بازگشت

دو روايت جامع و جالب


مرحوم حائري يزدي، در کتاب «الزام الناصب» پيرامون خصومت «اعراب» با «ايرانيان» و بخصوص اختلاف شديدي که در دوران پيش از ظهور، بين عرب و ايرانيان، پديدار مي گردد، روايتي را از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از اميرمؤمنان عليه السلام بدين صورت آورده است:

«اميرالمؤمنين عليه السلام در آخر حديثي فرمود: سپس دشمني و اختلاف و روي گرداني از



[ صفحه 496]



يکديگر، ميان آراء و افکار امراء عرب و «عجم» (يعني: ايرانيان) واقع مي شود و آنها پيوسته با هم جنگ و نزاع و اختلاف و کشمکش دارند تا زماني که کار به مردي از فرزندان «ابوسفيان» يعني: سفياني مشهور، منتهي گردد.

او از جائي به نام «وادي يابس» يعني: بيابان بي آب و علف و يا دره ي خشک، خروج مي نمايد و با خروج او حاکم «دمشق» از آنجا مي گريزد، و قبائل عرب در اطراف او جمع مي شوند و «ربيعي» و «جرهمي» و «اصهب» و غير آنها از اهل شر و فتنه و گمراهي خروج مي کنند، و سفياني بر همه ي کساني که با او مي جنگند غالب مي شود سپس فرمود:

«فاذا قام القائم بخراسان الذي أتي من الصين و الملتان وجه السفياني الجنود اليه، فلم يغلبوا عليه، ثم يقوم منا قائم بجيلان، يعينه المشرقي في دفع شيعة عثمان و يجيبه الآبر و الديلم و يجدون منه النوال و النعم و ترفع لولدي النود و الرايات و يفرقها في الأقطار و الحرمات و يأتي الي البصرة و يخربها و يعمر الکوفة و يوربها فيعزم السفياني علي قتاله ويهم مع عساکره باستيصاله، فاذا جهزت الألوف و صفت الصفوف قتل الکبش الخروف فيموت الثائر و يقوم الآخر...»

چون قيام کننده اي در سرزمين خراسان يعني: ايران قيام کرد همان قيام کننده اي که از چين و ملتان [1] آمده است ناگهان، سفياني براي در هم کوبيدن انقلابش، لشکريان خود را بسوي وي گسيل مي دارد، ولي بر او غلبه پيدا نمي کند، سپس - بعد از چندي - قيام کننده ي ديگري از ما خانواده از اهل گيلان قيام مي کند [2] و آن «مشرقي» [3] او را در دفع شيعه ي عثمان، [4] ياري مي دهد و مردم آبر، و ديلم [5] او را اجابت مي کنند، و از او نوال و نعمت مي يابند و براي فرزندم [6]



[ صفحه 497]



پرچمها و علماها برداشته مي شود، و او آنها را در اطراف و اکناف پراکنده مي کند و بسوي بصره مي آيد و آن را خراب و ويران مي سازد و کوفه را آباد مي نمايد. پس سفياني، خود را براي مبارزه ي با او آماده مي کند، و مصمم مي گردد تا با تمام قدرت و توان و نيرويي که دارد با کمک لشريان خود او را مستأصل ساخته و بکلي نيست و نابود گرداند.

آنگاه حضرت فرمود: پس در آن هنگام که هزاران نفر براي جنگ و مبارزه تجهيز شدند و خود را براي مقابله ي با يکديگر آماده نمودند و صفاه براي نبرد با همديگر آراسته گرديد «قوچ بزرگ» «بره» را به قتل مي رساند، و انقلابگر مي ميرد و آنگاه شخص ديگري قيام مي کند.

