بازگشت

نظريات دانشمندان


1- مؤلف کتاب «البدء و التاريخ» در مورد حوادث مربوط بعلائم الظهور، در موضوعي که تحت عنوان «سيدي که با پرچمهاي سياه از خراسان خروج خواهد نمود) آورده است چنين مي نويسد:

«الهاشمي الذي يخرج من خراسان مع الرايات السود عن ثوبان عن رسول الله صلي الله عليه و آله أنه قال: اذا رأيتم الرايات السود من قبل خراسان فاستقبلوها مشيا علي أقدامکم لأن فيها خليفة الله المهدي. و في هذا أخبار کثيرة هذا أحسنها و أولاها، ان صحت الروايه، و قد روي فيه عن ابن



[ صفحه 402]



العباس بن عبدالمطلب أنه قال: اذا أقبلت الرايات السود من المشرق، توطؤن للمهدي عليه السلام سلطانه».

ثوبان از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت نموده که آن حضرت فرمود: هرگاه ديديد که پرچمهاي سياه از طرف خراسان نمايان شد پس با پاي پياده از آنها استقبال کنيد، زيرا خليفه ي خدا مهدي عليه السلام با آنهاست. و در اين باره از «ابن عباس بن عبدالمطلب» نيز روايتشده که گفته است: هرگاه پرچمهاي سياه از سوي مشرق، پديدار شد آنگاه است که شما بايد براي حضرت مهدي عليه السلام سلطنتش را زمينه سازي کنيد (و در نسخه ي ديگري است که صاحبان آن پرچمها براي حکومت حضرت مهدي عليه السلام زمينه سازي مي کنند).

سپس مؤلف کتاب نامبرده در توضيح روايات مزبور چنين مي نويسد:

«و مردم در تأويل اين اخبار اختلاف کرده اند، گروهي گفته اند که اين پرچمها با خروج «ابومسلم خراساني» انجام پذيرفته است، زيرا او اولين کسي بود که پرچمهاي سياه را برافراشت و لباسهايش را سياه کرد، و از خراسان خروج نمود، پس او سلطنت را براي بني هاشم زمينه سازي کرده است.

اين دسته از مردم براي توجيه عقيده خود گفته اند: اينکه ما مي گوئيم ابومسلم، براي بني هاشم سلطنتشان را زمينه سازي کرده است، مانند آنست که گفته مي شود «عمر» سواد را (يعني: عراق را) فتح نموده، و امير، دست دزد را قطع کرده است. در صورتيکه نه خود عمر شخصا عراق را فتح کرده و نه شخص امير دست دزد را بريده است، پس به آنان کار غيرشان نسبت داده مي شود، در صورتي که اينکار بدستور آنان صورت گرفته باشد.

و گروه ديگري گفته اند که: اين «سيد» هنوز نيامده است. و نخستين محل برانگيختگي او از سوي چين است، از ناحيه اي که به آن «ختن» [1] گفته مي شود، در آنجا گروهي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام، از نسل حسين بن علي عليه السلام زندگي مي کنند.

و اين عده گفته اند: فرمانده سپاه آن سيد، مرد کوسه اي از طايفه ي بني تميم است که



[ صفحه 403]



به او «شعيب بن صالح» گفته مي شود و محل ولادت او «طالقان» است و درباره ي او حکايات، و داستانهاي عجيب و غريبي از کشتن و به اسارت درآوردن دشمن نقل مي کنند، و خدا به حقيقت آن داناتر است و الله اعلم. [2] .

2- نويسنده ي کتاب «خريدالعجائب» (زين الدين عمر) متوفاي سال 749 هجري نيز ضمن حوادث مربوط به آينده جهان، در موضوعي که تحت عنوان «مرد هاشمي که با پرچمهاي سياه از خراسان خروج خواهد نمود» آورده است، عين عبارت کتاب «البدء و التاريخ» را با حذف قسمتي از توضيحات آن و اندکي تغيير عبارت، چنين مي نويسد:

«ثوبان از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: هرگاه پرچمهاي سياه را از سوي خراسان مشاهده کرديد، پس با پاهاي پياده از آنها استقبال کنيد، زيرا خليفه خدا مهدي عليه السلام با آنهاست. و دراين باره «عباس بن عبدالمطلب» روايت کرده است: «هنگامي که پرچمهاي سياه از سوي مشرق پديدار شد، اصحاب آن پرچمها سلطنت را براي حضرت مهدي عليه السلام زمينه سازي مي کنند».

