بازگشت

قم در نظر رسول خدا


در کتاب «تاريخ قم» که ما عين عبارت را از آن کتاب نقل مي کنيم و مرحوم علامه ي مجلسي -عليه الرحمه- نيز روايات مربوط به «قم» را در جلد 60 «بحارالانوار» از آن کتاب نقل فرموده است، در حديثي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي شهر مقدس «قم» روايت شده چنين آورده است:

«امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: که حديث کرد مرا پدرم محمدباقر و او از پدرش زين العابدين و او از جدش صلي الله عليه و آله که او فرمود در آن شب که مرا از اين کلبه ي غبري بر آن گنبد خضرا آوردند (يعني: مرا به آسمانها بردند) نظر صائب من بر بقعه اي افتاد (به زمين جبل) که بغايت سبز و خرم و زمين او از زعفران نيکوتر و بوي او از مشک خوشتر (بود) پس در اين ميان ناگاه بدان موضع پيري را ديدم که به زانو درآمده و تکيه بر سر هر دو زانوي خود کرده و برنسي، چه بر سر نهاده، يعني: کلاهي باراني پوشيده پس جبرئيل عليه السلام را گفتم حبيبي اين چه بقعه است و مأوا و منزل کدام قوم است؟

جبرئيل عليه السلام فرمود يا رسول الله اين بقعه را «قم» گويند، و در اين بقعه، شيعه ي وصي تو و پسرعم تو علي بن ابي طالب عليه السلام باشند.

پس گفتم اي جبرئيل اين پيري که در اينجا به زانو درآمده است چه کس است؟

گفت: اين عليه اللعنه ابليس است. گفتم از ايشان چه مي خواهد؟ گفت: مي خواهد که اين طايفه را (يعني شيعيان را) از وصي تو اميرالمؤمنين عليه السلام برگرداند و ايشان را با فسق و فجور خواند، پس گفتم اي جبرئيل مرا به نزديک او بر، جبرئيل عليه السلام مرا به نزديک او برد به کمتر از درفشيدن برقي، و گفتم او را که اي ملعون برخيز و با طايفه مرجئه ملحده مشارکت کن در زنان و مالهاي ايشان، که اهل قم شيعه ي من و شيعه ي وصي و پسرعم من علي بن ابي طالب اند (عليه الصلاة و السلام) [1] .



[ صفحه 427]




پاورقي

[1] تاريخ قم، تأليف حسن بن محمد ترجمه حسن بن علي قمي فصل هشتم ص 93-92 و بحارالانوار ج 60 ص 207 و علل الشرايع ج 2 ص 572.