بازگشت

نتيجه بررسي و تطبيق


آنچه تا اينجا گفته شد خلاصه رواياتي بود که پيشوايان علم حديث، آنها را درباره ي «سفياني» و خروج اصهب و ابقع و ابرص روايت کرده اند. وگر چه برخي از نويسندگان -مانند صاحب کتاب (بيان الائمه)- روي قرائني آنها رابا «افلق» به عنوان «سفياني اول» تطبيق نموده اند، اما با اينهمه: روايات مزبور با همه ي طول و تفصيلي که دارد، بسيار پيچيده، آشفته، مضطرب، و ابهام آميز است- و جز تعداد کمي از آنها که در اول بحث مربوط به «سفياني اول» آورديم، آنگونه که شايد و بايد نتيجه ي روشني به دست نمي دهند.

بنابراين آنچه از مجموع اين نوع روايات استفاده مي شود اين است که: مطابق



[ صفحه 68]



اخبار وارده «سفياني» دوتاست، اما اينکه: سفياني اول کيست؟ و نام واقعي اوچيست؟ و نحوه ي پيدايش او چگونه است؟ و از کجا به عراق خواهد آمد؟ و چگونه بر سرنوشت مردم عراق مسلط خواهد شد و چند سال حکومت خواهد کرد؟ و چه کساني او را ياري خواهند داد، همه ي اينها مطالبي است که به طور دقيق معلوم نيست.

ولي درعين اين حقيقت را هم نبايد از نظر دور داشت که اگر اصهب و ابقع و ابرص و سفياني، اشخاص مختلفي باشند، و محل خروج آنها سه سرزمين مختلف مصر و شام و عراق باشد، دور نيست که مقصود از «اصهب» همان سفياني اول باشد. زيرا:برابر حديثي که «زراره» از امام صادق عليه السلام نقل کرده است و ماهم آن را با همه ي طول و تفصيل از کتاب «کشف الحق» نقل نموديم- امام صادق عليه السلام تصريح فرموده است که خروج او- يعني: اصهب- از سرزمين «جزيره» مي باشد. و شکي نيست که طبق بسياري از قرائن، مقصود از «بلاد جزيره» سرزمين موصل و اطراف و حوالي آن در شمال عراق است زيرا طبق نوشته جغرافي نويسان: اعراب منطقه ي بين دو رود (دجله) و (فرات) را «بين النهرين» يا «الجزيره» [1] مي گفتند که اين نام، نام قبلي «عراق» بوده است، و «تکريت» [2] نيز از نقطه نظر جغرافيائي جزء همين سرزمين است که در اخبار و آثار هم به خروج مردي از اين سرزمين اشاره شده است. [3] .


پاورقي

[1] براي اطلاع بيشتر به کتاب لغت نامه ي دهخدا، ماده ي جزيره، بين النهرين، و عراق عرب مراجعه فرمائيد.

[2] «تکريت» شهري است در عراق در کنار دجله، در شمال سامرا، ميان موصل و بغداد که به بغداد نزديک تر است و تا بغداد سي فرسنگ فاصله دارد. در عهد عباسي به سبب قلعه اش شهرت داشت. در گذشته زادگاه صلاح الدين ايوبي جلاد، ودر حال، زادگاه قادسيه است.

[3] بحارالانوار 52 ص 213 حديث 65 و غيبت شيخ طوسي ص 270 و بشاره الاسلام ص 86.