بازگشت

سخنان اميرمؤمنان با عمرو بن سعد أشهلي


اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: قائم آل محمد صلي الله عليه و آله قيام نمي کند تا اينکه چشم دنيا از حدقه بيرون آيد (يعني اوضاعش پريشان گشته و آشوب و فتنه همه جا را فرا گيرد) و سرخي مخصوصي در آسمان پديدار گردد، و آن اشکهاي حاملان عرش است که بر مردم روي زمين مي گريند.

و قائم عليه السلام قيام نمي کند تا اينکه در بين مردم جمعيتي پيدا شوند که از دين بهره اي ندارند، آنها کساني هستند که مردم را به جنگ با فرزندم دعوت مي کنند و گروهي هستند پست فطرت که از دين و مواهب الهي بي نصيبند بر اشرار مسلطند و براي جباران فتنه انگيزند و براي حکمرانان مرگ آفرين اينان در سواد کوفه (يعني: در عراق) آشکار مي گردند.



[ صفحه 442]



«يقدمهم رجل أسود اللون و القلب رث الدين، لاخلاق له، مهجن زنيم، عتل تداولته أيدي العواهر من الأمهات، من شر نسل لا سقاها الله المطر في سنة اظهار غيبة المتغيب من ولدي صاحب الراية الحمراء و العلم الأخضر».

سرکرده ي آنها مردي است سياه چهره و سياه دل، بي دين، بي اصل و نسب، پست فطرت، از نظر حق افتاده و ستمگري بي نظير و جفاکار و بدخوي که در دامن مادراني بدکار و نابکار و زناکار بزرگ شده و از بدترين نسلها پديد آمده، خداوند باران رحمتش را از ايشان باز دارد. در سال غيبت کبراي فرزند غايبم ظاهر شود. [1] صاحب پرچم سرخ و علم سبز است.

وه! که عجب روزي است براي نوميدان آن روز ميان دو شهر «انبار» و «هيت» [2] آن روز، روز مصيبت بزرگ براي (اکراد) و مردم پست نهادي است که به هلاکت مي رسند. روز ويراني کاخ فرعونها، و جايگاه ستمگران و پناهگاه فرمانروايان ظالم است روزي است که مادر شهرها و هم رديف شهر عاد (يا شهر ننگ) که سر منشأ همه ي بدبختيها و مفاسد است ويران مي شود، واي عمر بن سعد به پروردگار علي سوگند که آن شهر بغداد است.

اي لعنت خدا بر گنه کاران بني اميه و بني عباس، آن مردمان خيانت پيشه اي که پاکان از فرزندان مرا مي کشند و حق مرا درباره ي آنها ملاحظه نمي کنند و در کارهايي که نسبت به حريم من روا مي دارند از خدا نمي ترسند. همانا روزي در انتظار بني عباس است بسيار سخت و طاقت فرسا که در آن روز همچون زن باردار به وقت زائيدن فرياد برآورند و ناله سر دهند.

واي، بر پيروان فرزندان عباس از جنگي که در فاصله ي «نهاوند» و «دينور» روي مي دهد و آن جنگ، جنگ فقراء و تهيدستان شيعه علي است که به پيش آهنگي



[ صفحه 443]



مردي از «همدان» که نام او نام پيغمبري است صورت خواهد گرفت.

او داراي اندامي معتدل، و اخلاقي نيکو، و رنگي با طراوت، است که صداي ترس آوري دارد (في صوته ضجاج) و در بعضي از نسخه ها است که: له في صوته ضحک يعني: در وقت سخن گفتن بر لب تبسم دارد، و مژگانهايش دراز و يا انبوه و گردنش بلند يا پهن، و ميان دندانهاي پيشينش از هم باز و جداست هنگامي که بر مرکب سوار شود مانند ماه شب چهاردهي است که در تاريکي بدرخشد، و در نسخه ي ديگري است که مانند شب چهاردهي است که از زير ابر درآمده باشد.

لشکريان او بهترين جمعيتهايي هستند که با دلي پاک، به دين خدا پناه برده و به خدا گرويده و به آن دين، به خدا تقرب جسته اند، آن دلاوران قهرماناني از عرب هستند که در آن روز با کراهت به جنگ مي پيوندند [3] و خود را به آن جنگ سخت و شکننده مي رسانند و با دشمنان مي جنگند و شکست و گريز، براي دشمنان آنهاست که جز درماندگي و بدبختي راهي ندارند و آن روز براي دشمن روز مصيبت و بيچارگي است. [4] .

اين حديث شريف که نمونه اي از اخبار غيبيه ي اميرمؤمنان عليه السلام است بيانگر وقوع برخي از حوادث ناگوار در طول سالهاي نزديک به ظهور حضرت ولي عصر -ارواحنا له الفداء- و نشانگر تجديد دولت بني العباس، قبل از قيام حضرت مهدي عليه السلام در «بغداد» است.


پاورقي

[1] خواننده ي عزيز عبارت متن عربي حديث «لا سقاها الله المطر في سنة اظهار غيبة المتغيب من ولدي بود) که ما آنگونه که ملاحظه نموديد ترجمه کرديم و شما مي توانيد هرگونه که مايل بوديد عبارت را ترجمه کنيد ولي بايد توجه داشته باشيد که اين علامات از علائم قيام است نه از علائم ظهور.

[2] انبار و هيت، از شهرهاي عراق است که سابقا از شهرهاي معروف ايران بوده و در نزديکيهاي بغداد واقع شده است.

[3] از اين عبارت بخوبي معلوم مي شد که: «جنگ» جنگي تحميلي است.

[4] بحارالانوار ج 52 ص 227-226 و غيبت نعماني ص 147 باب 10 حديث 5 ط- صدوق.