بازگشت

حديث معراج به روايتي ديگر


در کتاب «نوراالانوار» فارسي که در سال 1301 هجري در زمان ناصرالدين شاه قاجار به چاپ رسيده است، حديث معراج رسول خدا صلي الله عليه و آله را اينگونه آورده است:

يا محمد! در آن وقت سه خسف مي شود يکي در سمت مشرق، و يکي در طرف مغرب، و يکي در جزيرةالعرب (و مراد از او فرو رفتن زمين با اهل او به زمين است، يا فرو بردن زمين اهل خود را به زمين مي باشد) و خراب شدن بصره است به دست يکي از ذريه تو که اتباع او (زنجي) باشند (و خروج مردي است از اولاد حسين بن علي عليهماالسلام که بيرون مي آيد و ادعاها مي کند که موجب فتنه ي عالم خواهد بود). [1] .

بطوري که ملاحظه مي فرمائيد: قسمت آخر اين حديث: با اينکه همان حديث ابن عباس است، با حديثي که مرحوم علامه ي مجلسي -اعلي الله مقامه- در کتاب «بحار» آورده متفاوت است. و از اين حديث يعني: حديث کتاب «نورالانوار» چنين برمي آيد که:



[ صفحه 454]



صاحب کتاب نورالانوار، مآخذ و مدارکي در دست داشته است که آن مدارک و مآخذ در اختيار علامه ي مجلسي - عليه الرحمه - نبوده است زيرا در حديث کتاب «بحار» تنها به خروج مردي که از فرزندان امام حسين عليه السلام است اشاره شده در حالي که در کتاب «نورالانوار» علاوه بر «حسيني» بودن آن سيد انقلابي به خواسته ها و علت قيام آن سيد نيز في الجمله اشاره شده است.

2- يوسف بن يحياي شافعي در کتاب «عقدالدرر» در موضوع «زمينه سازان حکومت جهاني مهدي عليه السلام) حديثي را از اميرمؤمنان عليه السلام بدين صورت نقل کرده است:

«عن علي عليه السلام قال: يخرج رجل قبل المهدي عليه السلام من أهل بيته بالمشرق (و في نسخة بأهل المشرق) يحمل السيف علي عاتقه ثمانية أشهر- و قيل ثمانية عشر شهرا- يقتل و يمثل و يتوجه الي بيت المقدس فلا يبلغه (أحد) حتي يموت» [2] .

علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام مردي از خاندان آن حضرت در مشرق زمين (و در نسخه اي با کمک مردم مشرق) قيام مي کند و مدت هشت ماه- و گفته شده هيجده ماه - شمشير را به روي دوش مي گذارد، و گروهي را مي کشد و از گروهي انتقام مي گيرد، و سپس متوجه بيت المقدس مي شود و تا بميرد هيچکس به مقام و مرتبه ي او نمي رسد.

آنچه از اين حديث استفاده مي شود اين است که: آن شخصي که از طرف مشرق زمين قيام مي کند و قيام او پيشاپيش ظهور حضرت مهدي عليه السلام است سيد و هاشمي و از خاندان خود آن حضرت (يعني: سيدي حسيني است) و البته ناگفته پيداست و ترديدي نيست که حجت قائم -عجل الله تعالي فرجه- از نسل امام حسين عليه السلام و از ذريه ي پاک آن حضرت است، و بنابراين کسي هم که از خاندان خود آن حضرت باشد منسوب به حسين بن علي عليهماالسلام و در نتيجه: (سيدحسيني) خواهد بود.تحقيقي پيرامون حديث:

اين حديث را علي متقي هندي هم در کتاب «البرهان في علامات مهدي آخر



[ صفحه 455]



الزمان» در باب چهارم حديث چهارم، چاپ تهران صفحه ي 103 ذکر نموده و بجاي هشت ماه - هيجده ماه- نوشته و در آخر آن چنين آورده است (فلا يبلغه حتي يموت) يعني: سپس متوجه بيت المقدس مي شود و پيش از آنکه به آنجا برسد مي ميرد، و در اين ميان کلمه ي (احد) که تماميت معناي حديث، بآن بستگي دارد، در نقل ايشان ديده نمي شود، در صورتي که اگر کلمه ي (احد) در حديث وجود داشته باشد معناي آن، همان چيزي است که ما در ترجمه ي خود راجع به حديث مذکور آورديم.

از علي متقي هندي که بگذريم، جلال الدين سيوطي نيز که اين حديث را در کتاب «الحاوي للفتاوي» [3] از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت کرده است، باز هم کلمه ي (احد) در نقل ايشان هم وجود ندارد.

در کتاب «بشارةالاسلام» هم که مرحوم کاظمي روايت مذکور را از (ابن حجر) نقل کرده است باز هم کلمه ي (احد) در روايت ديده نمي شود. [4] .

و عجيب اين است که: با اينکه همه ي اين نقلها به «حسيني» بودن آن سيد انقلابي دلالت مي کند، هيچيک از نويسندگان اين کتابها هيچگونه توضيحي پيرامون حديث مذکور نداده اند در حالي که بدون ترديد براي همه ي آنها مشخص بوده است که اين سيدحسيني، همان سيدي است که از مشرق قيام مي کند.

بهرحال: نبودن کلمه ي (احد) در متن حديث مزبور که با نبودن آن تغيير عمده اي در معناي حديث حاصل مي شود از سه حال، خارج نيست.

يا اينکه کلمه ي (احد) سهوا از قلم علي متقي هندي و جلال الدين سيوطي، و ابن حجر افتاده است، و يا اينکه نسخه هايي که اين آقايان حديث مذکور را از روي آن نقل کرده اند به همين صورت بوده است، و يا اينکه خداي نخواسته اعمال غرض نموده و مرض بر آنها مستولي شده و کلمه ي (احد) را متعمدا از متن حديث ساقط کرده اند، و خدا به حقيقت حال داناتر است.

در هر صورت، مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه- که اين حديث را در قسمت اول کتابش، بنام «الملاحم و الفتن» در باب 132 بصورت مفصل تري آورده است پس از



[ صفحه 456]



نقل اصل حديث، چنين مي گويد: من اين حديث را اينگونه يافتم ولي به نظر من صحيح نيست.


پاورقي

[1] نورالانوار، نور هشتم، علامت چهلم، متأسفانه اين کتاب شماره ي صفحه ندارد.

[2] عقدالدرر ص 129.

[3] الحاوي للفتاوي ج 2 ص 70.

[4] بشارةالاسلام ص 184.