و گروهي گفته اند که اين پرچمهاي سياه با خروج ابومسلم خراساني انجام شده است، زيرا او نخستين کسي بود که پرچمهاي سياه را برافراشت، و لباسهايش را سياه کرد و از خراسان خروج نمود، پس او براي بني هاشم سلطنت را زمينه سازي کرده است.

و عده ي ديگري گفته اند: بلکه اين پرچمهاي سياه بعدها خواهد آمد، و در آن موقع نخستين حادثه اي که بوقوع خواهد پيوست، فرمانروائي است از «چين» از منطقه اي که به آن (ختن) مي گويند، قيام مي کند، چه آنکه در آنجا طايفه اي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام از نسل حسين بن علي عليه السلام وجود دارند.

و اين عده، مي گويند: در پيشاپيش سپاه آن (فرمانروا) مردي کوسه که به او (شعيب بن صالح) مي گويند و از طايفه ي بني تميم است قرار دارد که محل ولادت او در «طالقان» است و درباره ي او حکايات بسيار و اخبار شگفت انگيزي از کشتن و اسير گرفتن (در هنگام جنگ) نقل مي کنند که بهت آور است و البته خدا داناتر است. (والله اعلم). [3] .



[ صفحه 404]



3- برزنجي شافعي، مؤلف کتاب «الاشاعه» متوفاي سال 1103 هجري، پس از آنکه حديثي را که درباره ي خروج مردي از سرزمين خراسان آورده است، در توضيح آن چنين مي نويسد:

«شايد اين مرد که از سرزمين خراسان قيام مي کند، همان سيدي باشد که درباره ي او توضيح مي دهيم، و شايد هم سيدي ديگر غير از او باشد.

سپس اين دانشمند چنين مي نويسد:

«اهل خراسان (و مردم ايران) با لشکريان سفياني مي جنگند و در بين آنها چندين باز زد و خورد واقع مي شود و در همانحال، حوادثي در «تونس» و «دولاب ري» (که دهکده اي در نزديکي تهران است) و حادثه اي در سرزمين زرنيخ، (يا زرنج، يا زريح) که در (مصر و يا عراق و يا افغانستان است) روي مي دهد، و چون جنگ مدتي بدرازا کشيد «اهل خراسان، يعني مردم ايران، بامردي از بني هاشم، (يعني سيدي از دودمان رسول خدا صلي الله عليه و آله که در دست راست، و يا کتف راست او (باختلاف نسخه ها يا روايات) علامت، و يا «خالي» ديده مي شود، بيعت مي نمايند، و او را رئيس خود قرار مي دهند و خداوند هم کار او را سهل و آسان مي کند».

و اين سيد (مطابق عقيده ي اهل سنت، برادر حضرت مهدي عليه السلام [4] و يا) پسرعموي آن حضرت است، و او در آنروز در آخر «مشرق» سکونت دارد. پس او با کمک و ياري مردم خراسان و طالقان قيام مي کند و با او پرچمهاي سياه و کوچکي است و البته اين پرچمهاي سياه غير از پرچمهاي بني العباس است، و فرمانده سپاه آن سيد مردي از (بني تميم) خواهد بود که قدي متوسط و محاسني کم دارد، و کوسه است و نامش (آنگونه که در اخبار آمده) شعيب بن صالح مي باشد.

چون خبر خروج شعيب بن صالح به آن «سيد» رسيد، از او استقبال مي کند، و او را رئيس و فرمانده سپاه و لشکريان خود قرار مي دهد. و «شعيب» کسي است که اگر با کوههاي سخت و محکم روبرو شود آنها را در هم مي کوبد، و زمينه ي حکومت حضرت مهدي عليه السلام را فراهم مي آورد.



