بازگشت

دو روايت ديگر


1- صاحب کتاب «مجمع النورين» درباره ي برخي از حوادث قبل از ظهور، در حديثي از عبدالله بشار برادر رضاعي حضرت سيدالشهداء عليه السلام روايت کرده است که وي گفت: حضرت حسين بن علي عليهم السلام در ضمن يک حديث طولاني چنين فرمود:

«اختلاف الصنفين من العجم في لفظ کلمة، و يسفک فيهم دماء کثيرة، و يقتل منهم الوف الوف الوف و خروج الشروسي من بلاد الأرمينية الي آذربايجان يسمي بالتبريز، يريد وراء الري، الجبل الأحمر المتلاحم بالجبل الأسود، لزيق جبال الطالقان فتکون بين الشروسي و بين المروزي وقعة صيلمانية، يشيب منه الصغير و يهرم منه الکبير فتوقعوا خروجه الي الزوراء، و هي البغداد هي أرض ميشومة، هي أرض ملعونة و يبعث جيشه الي الزوراء مأة و ثلاثون الفا الي الزوراء، و يقتل علي جسرها الي مدة ثلاثة أيام سبعون الف نفس، و يفتض اثني عشر ألف بکر، و تري ماء الدجلة محمرا من الدم و من نتن الأجساد» [1] .

دو دسته از مردم «عجم» درباره ي لفظ کلمه اي (که ظاهرا کلمه ي عدل باشد) دچار



[ صفحه 513]



اختلاف مي گردند و در ميان آنان خونريزي بسيار مي شود و هزاران هزار نفر کشته مي شوند. [2] .

آنگاه فرمود: و شروسي از بلاد (ارمنيه) به سمت آذربايجان که آن را (تبريز) مي نامند به قصد کوه سرخ پشت شهر «ري» که متصل به کوه سياه، و چسبيده به کوهستان «طالقان» است قيام مي کند و ميان «شروسي» و مروزي [3] جنگ بسيار سختي روي مي دهد که کودکان را پير و بزرگسالان را فرسوده مي کند.

سپس فرمود: پس در آن موقع منتظر خروج او، (يعني: آمدن سفياني) باشيد که به سوي «زوراء» خروج خواهد نمود، و «زوراء» (بغداد) است و آن سرزمين شوم، و زميني لعن شده مي باشد، لشکري را که متشکل از صد و سي هزار نفر است براي تسخير (بغداد) مي فرستد و تا سه روز بر روي جسر بغداد، (يعني: پل نهر دجله) مي جنگند و هفتاد هزار نفر از طرفين بر روي جسر کشته مي شوند بطوري که آب دجله، از خون رنگين و از اجساد متعفن مي گردد، و دوازده هزار دختر را (از اهالي بغداد) بي عفت مي نمايند.

2- در حديث مشابه ديگري که در داستان تشرف علي بن مهزيار به حضور حضرت صاحب الامر عليه السلام نقل شده و حضرت در پاسخ اين سؤال علي بن مهزيار که ظهور حضرتش کي و چه وقت خواهد بود، علاماتي را براي هنگام قيام خود ذکر فرموده، و مرحوم علامه ي مجلسي اعلي الله مقامه مشروح اين تشرف را در کتاب پرارج «بحارالانوار» بازگو نموده: چنين آمده است:

علي بن مهزيار گفت: وقتي به حضور امام عليه السلام شرفياب شدم حضرت به من فرمود:



[ صفحه 514]



«يا بن مهزيار کيف خلفت اخوانک بالعراق؟ قلت: في ضنک عيش و هناة، قد تواترت عليهم سيوف بني الشيصبان، فقال: قاتلهم الله أني يؤفکون. کأني بالقوم و قد قتلوا في ديارهم و أخذهم أمر ربهم ليلا أو نهارا. فقلت متي يکون ذلک يا بن رسول الله؟ فقال: اذا حيل بينکم و بين سبيل الکعبة بأقوام لا خلاق لهم و الله و رسوله منهم براء، و ظهرت الحمرة في السماء ثلاثا فيها اعمدة کأعمدة اللجين تتلالا نورا.

