نگراني ابرقدرتها
از بررسي روايات متعدد و گوناگوني که در زمينه ي خروج آن شخصيت بزرگ سياسي انقلابي (که سيدي دورانديش و ژرف نگر، و از دودمان رسول اکرم صلي الله عليه و آله است) وارد شده و ما نيز قسمت عمده ي اين روايات را در بخش دوم و سوم کتاب يادآور شديم چنين فهميده مي شود که دعوت اسلامي آن سيد بزرگوار مخصوصا پس از دوران انقلاب عمومي و همگاني است و از آنجائي که اين دعوت همگاني است و اختصاص به ايران ندارد، از اينرو براي بسياري از کشورهاي کوچک و بزرگ جهان و از آن جمله کشورهاي عربي مجاور و بخصوص دو ابرقدرت شرق و غرب (که منافع مادي خود را با دعوت به اسلام در خطر مي بينند) بسيار ناگوار و ناخوش آيند است و از اين جهت همه ي آنها دچار ترس و وحشت و نگراني و اضطراب مي گردند.
توضيح اين مطلب چنان است که: چون انقلاب اسلامي ايران به رهبري سيدي از دودمان رسول خدا صلي الله عليه و آله به پيروزي رسيد و شهرت و آوازه ي انقلاب او بطور چشمگيري در سراسر دنيا طنين افکند و کار اسلام و مسلماني بالا گرفت (و او هم دامنه ي دعوت اسلامي خويش را بوسيله ي سرويسهاي خبري گسترش داد و مسلمانان جهان را به اتحاد و اتفاق و ترقي اسلام و محو آثار ظلم و سلطه گري دعوت نمود و همان چيزي را که در ابتداء دعوت اسلامي خود از ايرانيان مي خواست از ساير مسلمانان نيز خواستار شد و آنانرا به قيام و انقلاب، عليه حکام ظالم و فرمانروايان نالايق و دست نشانده ي اجانب فراخواند) ستمديدگان و محرومان و بي نوايان جهان بر اثر گفتارهاي شيوا و سخنان پرشور و انقلابي وي، مجذوب حرکات انقلابي او مي گردند و از هر سو بطرف انقلاب اسلامي او رو مي آورند و نسبت به ايران و انقلاب، توجه خاص و دلبستگي مخصوصي از خود نشان مي دهند و همين توجه و دل بستگي مسلمانان در سراسر عالم، مايه ي ترس
[ صفحه 400]
و وحشت و دلهره و نگراني دولتهاي بزرگ شرق و غرب مي گردد و قدرتهاي استکباري جهان نيز بخاطر اينکه به خيال خام خود از صدور انقلاب و نفوذ اسلام و انديشه هاي انقلابي آن مرد خدا جلوگيري کنند و نگذارند بکشورهاي ديگر و احيانا ممالک هم جوار و بخصوص کشورهاي عربي و غربي سرايت کند، در صدد راه علاج برمي آيند تا بدان وسيله بتوانند از صدور انقلاب اسلامي ايران بجاهاي ديگر ممانعت بعمل آورند.
و چون جلوگيري از انقلاب، براي آنها تقريبا از طريق عادي ممکن نيست بدين لحاظ سران کفر و استکبار، به کمک ايادي مرموز خود در داخل و خارج و همکاري و همياري دولتکهاي دست نشانده ي خويش (که آنها نيز همچون ساير هم پالکيهاي کافر خود، پايه هاي کاخ ستم و تاج و تخت لرزان خود را در معرض خطر و سقوط حتمي و قطعي مي بينند) براي حفظ موقعيت سياسي، و نگهداري حکومت استبدادي خويش، جهت درهم کوبيدن انقلاب اسلامي دست بکار مي گردند و در حالي که هنوز مردم مسلمان ايران از رنج گرفتاريها و نابسامانيهاي ناشي از انقلاب دمي نياسوده اند دشمنيها آغاز مي شود، و همزمان با کينه توزيها و دشمنيها و تهديدها و عربده جوئيهاي شرق و غرب، کشورهاي عربي منطقه نيز با آنها هم آواز گشته و با همکاري و همياري يکديگر، به انواع حيله ها و نيرنگها و تبليغات سوء، عليه انقلاب اسلامي متوسل مي شوند.
و چون ديدند که حربه ي تبليغات و افتراها و دروغها و تهمتها بتنهائي کارگر نيست يکي از دولتهاي استعماري مجاور را به جنگ و محاربه ي با «ايران» تشويق و ترغيب مي نمايند و با کمکهاي مادي و معنوي خود وي را ياري ميدهند، تا شايد بدينوسيله اين حکومت جوان و نوپاي اسلامي را از پاي درآورده و از ريشه بخشکانند.
ولي در مقابل اين همه توطئه ها و دسيسه چينيها و هياهوها و هوچي گريها، رهبري انقلاب نيز که در برابر زورگويان و ستم پيشگان و قدرت طلبان قد علم کرده است خم به ابرو نمي آورد و در مقابل آنان برمي خيزد و سرانجام با همدلي و همياري ايرانيان پاکدل، که وي را در کار قيام، و تأسيس دولت اسلاميش ياري داده اند، تصميم مي گيرد که هر مانع و رادعي را که سد راه پيشرفت انقلاب اسلامي وي مي گردد از پيش پاي خود بردارد و لذا هيچگونه ترس و بيمي بدل راه نمي دهد و با قامتي بلند و افراشته، چون کوهي استوار مردانه مقاومت مي کند، و سرسختانه مي جنگد و بدين سان دشمنان
[ صفحه 401]
اسلام و انقلاب را مأيوس، و آنان را از دستيابي به اهداف شومشان باز مي دارد.مقصود روايات از هاشمي و خراساني:
با يک مطالعه دقيق و انديشمندانه در مجموع رواياتي که درباره ي قيام ديني «ايرانيان» و رهبري آن سيد بزرگوار از اين نهضت کم نظير و خداپسندانه رسيده است معلوم مي شود که اين شخصيت برجسته ي انقلابي در واقع غير از «سيدخراساني» معروف و مشهوري است که عده اي او را «حسني» لقب داده و و خروج او را از خراسان دانسته اند!!! و گروهي هم با اتکاء به برخي از روايات وي را «حسيني» مي دانند.
و اينک براي اينکه با شخصيت واقعي و اهداف عاليه ي اين رادمرد بزرگ، آشنايي بيشتر پيدا کنيم و به روشني دريابيم که مدتي قبل از ظهور حضرت مهدي عليه السلام، سيد بزرگواري از دودمان اهل بيت عليهم السلام در ايران حکومت مي کند و درگير جنگي نابرابر مي شود و پس از او سيدخراساني ظاهر مي گردد، نخست گفتار برخي از صاحب نظران را که تا اندازه اي مي تواند روشنگر اين واقعيت باشد در اينجا مي آوريم، و سپس عين رواياتي را که از ناحيه ي پيشوايان ديني درباره ي اين مرد عارف و وارسته و سيدخراساني از طريق «شيعه» و «سني» رسيده است نقل مي نمائيم، و به شرح و بسط يکايک آنها مي پردازيم تا حقيقت آنچه را که تا بحال متذکر گرديده ايم بخوبي روشن شده و هويت و شخصيت اين دو ذخيره ي بزرگ الهي براي همگان آشکار گردد.