دو نکته مهم
در اينجا بي مناسبت نيست به اين نکته اشاره مي کنيم که در مورد خروج سيدحسني و رابطه او با «شعيب بن صالح» و برخي از حوادث که در دوران سيدحسني بوجود مي آيد و منجر به جنگ و لشکرکشي به عراق مي گردد و سرانجام، جريان کار به نفع سيدحسني و شکست نيروهاي متجاوز سفياني و بيعت سيدحسني در کوفه با حضرت مهدي عليه السلام خاتمه مي يابد، دو نکته جلب نظر مي کند که بسيار حائز اهميت و توضيح آن براي فهم روايات مربوط به سيدحسني به ويژه حديث «مفضل» کاملا ضروري است.
نکته ي اول:
نکته ي اول اين است که: اين مطلب به ذهن هر صاحب نظري مي آيد که راستي چرا و به چه علت سيدحسني بعد از قيام و به دست گرفتن قدرت در ايران، به طرف کوفه
[ صفحه 373]
مي رود و پي در پي گروهي را که در حديث «مفضل» به عنوان ظلمه از آنها ياد شده است به قتل مي رساند؟!
آيا مقصود او از اين کشت و کشتار، کشورگشائي و نمايش قدرت و تسخير آب و خاک ديگران و بهم زدن اسم و آوازه و کسب شهرت در جهان است؟!
و اگر مقصود او اين نيست - که واقع مطلب هم همين است - پس چرا در همه ي روايات اسلامي که از قيام دلاورانه ي مردم مسلمان ايران به رهبري اين سيد والامقام سخن رفته است در همه جا از قتل و کشتار نيز سخن به ميان آمده است؟!!!
به نظر قاصر نويسنده ي اين سطور، آنچه در اينجا در پاسخ پرسشهاي فوق به طور خلاصه مي توان گفت اين است که: واقع مطلب گرچه بسياري از قضاياي مربوط به سيدحسني بخصوص مسأله ي کشتار ستمگران که در حديث «مفضل» آمده است براي ما به درستي روشن و معلوم نيست ولي پس از تأمل کامل در جميع روايات مربوطه و از مجموع قرائن چنين فهميده مي شود که:
عمده ترين مسأله اي که باعث اين کشتار مي شود- در هر زماني که چنين حادثه اي روي دهد-، و سيدحسني هر کسي که باشد، و در هر زماني که قيام کند، و از هر منطقه اي که نداي وحدت و ترقي خواهي و استقلال سر دهد، چون طبق حديث مفضل، فرياد وا اسلاماي اين سيد بزرگوار از ايران بلند مي شود همان موضوع قيام و فرياد اسلام خواهي وي، و تجاوز لشکريان سفياني به عراق و کشت و کشتار شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام در عراق، و همچنين تجاوز به ايران، و دفاع سرسختانه ي ايرانيان در برابر تهاجم تجاوزکارانه ي نيروهاي سفياني و عقب راندن آنها از سرزمين اسلامي ايران و عراق به رهبري سيدحسني است.
و از همين جهت است که امام صادق عليه السلام مي فرمايد: او پيوسته ستمگران را مي کشد تا به کوفه برسد.
بنابراين بر اساس توضيح ياد شده، هدف «سيدحسني» از تعقيب دشمن و کشتار ظلمه و ورود به کوفه، نه کشورگشائي و قدرت طلبي است و نه هم کسب اسم و آوازه و شهرت است، بلکه هدف واقعي او دفع تجاوز و سرکوبي متجاوز، و از بين بردن ريشه ي فساد و عامل اصلي تشنج و ايجاد آرامش و امنيت در منطقه مي باشد.
[ صفحه 374]
نکته ي دوم:
نکته ي دوم اين است که: گرچه همانگونه که خوانندگان گرامي ملاحظه نمودند روايات مربوط به سيدحسني تا حدي پيچيده و ابهام آميز است، و با آنهمه اهتمامي که از طرف دانشمندان براي شناخت نسب واقعي آن بزرگوار به عمل آمده هرگز نتيجه ي روشني به دست نمي آيد ولي با اين همه اگر حديث «مفضل» را به عنوان جامع ترين و کامل ترين و صحيح ترين حديثي که درباره ي قيام سيدحسني وارد شده بپذيريم، و همانگونه که در آن حديث آمده است «شعيب بن صالح» را هم مقدمه لشکر و فرمانده سپاه سيدحسني بدانيم، همه ي روايات ياد شده با همه ي اختلافاتي که در آنها رخ داده است قابل توجيه است.
زيرا: طبق روايات وارده يعني تمام رواياتي که در مورد خروج پرچم هاي سياه از طرف مشرق و خراسان و در مورد خروج سيدحسني و شعيب بن صالح رسيده است، اين شعيب بن صالح است که سپاه سفياني را شکست مي دهد و اين شعيب بن صالح است که به کوفه مي رود و اين شعيب بن صالح است که به بيت المقدس مي رسد و اين شعيب بن صالح است که پرچمدار حضرت مهدي عليه السلام است، و اين شعيب بن صالح است که مطابق برخي از روايات بين رکن و مقام با حضرت بيعت مي نمايد، و اين شعيب بن صالح است که ماهها در محضر حضرت بقيةالله -عجل الله تعالي فرجه الشريف- با دشمنان مي جنگد، و اين شعيب بن صالح است که مطابق برخي از روايات با حضرت مهدي عليه السلام همنام است.
