روايات مربوط به سفياني دوم
اکنون براي شناخت سفياني دوم و پي بردن به خباثت ذاتي و ناپاک بودن وي، به احاديثي که از پيشوايان بزرگوار اسلام رسيده است توجه فرمائيد:
1- در حديثي که«حذيفة بن اليمان» درباره ي خروج سفياني از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت نموده، چنين آمده است که رسول خدا از فتنه و آشوبي که ميان مردم مشرق و مغرب پديد مي آيد سخن به ميان آورد و آن فتنه را متذکر گرديد، و آنگاه فرمود:
[ صفحه 72]
در اثنائي که اهل مشرق و مغرب بهم در افتاده و سرگرم کشمکش و درگيري هستند بناگاه سفياني از وادي يابس، بر آنها خروج مي کند و بر آنان حمله مي برد تا اينکه وارد «دمشق» مي شود آنگاه دو لشکر فراهم نموده يکي از آنها را بطرف مشرق مي فرستد و ديگري بسوي مدينه گسيل مي دارد.
چون قسمتي از لشکريان او به سرزمين بابل (يعني عراق) از شهري که جزء سرزمين لعنت شده است- يعني بغداد- مي رسند بيش از سه هزار نفر را به قتل مي رسانند و متجاوز از صد زن را مورد تجاوز قرار مي دهند، و سيصد نفر از بزرگان بني عباس را مي کشند. [1] و لشکر سفياني را تعقيب مي کنند تا به آنها مي رسند و تمام آنها را به قتل مي رسانند، و اسيران و آنچه را که به غارت برده اند، از آنان باز پس مي گيرند.
اما لشکر دوم سفياني به مدينه رفته و مدت سه شبانه روز دست به تاراج و غارت مي زنند و آنگاه متوجه مکه مي گردند و چون به سرزمين «بيداء» که جائي است ما بين مکه و مدينه رسيدند، خداوند جبرئيل را مي فرستد و مي فرمايد برو و آنها را نابود کن، جبرئيل هم مي آيد و با پاي خود ضربتي به زمين مي زند و خداوند به وسيله ي آن ضربت آنها را به زمين فرو مي برد، و کسي از آنها باقي نمي ماند مگر دو نفر ازقبيله «جهينه». [2] و اين است آن وحشتي که خداي تعالي در قرآن کريم فرموده است:(و لوتري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب) [3] .
[ صفحه 73]
2- در حديث ديگري که از مولاي متقيان اميرمومنان عليه افضل التحيه و السلام درباره ي نام و نسب سفياني، وارد شده چنين آمده است:
فرزند «هند» جگر خوار از جائي بنام «وادي يابس» يعني، بيايان خشک و بي آب و علف، خروج کند. او مردي است ميانه قامت، و با صورت خشن، بدشکل و بد قيافه و داراي سري بزرگ و آبله روست. چون او را ببيني گمان مي کني «اعور» است (يعني يک چشم)، و يا يک چشم او چنان ريز و تنگ و نابيناست که انسان خيال مي کند يک چشم است) نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفيان است. او مي آيد تا به ارض- ذات قرار و معين- يعني سرزمين هموار و پر آب مي رسد و بر منبر قرار مي گيرد. يعني کرسي رياست را اشغال مي کند. [4] .
درباره ي سرزمين «هموار و پر آب» بعضي گفته اند که مقصود از آن «دمشق» مي باشد، اما بعضي از احاديث وارد شده که سرزمين هموار نجف و کوفه، و مراد از «معين» يعني پر آب، فرات است. [5] .
ولي ظاهرا دمشق صحيح تر است، زيرا مطابق بسياري از روايات وارده «دمشق» محل اصلي فرمانروائي سفياني است که آن را با يک کودتا اشغال مي کند و سپس به تسخير جاهاي ديگر مي پردازد و بعيد هم نيست که مقصود از سرزمين هموار و پر آب، نجف اشرف باشد، زيرا همانطوري که در حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله گفته شد، حدود تعدي و تجاوز سفياني بعد از شامات، عراق مي باشد، و مخصوصا با بغض و عداوت و کينه اي که با دوستان اهل بيت عليهم السلام دارد، تمام همت او کشتن شيعه، و قتل و غارت و خونريزي در نجف اشرف است.
3- در يکي از خطبه هاي منسوب به اميرالمومنين عليه السلام درباره ي رفتار زشت و ناستوده ي سفياني و جنايات وحشتناکي که مرتکب مي شود چنين آمده است:
«سفياني» بخاطر بغض و کينه و عداوتي که با آل محمد صلي الله عليه و آله دارد، هر کسي را بيابد که نام او محمد و علي و حسن و حسين و جعفر و موسي و فاطمه و زينب و مريم و خديجه و سکينه و رقيه باشد به قتل مي رساند، تا جائي که حتي گماشتگان خود
[ صفحه 74]
را به شهرها مي فرستد و بچه هاي کوچک و اطفال خردسال را پيش او جمع مي کنند و او دستور مي دهد تا روغن زيتون به جوش آورند و آن بچه هاي کوچک به او مي گويند: اگر پدران ما به تو مخالفت ورزيدند گناه ما چيست؟ و او اعتنا نمي کند و هر کسي که آن نامها را داشته باشد مي جوشاند، سپس بطرف کوفه حرکت مي کند و در ميان شهر، همچون چهار پايان به گردش مي پردازد و همانگونه که با اطفال رفتار نمود. با ديگران هم بهمان نحو رفتار مي نمايد، و هر کس که نام او حسن و يا حسين و امثال آن باشد بر دروازه به دار مي آويزد... [6] خطبه طولاني است.