سپس «يماني» از «يمن» حرکت کرده براي جنگ با سفياني، مي رود و «نصراني» را مي کشد، و چون آن مرد کافر و پسر فاجرش نابود گرديد و پادشاه درستکار از دنيا رفت و نايب راه خود را در پيش گرفت «دجال» بيرون مي آيد و در فريبکاري و اغواء نمودن و گمراهي مردم مبالغه مي کند، سپس (اميرالامراء) يعني فرمانرواي فرمانروايان، و قاتل کافران، آن سلطاني که مردم در آرزويش بسر مي بردند، و عقلها در غيبت او حيران و سرگردان مانده بود ظاهر مي گردد، و او نهمين از فرزندان تو است اي حسين که در ميان دور کن (کعبه و حطيم) ظهور مي کند، و بر جن و انس پيروز مي گردد، و از افراد پست (يا از اشخاص نزديک به خود و يا بنابر برخي از نسخه ها و روايات از ريخته شدن دو خون، که يکي قتل امام حسين عليه السلام و ديگري کشته شدن «نفس زکيه» باشد) نمي گذرد، و همه را مجازات مي کند. خوشا به حال مردمان مؤمني که زمان او را درک کنند، و به آن زمان برسند و آن روزگار را ببينند و يارانش را ملاقات نمايد. [7] .

گر چه اين حديث نيز مانند ساير احاديث گذشته بسياري از مسائل مربوط به (خراساني) را روشن مي کند و حوادث مربوط به زمان وي را از اختلاف و نزاع، و



[ صفحه 498]



کشمکش اعراب و ايرانيان به روشني در اختيار همگان قرار مي دهد ولي از آنجائي که قسمت آخر حديث مزبور مقداري مبهم و پچيده و براي خواننده نارسا به نظر مي رسد و دانستن آن نياز به دقت، و احاطه ي بر احاديث فراواني دارد، از اينرو ناگزيريم براي روشن تر شدن اصل جريان، و قضيه ي نهضت خراساني، روايت ديگري را که در رابطه با حديث مذکور باشد بياوريم، و سپس آن را توضيح دهيم، تا حقيقت اين حادثه ي عجيب و غريب و ناشناخته بهتر از پيشتر آشکار گردد. و اينک متن حديث به صورت ديگر:

مؤلف کتاب «غيبت نعماني» در حديث مشابهي با حديث قبلي، جريان خروج خراساني را در يک روايت مفصل از اميرالمؤمنين عليه السلام بدين صورت آورده است:

«عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عليه السلام ان أميرالمؤمنين عليه السلام حدث عن أشياء تکون بعده الي قيام القائم فقال السحين عليه السلام: يا أميرالمؤمنين متي يطهرالله الأرض من الظالمين فقال أميرالمؤمنين عليه السلام: لا يطهرالله الأرض من الظالمين حتي يسفک الدم الحرام - ثم ذکر أمر بني أمية و بني العباس في حديث طويل، ثم قال:

اذا قام القائم بخراسان و غلب علي أرض کوفان و ملتان و جاز جزيرة بني کاوان و قام منا قائم بجيلان، و أجابته الآبر و الديلمان و ظهرت لولدي رايات الترک متفرقات في الأقطار و الجنبات (و الحرمات) و کانوا بين هناة و هناة، اذا خربت البصرة و قام أميرالأمراء بمصر - فحکي حکاية طويلة- ثم قال:

اذا جهزت الألوف، و صفت الصفوف، و قتل الکبش الخروف هناک يقوم الاخر، و يثور الثائر، و يهلک الکافر، ثم يقوم القائم المأمول و الامام المجهول، له الشرف و الفضل و هو من ولدک يا حسين لا ابن مثله، يظهر بني الرکنين، في دريسين باليين، يظهر علي الثقلين، و لا يترک في الأرض دمين، طوبي لمن أدرک زمانه، و لحق أوانه، و شهد أيامه. [8] .

«حضرت ابي عبدالله (جعفر بن محمد عليهماالسلام)، روايت نموده است که: اميرالمؤمنين عليه السلام از پاره اي از چيزهايي که پس از آن حضرت تا قيام قائم



[ صفحه 499]



آل محمد صلي الله عليه و آله روي خواهد داد سخن گفت: پس در آن ميان «حسين عليه السلام» عرض کرد: يا اميرالمؤمنين! چه وقت خداوند روي زمين را از وجود ستمکاران پاک خواهد نمود؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: خداوند روي زمين را از لوث وجود ستمکاران پاک نخواهد کرد مگر بعد از آنکه خون محترمي که ريختن آن حرام است ريخته شود!!