و يخرج الشروسي من أرمنية و آذربيجان، يريد وراء الري الجبل الأسود، المتلاحم بالجبل الأحمر، لزيق جبال طالقان، فتکون بينه و بين المروزي وقعة صيلمانية، يشيب فيها الصغير و يهرم منها الکبير و يظهر القتيل بينهما.

فعندها توقعوا خروجه الي الزوراء، فلا يلبث بها حتي يوافي ماهان ثم يوافي واسط العراق فيقيم بها سنة أو دونها ثم يخرج الي کوفان، فتکون بينهم وقعة من النجف الي الحيرة الي الغري وقعة شديدة تذهل منها العقول فعندها يکون بوار الفئتين و علي الله حصاد الباقين، ثم تلا «بسم الله الرحمن الرحيم أتيها أمرنا ليلا أو نهارا فجعلناها حصيدا کأن لم تغن بالأمس» [4] فقلت: سيدي يا بن رسول الله ما الأمر؟ قال: نحن أمرالله عزوجل و جنوده، قلت: سيدي يا بن رسول الله: حان الوقت؟ قال: و اقتربت الساعة و انشق القمر» [5] .

اي پسر مهزيار! برادران ديني خود را در عراق به چه حالي گذاشتي؟ عرض کردم: آنها را در حال بدبختي و گرفتاري و سختي و مضيقه زندگي در حالي که شمشيرهاي فرزندان «بني شيصبان» (يعني: بني عباس) مرتب بر سرشان فرود مي آمد گذاشتم. فرمود: خدا آنها را بکشد «قاتلهم الله أني يؤفکون» [6] گويا من هم اکنون آنها را به چشم خود مي بينم که در خانه هاي خود کشته شده و به غضب الهي دچار گشته و امر خداوند در شب و يا روز آنها را فرا گرفته است.

عرض کردم: يا بن رسول الله! اين معنا کي و چه وقت خواهد بود؟ فرمود: هنگامي



[ صفحه 515]



که مردمي بد سيرت که از دين و ايمان بهره اي ندارند و خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله از آنها بيزارند راه خانه خدا را بر شما ببندند و از زيارت بيت الله جلوگيري کنند، و سرخي در آسمان پديد آيد، و عمودهايي از نور که در ميان آن خطهاي سفيدي مانند نقره سفيد و درخشنده باشد و تا سه شب پيدا شود. و شروسي، از ارمنستان و آذربايجان، به قصد کوه سياه پشت شهر ري که متصل به کوه سرخ و چسبيده به کوههاي طالقان است خروج کند، و ميان شروسي و مروزي، جنگ بسيار سختي واقع شود که کودکان را پير و اشخاص بزرگ را فرسوده کند و از دو طرف جمعي کشته شوند و کشته ها در ميان آن دو زياد شود.

سپس فرمود: در آن موقع منتظر او باشيد که به طرف «زوراء» (يعني: بسوي بغداد) خروج نمايد، و در آنجا درنگ ننموده به (ماهان) [7] مي رود، سپس رهسپار «واسط» [8] عراق مي گردد و يک سال يا کمتر در آنجا مي ماند و آنگاه بسوي کوفه مي رود.

و ميان آنها جنگ بسيار سخت و شديدي از نجف تا حيره، [9] و از آنجا تا (غري) [10] واقع مي شود که عقلها را مبهوت و حيران مي کند، و آنگاه هر دو طرف، به هلاکت مي رسند و خداوند باقي مانده ي آنها را نيز درو خواهد کرد.