4- در ذيل حديثي که «جابر» از امام باقر عليه السلام درباره ي سفياني نقل نموده چنين آمده است:
«فاول ارض تخرب ارض الشام، يختلفون عند ذلک علي ثلاث رايات: راية الاصهب، و رايه الابقع، و رايه السفياني، فيلتقي السفياني بالابقع فيقتتلون و يقتله السفياني و من معه و يقتل الاصهب، ثم لايکون له همه الا الاقبال نحو العراق، و يمر جيشه بقرقيسا، فيقتتلون بها، فيقتل من الجبارين ماه الف، و يبعث السفياني جيشا الي الکوفه، وعدتهم سبعون الفا، فيصيبون من اهل الکوفه قتلا و صلبا و سبيا». [7] .
نخستين سرزميني که- از غرب- خراب مي شود، سرزمين شام است. در آنجا سه پرچم مختلف با هم کشمکش خواهند داشت، پرچم اصهب، پرچم ابقع، و پرچم سفياني. پس سفياني با ابقع درگير مي شود و او با تمام يارانش مي کشد و سپس اصهب را با پيروان مي کشد، آنگاه هدفي ندارد جز اينکه به عراق برود- و به همين سبب رهسپار عراق مي گردد- و در مسير راه سپاهيانش به قرقيسا مي رسند و در آنجا جنگي سخت به راه مي اندازد که صد هزار نفر از ستمگران در آن کشته مي شوند، بعد از آن، سپاهي بسوي کوفه گسيل مي دارد که تعدادشان هفتاد هزار نفر مي باشد، و آنها مردم کوفه را مي کشند و به دار مي زنند و اسير مي گيرند.
5- در حديث ديگري که محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام در وصف سفياني نقل نموده
[ صفحه 75]
چنين آمده است:
«السفياني: احمر، اشقر، ارزق، لم يعبدالله قط، و لم ير مکه و لاالمدينه قط، يقول: يا رب ثاري و النار، يا رب ثاري و النار» [8] .
سفياني چهره اي گلگون، چشماني کبود، و موهائي زرد دارد، هرگز خدا را نپرستيده، و هرگز مکه و مدينه را نديده است، پي در پي بانک مي زند خدايا! وانگهي اول انتقام وانگهي آتش.
6- در حديثي که «عمر بن يزيد» از امام صادق عليه السلام در وصف سفياني روايت نموده چنين آمده است:
«انک لو رايت السفياني اخبث الناس، اشقر، احمر، ارزق، يقول: يا رب يا رب يا رب ثم للنار، و لقد بلغ من خبثه انه يدفن ام ولد له و هي حيه، مخافه ان تدل عليه». [9] .
اگر سفياني را ببيني او را پليدترين مردمان مي يابي، که چهره اي گلگون- سرخ و سفيد، چشماني کبود، و موهائي زرد دارد، پيوسته مي گويد: خدايا! خدايا!انتقام وانگهي آتش. يعني: آتش مي پذيرم و سازش نمي پذيرم- او به اندازه اي خبيث است که همسر و مادر بچه هايش را زنده به گور مي کند تا مخفيگاهش را به کسي نگويد!
درباره ي سفياني و جنايات بي نظيري که در طول دوران حکومتش در شام و عراق و مدينه مرتکب مي شود، روايات بسيار زيادي وارد شده که ما به ملاحظه اختصار از همه ي آنها صرف نظر نموده و به همين مقدار اکتفا مي کنيم. و خوانندگان عزيز را به کتابهائي مفصل، از قبيل «بحارالانوار» و اکمال الدين صدوق، و غيبت شيخ طوسي، غيبت نعماني و امثال آن ارجاع مي دهيم.
پاورقي
[1] از اين جمله معلوم مي شود که در آن موقع حکومت عراق را به دست بني العباس است گر چه ما آنها را بنام و نشان نمي شناسيم و سلسله ي نسبي حکام جائر بغداد را که نسبشان به «عباس بن عبدالمطلب» مي رسد و بر عراق فرمانروائي مي کنند نمي دانيم.
سپس مانند سيل خروشان بسوي کوفه سرازير مي گردند، و اطراف و حوالي آنجا را ويران مي سازند و سپس از آنجا بيرون رفته و متوجه شام مي شوند که لشکري با پرچم هدايت از کوفه بيرون مي آيد **زيرنويس=ظاهرا منظور از اين لشکر هدايت، همان سپاهيان سيد حسني است چه آنکه آنها هستند که در آن موقع بخاک عراق وارد شده و کوفه را محل استقرار خود قرار داده اند.
[2] بحارالانوار ج 52 ص 187 - 186.
[3] «و اي کاش مي ديدي هنگامي را که [کافران] وحشت زده اند [آنجا که راه] گريزي نمانده است و از جايي نزديک گرفتار آمده اند (سوره ي سباء آيه ي 51).
[4] بحارالانوار ج 52 ص 205 و بشارة السلام ص 46 ط موسسه آل البيت.
[5] بشارة الاسلام ص 46.
[6] بشارة الاسلام ص 219 و الزام الناصب ج 2 ص 199.
[7] بحارالانوار ج 110 51 ح 105 و غيبت نعماني ص 279-280 باب 14 ح 67.
[8] بحارالانوار ج 52 ص 254 ح 146 و غيبت نعماني ص 306 باب 18 ح.
[9] بحارالانوار ج 51 ص 205 ح 37 و اکمال الدين ج 2 ص 365.