[ صفحه 405]



و در اين باره از پيغمبر گرامي اسلام روايت شده است که فرمود:

«هرگاه شنيديد که پرچمهاي سياه از خراسان نمايان شد خود را به آنها برسانيد، اگر چه با دست و زانو بر روي برف و يا يخ راه برويد».

و در روايت ديگري است که: خليفه ي خدا مهدي عليه السلام با آنهاست.

و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام فرموده است: «اگر در ميان صندوقي بودي که سر آن صندوق را بسته و درب آنرا قفل زده باشند آنرا بشکن، و خود را به آنها برسان». [5] .

4- نويسنده ي کتاب «تباشيرالمحرورين» نيز دراين باره چنين مي نويسد:

سفياني در «دمشق» سکنا نمايد و لشکري بفتح خراسان بفرستد و از «ماوراءالنهر» منصور نامي که لقب او حارث باشد [6] و نصرت آل محمد صلي الله عليه و آله نمايد ظاهر گردد و اهل خراسان بر سر او جمعيت نموده محاربات عظيمه فيما بين ايشان و لشکر سفياني در (تونس) و (دولاب) و تخوم زرنيخ واقع شود.

چون قتال ايشان به طول انجامد با (سيدي هاشمي) که ابن عم مهدي عليه السلام است و در کف دست راست خود (خالي) دارد بيعت نمايند، و لشکر خراساني و طالقاني با خود علمهاي سياه کوچک دارند، و مقدمه ي لشکر ايشان، يعني: فرمانده سپاه آنان، مرد چهار شانه زرد رنگ تنک ريش (کوسه) که اسم او شعيب بن صالح تميمي است با پنج هزار نفر که کوههاي بلند را از هم مي پاشد قيام مي کند و امر سلطنت مهدي عليه السلام را ممهد و آماده مي سازد و رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدح او گفته که چون بشنويد که علمهاي سياه از خراسان رو کرده است پس برويد بسوي آنها هر چند که بر سينه و بالاي برف باشد. و اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است که اگر من در صندوقي مقفل مي بودم هر آينه آن قفل و صندوق را مي شکستم و به آن رايات ملحق مي گرديدم. [7] .

نويسنده ي مزبور در جاي ديگر از همان کتاب چنين مي نويسد:



[ صفحه 406]



پس آن سيدحسني با «رايات سود» يعني: پرچمهاي سياه، مدت هشت ماه و به روايتي هيجده ماه و به روايتي هفتاد و دو ماه که مدت شش سال است به قتل و غارت و گوش و بيني بريدن مشغول شود و شمشير او به غلاف نرود تا به حدي که مردم مي گويند: معاذالله که اين شخص از اولاد فاطمه باشد و اگر او فاطمي بود هر آينه به ما رحم مي کرد. مجملا بر بني اميه و بني عباس و لشکر سفياني غالب مي گردد، و ولايت ايشان را فتح مي نمايد و بغير از بکش بکش شعاري ندارد. [8] .

5- دانشمند محقق آقاي شيخ نجم الدين عسکري در کتاب «المهدي الموعود المنتظر» پس از آنکه رواياتي را درباره ي مردي هاشمي آورده است که از اهل بيت مهدي موعود عليه السلام است و پيشاپيش قيام حضرتش خواهد آمد، چنين مي نويسد:

از برخي روايات که در کتاب «عقدالدرر» آمده است چنين ظاهر مي شود که آن سيدي که قبل از ظهور حضرت مهدي عليه السلام خواهد آمد و از اهل بيت خود آن حضرت خواهد بود، او برادر حضرت مهدي عليه السلام است.

و از برخي روايات استفاده مي شود که آن مرد هاشمي از فرزندان امام حسين عليه السلام، يعني سيدي حسيني است و لکن اسم او معين نشده است و در بعضي روايات آمده است که او مردي از بني هاشم است که در دست راست خود (خالي) دارد و تمام احاديث مي گويند که قيام او از مشرق است و در بعضي از احاديث نيز وارد شده که اين مرد هاشمي از خراسان قيام مي کند. [9] .