سپس حضرت اين آيه ي شريفه را قرائت فرمود: (بسم الله الرحمن الرحيم اتاها امرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيدا کان لم تغن بالامس) [11] يعني: امر ما در شب و يا روز به آن دهکده رسيد، و سپس طوري آن را ازميان برديم که گوئي ديروز نبوده است، علي بن مهزيار: مي گويد: عرض کردم: سرور من مقصود از: (امر خدا) در اين آيه چيست؟ فرمود: امر خداي عزوجل و لشکر او ما هستيم.



[ صفحه 516]



عرض کردم: يا بن رسول الله آيا وقت آمدن شما (در آن وقت) نزديک است؟ فرمود: اقتربت الساعة و انشق القمر [12] يعني: قيامت نزديک شد و ماه شکافت. (يعني: در آن وقت هنگام ظهور نزديک شده است).

به حسب ظاهر آنچه از کلمه ي (شروسي) فهميده مي شود اين است که: اين کلمه (يعني: شروسي) از ماده ي (شرس) و به معناي شراست و شرارت و شر در شر است و اشاره به پيدايش شخصي شرور و ظالم و جنايتکار و رياست طلب است که گويا از طرف ارمنيه و يا (اروميه) به سمت آذربايجان و تبريز به قصد گرفتن ايران و عراق حرکت مي کند و از آن سمت، کم کم جنگ را شروع مي کند، ولي در اين کار موفق نمي شود.


پاورقي

[1] مجمع النورين ص 297 چاپ محرم سال 1327 و بشارةالاسلام ص 85.

[2] ظاهرا اين جريان مربوط به حوادث گذشته و تاريخ مشروطيت ايران است زيرا: در حديثي که مرحوم «مرندي» در کتاب «مجمع النورين» صفحه ي 371 آن را از امام صادق عليه السلام روايت نموده، و مرحوم حائري يزدي نيز در کتاب «الزام الناصب» جلد دوم صفحه ي 161، طبع نجف آن را نقل کرده است چنين آمده است که حضرت صادق عليه السلام فرمود: در ميان دو صنف از مردم «عجم» اختلافي در لفظ کلمه ي (عدل) پيدا مي شود و هزاران هزار نفر کشته مي شوند و «شيخ طبرسي» (که ظاهرا مقصود، از او مرحوم شيخ فضل الله نوري طبرسي طاب ثراه است) با آنها مخالفت مي ورزد و او را به دار مي زنند و مي کشند.

[3] (مرو) يکي از شهرهاي تاريخي ايران قديم و سابقا جزء خراسان بوده است و در زبان عربي هنگامي که مي خواهند کسي را به اين شهر نسبت دهند «مروزي» مي گويند اين شهر فعلا جزء ترکمنستان شوروي است و ظاهرا مقصود از «مروزي» جناب سيدخراساني است.

[4] سوره يونس: آيه ي 25.

[5] بحارالانوار ج 52 ص 46-42 و اکمال الدين صدوق ج 2 ص 144 (مترجم).

[6] سوره ي توبه: آيه ي 30.

[7] «ماهان» دينور و نهاوند، و نام شهري نزديک کرمان است و مرحوم علامه ي مجلسي، ذيل حديث مذکور، «ماهان» را همان نهاوند و دينور دانسته است در مراصد، و معجم البلدان هر دو کتاب ماهان را نهاوند و دينور گفته اند.

[8] واسط- نام شهري است که (حجاج) آن را بنا نموده و ميان کوفه و بصره واقع شده و فاصله ي بين آن تا هر يک از کوفه و بصره 50 فرسخ است (معجم البلدان).

[9] حيره -نام شهري بوده است که به مقدار (سه ميل) يعني حدود يک فرسخ از کوفه فاصله داشته و در جاهليت مسکن پادشاهان عرب و پايتخت (نعمان بن منذر) بوده است.

[10] غري، نام سرزمين اطراف کوفه است.

[11] سوره ي يونس: آيه ي 25.

[12] سوره ي قمر: آيه ي 1.