سپس جريان کار بني اميه و بني عباس را ضمن حديث مفصلي بيان کرد و آنگاه فرمود: همينکه قيام کننده اي در سرزمين خراسان قيام کرد و بر سرزمين کوفان و ملتان مسلط شد و از «جزيره ي بني کاوان» گذشت و يا جزيره بني کاوان را به تصرف خود درآورد، و سپس «سيدي» از دودمان ما از اهل گيلان قيام کرد (و زمام کار مردم را به دست گرفت) و مردم (آبر) و (ديلم) او را اجابت کردند، و براي فرزندم پرچمهاي ترک که در اطراف و اکناف و اعتاب مقدسه پراکنده اند ظاهر گرديد، و آنان در ميان اين گير و دارها و جنگ و نزاعها بودند، و هنگامي که شهر بصره خراب گرديد و اميراميران در سرزمين مصر قيام نمود.

سپس آن حضرت داستان درازي نقل کرد: و آنگاه فرمود: سپس هنگامي که هزاران نفر براي جنگ آماده شوند، و صفها براي مقابله با يکديگر آراسته گردد «و قوچ نر» «بچه قوچ» جاهل را به قتل رساند در آن موقع شخص ديگري بپا مي خيزد (و انتقام گيرنده انتقام مي گيرد و يا فتنه انگيز، فتنه انگيزي مي کند) و کافر به هلاکت مي رسد.

سپس آن قائمي که مردم در انتظار و آرزوي او به سر مي برند و امام غايب و ناپيدايي که داراي شرف و فضيلت و بزرگواري است قيام مي نمايد و او از فرزندان توست اي حسين پسري مانند او نيست و کجا نظير او را مي توان پيدا کرد در ميان دو رکن (کعبه و حطيم) و با جمعيت اندک و در دو جامه ي کهنه ظاهر مي شود و بر جن و انس پيروز مي گردد و حتي يک نفر از افراد فرومايه (و يا زميني را بدون کشت) باقي نمي گذارد. خوشا بحال کسي که زمانش را درک کند و به آن روزگار برسد و در آن روزها حاضر و زنده باشد و يارانش را ببيند» [9] .



[ صفحه 500]



خواننده ي گرامي! در اينجا لازم است پيش از آنکه درباره ي دو حديث ياد شده توضيح دهيم، نخست توضيحاتي را که برخي از بزرگان پيرامون دو حديث مذکور آورده اند نقل کنيم و سپس ببينيم که مقصود از قيام کننده ي خراسان، در دو حديث فوق الذکر کيست و جريان انقلاب او چگونه است.


پاورقي

[1] در کتاب «معجم البلدان» مي نويسد: ملتان، بلد في بلاد الهند علي سمت غزنه، يعني: ملتان شهري است که در سرزمين هندوستان در نزديکي «غزنه» واقع شده.

[2] يعني: زمام امور کشور را به دست مي گيرد يا اينکه برياست مي رسد.

[3] ظاهرا مقصود از مشرقي شعيب بن صالح است که طبق بعضي از روايات از سالها پيش به ايران مهاجرت نموده و در ايران رشد و نمو يافته و طبق برخي منابع معتبر محل ولادت او «طالقان» است.

[4] منظور از شيعه ي عثمان پيروان سفياني است.

[5] ابر شهر نام قديمي نيشابور است، و ديلم در قسمت شمالي قزوين است، و در اصل، نامي است که به قسمت کوهستاني گيلان بين قسمت درياي خزر و قزوين اطلاق مي شده است. نقل از لغتنامه ي دهخدا.

[6] ظاهرا مراد از «فرزندم» که حضرت فرموده است، حضرت بقيةالله -عجل الله تعالي فرجه الشريف- مي باشد. خدا داناتر است.

[7] الزام الناصب ج 2 ص 161، 160.

[8] غيبت نعماني ص 275 طبع صدوق، باب 14 - حديث 55.

[9] غيبت نعماني ص 275، 274 طبع صدوق.