ناگفته نماند که برخي از نويسندگان بدون توجه به اينکه روايات فراواني هم درباره ي سيدحسيني و هم هاشمي خراساني رسيده است کليه ي روايات مربوط به اين دو شخصيت را بهم خلط نموده و همه را حمل بر قيام يک نفر نموده اند، در صورتي که بيشتر احاديث، و همچنين نظر دانشمنداني که درباره ي سيدحسيني و هاشمي خراساني ابراز عقيده کرده اند. و اظهار نظر آنان نيز، خود چکيده ي روايات اهلبيت عليهاالسلام است بخوبي گواهي مي دهند که سيدحسيني غير از هاشمي خراساني است و آنچه از مجموع روايات فهميده مي شود اين است که: نخست، مردي از دودمان اهل بيت از فرزندان امام



[ صفحه 407]



حسين عليه السلام از مشرق و يا خراسان قيام مي کند، و پس از آن بعد از تجاوز سفياني اول با وجود سيدحسيني مردم ايران با سيدهاشمي خراساني که در دست راست خود (خال) و يا علامتي دارد بيعت مي نمايند.

در هر صورت درباره ي نسب اين سيدهاشمي نيز که بعد از تجاوز سفياني اول به ايران بر مسند قدرت قرار مي گيرد در روايات به اختلاف سخن رفته است.

از برخي روايات چنين استفاده مي شود که او سيدحسني است و از برخي ديگر چنين مستفاد مي گردد که او سيدي حسيني است و در هر حال از تمام روايات فهميده مي شود که او مردي از بني هاشم و از ذريه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد که در دست راست او علامتي وجود دارد و در سنين جواني است.

مؤلف گويد: ترديدي نيست که بحسب روايات وارده اين سيد هر که باشد خواه حسني و يا حسيني، غير از قيام کننده ي اصلي و مالک علي الاطلاق ايران است، و ما در اين باره هم در بخش سوم و هم در همين بخش مورد بحث درباره ي اين دو سيد بزرگ انقلابي، بمقدار لازم توضيح داده، و بويژه در بخش مورد بحث روايات مربوط به اين دو بزرگوار را آورده ايم.

آنچه تا اينجا گفته شد قسمتي از نظريات برخي از دانشمندان اسلامي بود که ما براي هموار شدن راهي که در پيش داريم در اينجا نقل نموديم، ولي همانگونه که ملاحظه نموديد، گرچه اين اظهار نظرها تا حدودي راه را براي شناخت هاشمي خراساني که سيدي از دودمان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله است هموار مي کند، اما در عين حال: سخنان آنان نيز مقداري گنگ و مبهم است و نتيجه روشني آنگونه که بايد بدست نمي دهد و بهرحال، اين موضوع، در ضمن رواياتي که در آينده خواهيم آورد، بخواست خدا بنحو شايسته اي روشن خواهد شد.


پاورقي

[1] در فرهنگ عميد مي نويسد: ختن، نام قديم قسمتي از ترکستان شرقي يا ترکستان چين است که آهوي مشک آن معروف بوده است.

[2] البدء و التاريخ، ج 2، ص 176، 174 اين کتاب در سال 355 هجري نوشته شده و در سال 1899 ميلادي در پاريس به طبع رسيده است.

[3] خريدة العجائب و فريدة الغرائب، ص 197.

[4] بر اهل اطلاع پوشيده نيست که حضرت مهدي عليه السلام تنها پسر امام حسن عسکري عليه السلام است و آن حضرت داراي برادري نبوده است.

[5] «الاشاعه» ص 95 چاپ مصر.

[6] بر خواننده ي عزيز مخفي نماند که مطابق روايات وارده «حارث» لقب منصور نيست، بلکه حارث و منصور چنانکه در آينده ي نزديک درباره ي آنها گفتگو خواهيم کرد لقب دو شخصيت بزرگ انقلابي است که يکي از آن دو، همان سيدحسني، و ديگري فرمانده سپاه او مي باشد.

[7] تباشيرالمحرورين ص 70-69 چاپ کربلاء سال 1331 هجري قمري.

[8] تباشيرالمحرورين ص 74 چاپ کربلاء.

[9] المهدي الموعود المنتظر ج 2، ص 257 بيروت.