد و پرچمهايشان سياه است از شهر «ري» يعني: از تهران خروج مي کند، و او سردار سپاه و پرچمدار حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود، هيچکس (در جنگ) با او روبرو نمي شود مگر اينکه وي او را شکست خواهد داد. [6] .
[ صفحه 530]
تذکر: در متن عربي حديث: در معرفي شعيب بن صالح (مولي لبني تميم) آمده است که ما آنرا به (وابستگان) ترجمه نموديم و چون قبلا در بخش دوم کتاب درباره ي کلمه ي (مولي) به تفصيل سخن گفته ايم لذا در اينجا توضيح نمي دهيم.
و اما کلمه ي «کوسج» و يا کوسه، که در حديث آمده است، بر خلاف آنچه ما تا بحال شنيده و دانسته ايم که به اشخاص بي ريش، و يا کم ريش گفته مي شود، آنگونه که در کتب لغت درباره ي معني اين کلمه آمده است (کوسه) به کسي گفته مي شود که بيشتر محاسن، و انبوهي ريشش بر چانه اش باشد نه بر دو طرف صورت. [7] .
در اينجا بي مناسبت نيست به اين نکته نيز اشاره کنيم که رواياتي که درباره ي خروج شعيب بن صالح وارد شده بصورت ظاهر مختلف و متفاوت و درباره ي محل خروج او از جاهاي مختلفي سخن رفته است که ذيلا به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
1- در بعضي از روايات که درباره ي محل خروج او وارد شده چنين آمده است:
«يکون خروج شعيب بن صالح من سمرقند»
«شعيب بن صالح از سمرقند خروج مي کند». [8] .
2- در روايت ديگري که درباره ي خروج او و سفياني و برخي ديگر از شورشي ها و اصحاب فتنه ها وارد شده چنين آمده است:
«فبيناهم کذلک اذ يخرج عليهم السمرقندي من خراسان مع الرايات السود». [9] .
«در اين ميان که آنها درگير جنگ و نبرد هستند، به ناگاه سمرقندي با پرچمهاي سياه از خراسان عليه آنها خروج مي کند.»
3- و در يک روايت ديگر آمده است که:
«يخرج بالري رجل ربعة اسمر، مولي لبني تميم، کوسج، يقال له: شعيب بن صالح...» [10] .
«مردي گندمگون، چهار شانه، و کوسه که از بني تميم است و شعيب بن صالح
[ صفحه 531]
ناميده مي شود از شهر ري خروج مي کند.»
بر اساس روايات ياد شده محل خروج شعيب بن صالح مناطق مختلفي تعيين شده است که بطور دقيق معلوم نمي شود از کداميک از مناطق نامبرده خروج مي کند.
بنابراين ممکن است بين اين روايات مختلف چنين جمع کنيم که: محتمل است نخستين محل خروج شعيب بن صالح از سمرقند باشد وبراي ياري دادن سيدحسني خراساني به ايران بيايد و چون به شهر ري رسيد ياران فراواني به او ملحق شوند، و همانگونه که در بعضي از روايات آمده است جناب سيدخراساني نيز او را فرمانده سپاه خود قرار دهد [11] و او و ساير نيروهاي رزمنده ي ايراني که از سپاهيان سيدخراساني هستند در کنار يکديگر براي مبارزه ي با سفياني بسوي عراق عزيمت نمايند.
و شايد هم بتوان گفت: همانطوري که در بعضي از تواريخ آمده است «شعيب» متولد طالقان باشد [12] و از سمرقند خروج کند و يا بالعکس اصالتا از اهل سمرقند و متولد آنجا باشد و از شهر ري خروج کند. و علي هذا شهر ري را نيز مي توان محل خروج او به شمار آورد.
به هر حال تفصيل بيشتر اين مطلب در احاديث بعدي خواهد آمد.
6- جابر، از امام محمدباقر عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: جواني از بني هاشم، (يعني: سيد) که در دست راست او (خال) يعني: علامت و نشانه اي است با پرچمهاي سياه از خراسان خروج خواهد نمود، و پيشاپيش او مردي بنام شعيب بن صالح است که با لشکريان سفياني مي جنگد و آنها را شکست مي دهد. [13] .
7- بزنطي از حضرت امام رضا عليه السلام نقل مي کند که آن حضرت فرمود: پيش از اين امر (يعني: آمدن قائم عليه السلام و ظهور دولت حق) سفياني، و يماني و مرواني، و شعيب بن صالح خواهد بود. [14] .
[ صفحه 532]
پاورقي
[1] مقدمه ي ابن خلدون، طبع بيروت، چاپ چهارم- ص 322.
[2] الملاحم و الفتن، ج 2، ص 137، باب 60.
[3] الملاحم و الفتن، ج 1، ص 64-63، باب 128.
[4] الملاحم و الفتن، ص 52، باب 92، ط- منشورات الرضي و عقدالدرر، ص 126.
[5] جهت اطلاع بيشتر به کتاب لسان العرب، ج 6، ص 181، ماده ي «قلس» و توضيح جالبي که ابن کثير در کتاب نهايه در اين زمينه بعد از ذکر روايتي درباره ي خروج پرچمهاي سياه از خراسان در فصل مربوط به حضرت مهدي عليه السلام آورده است مراجعه فرمائيد.
[6] عقدالدرر ص 131-130، البرهان متقي، ص 151، حديث 18، و الملاحم و الفتن، ص 53، باب 95.
[7] المنجد، کتاب لغت، ماده ي «کوس».
[8] بحارالانوار، ج 52 ص 213 و بشارةالاسلام ص 86.
[9] کشف الحق يا اربعين خاتون آبادي ص 169 ح 28.
[10] عقدالدرر 131-130، الملاحم و الفتن ص 51، البرهان متقي ص 151 و الحاوي للفتاوي ج 2 ص 139.
[11] به البرهان متقي ص 121 حديث 26 و عقدالدرر ص 128 و الحاوي للفتاوي ج 2 ص 70 و بخش چهارم همين کتاب تحت عنوان: قيام هاشمي خراساني، حديث هفتم، مراجعه فرمائيد.
[12] البدء و التاريخ جلد 2 ص 175.
[13] الملاحم و الفتن ص 52 باب 97 طبع منشورات الرضي.
[14] غيبت نعماني ص 253 طبع صدوق.