پس با پذيرش مقام فرماندهي «شعيب بن صالح» و نمايندگي او از طرف سيدحسني -اگر حسني در روايت صحيح باشد- همه ي اختلافاتي که در روايات مربوط به حسني وجود دارد از ميان برداشته مي شود، و جاي هيچ گونه شک و ترديد براي احدي باقي نمي ماند که به هر صورت آن سيدي که از طرف مشرق و يا خراسان و يا از ناحيه ي قزوين و طالقان و ديلم در قلب ايران قيام مي کند و در کوفه با حضرت بقيةالله - عجل الله تعالي فرجه الشريف- بيعت مي نمايد، و يا از کوفه بيعت خود را براي آن حضرت مي فرستد هر کس که باشد خواه به عنوان حسني، خواه به عنوان حسيني و خواه به عنوان خراساني، قيام او يکي از علامات بسيار نزديک به ظهور حضرت ولي عصر -عجل الله تعالي فرجه الشريف- مي باشد.
[ صفحه 375]
زيرا: اگر در واقع آن سيد انقلابي «حسني» باشد که در اخبار اهل بيت عليهم السلام ولو بصورت ترديد- به خروج مردي از اولاد امام حسن عليه السلام قبل از ظهور اشاره شده، و مطابق حديث «مفضل» که ما آن را از چندين منبع موثق حديث نقل نموديم «شعيب بن صالح» به عنوان امير لشکر يا فرمانده سپاه وي معرفي گرديده است.
و اگر در واقع آن سيد انقلابي «حسيني» باشد که باز هم در بعضي از اخبار به خروج مردي از اولاد امام حسين عليه السلام تصريح گرديده که بصورت ظاهر و آنچه از روايات استفاده مي شود مقصود از او همان جناب هاشمي خراساني مشهور است و رواياتي که درباره ي خروج او از ائمه ي معصومين عليهم السلام و برخي از صحابه و تابعين رسيده است افزون از شماره، و باز هم از «شعيب بن صالح» به عنوان مقدمه ي لشکر و امير سپاه سخن رفته است.
و تعجب آور اينکه: همانگونه که در اول بحث، درباره ي حسني و خراساني به تفصيل سخن گفتيم، اگر ما بخواهيم سيدحسني و خراساني را دو نفر سيد مستقل بدانيم که پيش از ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام در ايران قيام مي کنند و زمام امور کشور را به دست مي گيرند، باز هم طبق روايات وارده «شعيب بن صالح» امير لشکر و فرمانده سپاه هر دو نفر محسوب مي شود، مگر اينکه قائل شويم که حسني و خراساني، يا حسيني و خراساني، و يا سيدهاشمي، همه ي اينها عنواني است براي سيدحسني که البته بسيار بعيد است.
زيرا: آنچه از مجموع روايات وارده استفاده مي شود اين است که نخست انقلابي در ايران رخ مي دهد و سپس در اوائل ظهور سيدحسني -يا حسيني- به اختلاف روايات، پرچم هدايت را به اهتزاز درمي آورد و با اهل فتنه مي جنگد و به عراق مي رود و سپاه تجاوزگر سفياني را از پاي درمي آورد.
به طور خلاصه، همانگونه که توضيح داديم با پذيرش مقام فرماندهي «شعيب بن صالح» همه ي اختلافاتي که در روايات مربوط به «حسني» به چشم مي خورد، به آساني حل مي شود، و گره مشکل موجودي که راجع به شناخت «سيدحسني» براي بسياري از محققان و مؤلفان و پژوهشگران بصورت يک معماي لاينحل و پيچيده درآمده است، گشوده مي گردد.
و هر چند که حسني بودن يا حسيني بودن آن سيد انقلابي باز هم در پشت پرده ي
[ صفحه 376]
ابهام باقي مي ماند ولي به هر حال: اين مطلب به خوبي روشن مي شود که بالاخره، «سيدحسني» و يا جناب سيدخراساني، غير از هاشمي خراساني صاحب اصلي انقلاب است که از او حسني و اين حسيني است. و او در اوائل ظهور با سفياني درگير مي شود و اين پيش از ظهور دست به انقلاب مي زند و در ميان همه ي ناباوريها رژيم چند هزار ساله ي پادشاهي را سرنگون مي سازد.
و باز اين نکته نيز روشن مي شود که ظاهرا، اکثر دانشمندان بر اثر اختلافات و تعارضات و تشابه روايات به يکديگر، روايات مربوط به اين دو شخصيت را به هم خلط نموده و همه را بر قيام يک سيد انقلابي قبل از ظهور حمل نموده اند، در صورتي که بسياري از روايات نشانگر اين واقعيت است که آنچه موجب بروز برخي از حوادث، بخصوص مسأله ي جنگ و درگيري بين دو کشور همسايه عراق و ايران مي گردد، تنها يک عامل دارد و آنهم قيام دلاورانه ي ملت قهرمان ايران به رهبري سيدي از دودمان اهل بيت عليهم السلام و تجاوز عراق به حريم يک کشور انقلابي در حال انقلاب است.
اينک براي دست يابي به نتيجه ي قطعي، بحث را با مطالب ديگري در همين رابطه دنبال مي کنيم.