بازگشت

يک توضيح از يک نويسنده


براي روشن تر شدن اصل قضيه به توضيح مختصري که از (برزنجي شافعي) متوفاي سال 1103 هجري قمري مي آوريم، توجه فرمائيد.

اين دانشمند در کتاب معروف و تحقيقي خود بنام «الاشاعه» که پيرامون حوادث گذشته و آينده جهان، با بررسي روايات و حل مشکلات برخي از اخبار وارده ي مربوط به



[ صفحه 69]



ظهور ولي عصر (ارواحنا له الفداء) به رشته تحرير درآورده است، در بخش سوم آن تحت عنوان: حوادث قبل از ظهور چنين اظهار مي دارد:

از جمله حوادثي که پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود، خروج سفياني، و ظهور ابقع و اصهب و اعرج کندي است. اما سفياني، مطابق حديثي که از اميرالمومنين علي (کرم الله وجهه) روايت شده است از فرزندان خالد بن يزيد بن ابي سفيان است و اين يزيد برادر معاويه بن ابي سفيان مي باشد که در روز فتح (مکه) همراه پدر و برادرش اسلام آورد، و سفياني از نسل اوست، و او مردي بزرگ سر و آبله روست و در چشم او لکه سفيد است، و از نواحي شهر «دمشق» از سرزمين «وادي يابس» خروج مي نمايد.

آنگاه اين دانشمند، پس از بيان اصل نسب سفياني و شرح چگونگي خروج او از سرزمين شام چنين مي نويسد:

پس سفياني کسي است که از سرزمين شام ظاهر مي شود، و ابقع کسي است که در مصر آشکار مي شود، و اصهب کسي است که از سرزمين (جزيره) خروج مي کند و مقصود از جزيره، (جزيرة العرب) يعني، عراق است، آن جزيره ي ابن عمر، چه آنکه جزيره ي ابن عمر، خود داخل در جزيرة العرب و جزء سرزمين عراق است. و اعراح کندي کسي است که از سرزمين مغرب، يعني: از غرب ظاهر مي شود و سرانجام سفياني بر همه ي آنها غالب مي گردد. [1] .

سپس مولف کتاب «الاشاعه» درباره کلمه ي (ابقع) و (اصهب) و (اعرج) چنين مي گويد:

البته بايد توجه داشت که الفاظي مانند ابقع و اصهب و اعرج، (و منصور و حارث) [2] و مهدي عليه السلام همگي اوصاف و القابند، و براي کسي اسم محسوب نمي شوند، و اين را بايد دانست. [3] .



[ صفحه 70]




پاورقي

[1] جزيره- که آنرا (جزيره اقور) هم مي گويند در بين دو رود دجله و فرات واقع شده است. جزيره، در همسايگي شام، و مشتمل بر «ديار مضر» و «دياربکر» است و چون در بين دو رود دجله و فرات واقع شده لذا آن را جزيره ناميده اند. از شهرهاي معروف جزيره، حران، رها، رقه، راس العين، تصيبين، سنجار، خابور، ماردين، آمد، ميافارقين، موصل است. (مراصد).

[2] درباره ي منصور و حارث، در آينده به طور مشروح سخن خواهيم گفت.

[3] الاشاعه ص 92 چاپ مصر چاپ اول.